پدران و پسران اصولگرا هر دو یک رقیب مشترک دارند و آن هم اصلاحطلبان هستند. اصلاحطلبانی که روزی در قالب مجمع روحانیون مبارز فعالیت میکردند و دگر روز در قالب حزبهای مشارکت و مجاهدین و اعتماد ملی.
«عصر ایران» نوشت: «به نظر میرسد برای انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم میان پدران و پسران اصولگرا اختلاف جدی ایجاد شده است. اصولگریان سنتی یا همان راستگرایان به دنبال حمایت از حسن روحانی هستند. اصولگرایان سنتی یا همان راست گرایان دهه ۷۰ میخواهند از روحانی حمایت کنند و پسران یا همان نواصولگرایان دهه ۸۰ و ۹۰ به دنبال معرفی رقیبی در برابر روحانی هستند.
آن گونه که از شواهد و گفتوگوی راستهای سنتی پیداست آنها میخواهند به روحانی برگردند. روحانی برای آنها دوست سابقی است که به سمت اصلاحطلبان چرخیده است. آنها تصمیم گرفتهاند با توجه به اشتراکی در گذشتههای نه چندان دور با «شیخ دیپلمات» داشتهاند، او را به عنوان نامزد نهایی خود معرفی کنند.
این افراد در این سالها از حامیان جدی برنامههای روحانی به ویژه در برجام و دوران پسابرجام بودهاند. بسیاری از سخنرانیها و گفتوگوهای این افراد در حمایت از روحانی در برابر دلواپسها بوده است. این راستهای سنتی به این نتیجه رسیدهاند که امروز روحانی نامزد بهتری نسبت به قالیباف، جلیلی، حداد و ... برای جریان راست است.
در مقابل این جریان اصولگرایانی هستند که از دهه ۸۰ وارد فضای سیاسی کشور شدند. کسانی که به نام آبادگران اسلامی توانستند شورای شهر دوم و مجلس هفتم را فتح کنند. این افراد که در سال ۸۴ و ۸۸ از حامیان جدی محمود احمدی نژاد بودند، امروز بر خلاف اسلاف خود فکر میکنند. آنها در سه سال گذشته از منتقدان جدی روحانی بودند و اعتقاد داشتند او با اسم مذاکره و برجام اقتدار کشور را به حراج گذاشته است. آنها میگویند باید روحانی را یک دورهای کنیم و اجازه ندهیم تکفر او که نشات گرفته از هاشمی رفسنجانی است، در کشور تسری پیدا کند. برای این تفکر هر نامزد اصولگرایی بهتر از روحانی است. آنها حتی نیمنگاهی نیز به محمود احمدینژاد دارند.
پدران و پسران اصولگرا در راه و روش سیاسی خود تفاوتها و شباهتهای بسیاری دارند. شاید بررسی برخی از آنها خالی از لطف نباشد.
شباهتها:
این دو جریان هر دو اعتقاد دارند، تفکرشان، تفکر غالب و برتر در جمهوری اسلامی است. این جریان اصولگرایی مرام خود را مرام نزدیک به انقلاب و امام میداند و معتقد است، تفکرش هیچگاه از ریل انقلاب خارج نشده است.
پدران و پسران اصولگرا هر دو یک رقیب مشترک دارند و آن هم اصلاحطلبان هستند. اصلاحطلبانی که روزی در قالب مجمع روحانیون مبارز فعالیت میکردند و دگر روز در قالب حزبهای مشارکت و مجاهدین و اعتماد ملی. همین دشمن مشترک در بعضی مواقع زمینهساز وحدت کلمه میان پدران و پسران شده است.
این دو گروه به خوبی توانستند به ارکان قدرت به ویژه مجلس راه پیدا کنند. با نگاهی به تمام مجلسها میتوان رگههایی از اصولگرایی را پیدا کرد. گاهی این حضور در قامت اکثریت مجلس بود و گاهی در اقلیتی قدرتمند متبلور میشد.
تفاوتها:
پدران در رفتار سیاسی خود همیشه معتقد به شیخوخیت و رعایت ریشسفیدی بودند. بررسی رفتار آنها در انتخاباتهای مختلف برگزار شده در جمهوری اسلامی به خوبی بیانگر این معناست. راستگرایان دیروز، تمام تصمیمات خود را در حول محور جامعه مدرسین و جامعه روحانیت میگرفتند اما پسران، اعتقادی به ریشسفیدی ندارند و هر تصمیمی که خود میگیرند، برایشان حجت کامل است. حتی این گروه برخی تصمیمات ریشسفیدان را مورد تمسخر قرار میدادند و آن را متعلق به روزهای دور میدانستند.
راستهای سنتی، معتقد به رعایت اخلاق سیاسی بودند و سعی میکردند در رفتار خود اخلاق اسلامی را رعایت کنند. نمونه بارز آن رفتار مجلس پنجم با دولت اصلاحات بود. رای دادن به کل کابینه سیدمحمد خاتمی با وجود اختلافهای گسترده بیانگر همین معناست. رفتاری که رئیس دولت اصلاحات به نیکی از آن یاد میکند. راستهای سنتی در اندیشه خود، منافع ملی را به منافع جناحی خود ترجیح میدادند. حفظ وحدت و آرامش کشور برای آنها در اولویت بود.
اصولگرایان تازه از راه رسیده اما انگار منافع حزبیشان بر هر چیز دیگری اولویت دارد. آنها متهم شدند برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود حتی حاضر هستند، منافع ملی را نیز قربانی کنند. برای درک بیشتر این ویژگی اخلاقی و سیاسی تنها کافی است مناظره معروف محمود احمدینژاد و میرحسین موسوی، روز استیضاح شیخالاسلام در مجلس نهم (۱۵ بهمن ۱۳۹۱ مشهور به یکشنبه سیاه)، روز رای اعتماد به کابینه روحانی و مذاکرات مجلسهای هشتم و نهم و ماجراهای برجام را مرور کنید. این جریان با بدترین ادبیات ممکن از منافع سیاسی خود دفاع کند؛ حتی اگر این منافع زمینه لبخند دشمنان انقلاب شود.
راستگرایان سنتی، از منظر سیاسی، واقعگرا بودند. آنها که سالها در قدرت حضور داشتند سعی میکردند در سپهر سیاست ایران رفتار عقلانی و به دور از احساس داشته باشند. حمله آمریکا به عراق در سال ۹۰ میلادی و واکنش این جریان به آن نمونه بارز این رفتار است.
چپهای آن زمان ایران خواستار همراهی با عراق در مقابل آمریکا بودند اما راستها میگفتند این جنگ حق در برابر باطل نیست و هردو طرف دعوا باطل هستند و احتیاجی به دخالت ایران نیست. آنها بعد از پایان جنگ نیز معتقد بودند باید با رفتار مسالمتآمیز وارد عرصه جهانی و روابط بینالملل شد.
فرزندان راست سنتی اما نگاه آرمانی دارند و از مدیریت جهانی سخن میگویند. آنها با بستن چشم خود به تمام واقعیتهای صحنه بینالمللی، از نابودی قدرتهای جهانی و برتری ایران سخن به میان میآورند. تنها برای رسیدن به این حرف کافی است سخنان رئیس جمهور سابق ایران در مورد مدیریت جهان را یک بار دیگر با خود مرور کنید.
همان طور که مشاهده میشود راستهای سنتی تفاوتهای اساسی با اصولگرایان امروز دارند. تفاوتهایی که بیشتر زمینه اخلاقی دارد. با نگاهی به اسامی این دو جریان سیاسی نیز این ویژگی به خوبی نمایانگر است. راست سنتی ایران از افرادی مانند آیتالله یزدی، ناطق نوری، مرحوم عسگراولادی، علی لاریجانی، علیاکبر ولایتی، مصطفی پورمحمدی، محمدرضا باهنر و حتی حسن روحانی تشکیل میشود و جبهه پایداری از افرادی مانند آیتالله مصباح یزدی، علیرضا زاکانی، الیاس نادران، روحالله حسینیان، حسین فدایی، حمید رسایی، کوچک زاده و ... .
باید دید با توجه به این اختلافها در بهار ۹۶، پدران و پسران اصولگرا ساز انتخاباتی خود را چگونه کوک میکنند و کدامیک از این دو رهبری ارکستر وحدت اصولگرایان را به عهده میگیرد.»