سارق مغازه پیرمرد نقرهفروش پس از سرقت ١٠٠میلیون تومان نقره، سر همدستش را هم کلاه گذاشت و فرار کرد. این مرد پس از سرقت خطرناک از پیرمرد نقرهفروش، نقرهها را برداشت و متواری شد؛ اما نتوانست از دست پلیس فرار کند. همدست دیگر این سارق نیز که به خاطر تهیه جهیزیه دخترش دست به این دزدی زده بود، اما سرش بیکلاه مانده بود، پس از درد و دل با دوستش در دام مأموران گرفتار شد.
چند وقت پیش بود که دو مرد به یک مغازه نقرهفروشی در خیابان منوچهری تهران مراجعه کردند. صاحب مغازه که یک پیرمرد ٨٠ ساله بود، از این دو نفر خواست تا راهنماییشان کند. دو مرد که یکی ٥٢ ساله و دیگری ٣٠ ساله بود، ادعا کردند که قصد خرید نقره دارند. آنها قیمت چند عدد نقره را از پیرمرد پرسیدند تا اینکه پس از گذشت چند دقیقه، ناگهان یکی از آنها چاقویی از جیب خود بیرون آورد و به سمت پیرمرد گرفت. این مرد سارق، صاحب مغازه را تهدید کرد که اگر حرفی بزند، او را به قتل میرساند. صاحب مغازه نیز از ترسش سکوت کرده بود. این دو سارق اما به این تهدید قانع نشدند، یکی از آنها با کتکهای زیاد دست و پای پیر مرد را با پارچه بست و اجازه هیچ حرکتی به او نداد. او دستش را روی دهان پیرمرد گذاشته بود و داشت او را خفه میکرد. دیگری هم هر چه نقره بود، برداشت و داخل یک ساک گذاشت. بعد از این سرقت خطرناک، آنها از مغازه متواری شدند.
شناسایی با دوربین مداربستهپس از این سرقت، پیرمرد که از شدت کتکخوردن بهسختی میتوانست حرکت کند، هر طور بود خود را به بیرون مغازه رساند و از مردم کمک خواست. مغازهداران اطراف نیز با دیدن وضع این مرد، بلافاصله پلیس و اورژانس را در جریان ماجرا قرار دادند. با حضور مأموران پلیس تحقیقات در این رابطه آغاز شد و آنها در نخستین مرحله از تجسسهای خود به سراغ دوربین مداربسته مغاز رفتند. در بررسیهای دوربین این مغازه مأموران یک سارق سابقهدار را شناسایی کردند که تصویرش در آلبوم مجرمان سابقهدار ثبت شده بود؛ بنابراین آنها به سراغ این مرد ٣٠ ساله رفتند و او را در مخفیگاهش دستگیر کردند.
دستگیری پایان درد دل با دوستبا بازداشت این متهم، وی در بازجوییهای پلیسی به این سرقت خشن اعتراف کرد. در ادامه به دلیل سابقهدار نبودن همدست ٥٢ ساله این مرد، تحقیقات پلیسی برای بازداشت این سارق بینتیجه ماند تا اینکه مردی در تماس با پلیس ماجرای دزدی و درد دل دوستش را فاش کرد. او به ماموران گفت: «دوستم پیش من آمد و گفت که از یک نقره فروشی سرقت کرده اما همدستش با برداشتن نقرهها فرار کرده و سر او را کلاه گذاشته است.»
با این اظهارات و راهنماییهای این مرد، سارق دیگر نیز شناسایی و دستگیر شد. او بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفت و در مقابل ماموران به اجرای نقشه این سرقت اعتراف کرد.
این مرد میانسال در اعترافات خود زمانیکه در مقابل قاضي مير وكيلي بازپرس شعبه چهارم دادياري دادسراي ویژه سرقت قرار گرفت، گفت: «پژمان را ٧،٨ سال پیش میشناختم. او بچه محل ما بود و با هم سلام و علیک داشتیم. تا اینکه از محله ما نقل مکان کردند و دیگر از او خبری نداشتم. چند وقت پیش به صورت اتفاقی بعد از چندسال پژمان را دیدم و با هم صحبت کردیم. آن زمان خیلی فکرم مشغول بود چون دخترم داشت ازدواج میکرد و باید برایش جهیزیه تهیه میکردم. ولی هیچ پولی نداشتم. من با پژمان درد دل کردم و او هم گفت که مشکلات مالی زیادی دارد. برای همین پیشنهاد داد که با هم کاری کنیم تا پولدار شویم. من هم قبول کردم.
همین شد که تصمیم به سرقت گرفتیم. از آنجاییکه من قبلا در نقره فروشی کاری میکردم و تخصص زیادی در این زمینه داشتم قرار شد که از یک نقره فروشی سرقت کنیم. به پژمان گفتم میتوانم نقرههای گرانقیمت را تشخیص دهم و به راحتی آنها را بفروشم. او هم قبول کرد. ما با هم به سراغ مغازههای نقره فروشی رفتیم تا یک مغازه را شناسایی کنیم. آنقدر گشتیم تا مغازه این پیرمرد را دیدیم. او هر روز صبح خیلی زود وقتی خیابان خلوت بود مغازهاش را باز میکرد. از طرفی پیر بود و کسی هم در مغازهاش نبود. برای همین آنجا را انتخاب کردیم و روز حادثه برای اجرای نقشه مان به آن مغازه رفتیم. من نقرهها را جدا کردم و ١٠٠میلیون تومان نقره دزدیدیم. وقتی فرار کردیم پژمان گفت چون خسته است با نقرهها به خانهاش میرود و فردا صبح زود پولها را با هم تقسیم میکنیم. من هم به او اعتماد کردم، اما وقتی صبح شد خبری از پژمان نشد. به خانهاش رفتم و دیدم آنجا را خالی کرده و رفته است. پژمان به من پیامک زد و گفت که دنبالم نگرد از تهران خارج شدم. آنجا بود که متوجه شدم چه کلاهی سرم رفته است. دستم خالی مانده بود و نمیدانستم باید چکار کنم. همین شد که با دوستم درد دل کردم و او مرا به پلیس لو داد.»
با اعترافات این مرد، وی به همراه همدستش روانه زندان شدند و به دستور بازپرس تحقیقات در این رابطه ادامه یافت.