bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۸۹۴۲۶

قصه پرغصه «دار»

تاریخ انتشار: ۰۸:۴۷ - ۲۷ شهريور ۱۳۹۵
«سه‌-‌چهار کیلومتر بعد از پیشوا، سمت چپ جاده، سلمان‌آباده» آدرس را صاحب نیسان آبی می‌دهد. بارَش صیفی‌جات و میوه است؛ محصول زمین‌های همین منطقه. سمت راست جاده دشت است تا چشم کار می‌کند زمین است؛ خشک، بی‌آب و سمت چپش آبادی است با زمین‌هایی سبز؛ پوشیده با بادمجان، گوجه، کدو و بلال. روستاهای ورامین در همین جاده، تکیه داده به هم، زیر آفتاب داغ و باد گرمی که از کویر مرکزی میهمان اینجاست، جا خوش کرده‌اند. همسایه کویر و دریاچه نمک. تابلوی سلمان‌آباد رخ نشان می‌دهد. روستایی با ٢٥٠ خانوار که ٦٠ خانوارش عشایرند. روستایی که مثل بسیاری دیگر از روستاهای ورامین به خاطر فرش‌هایش زبانزد است و عشایرش؛ عشایر استان تهران که گمنامند و کمتر شناخته شده. عشایری با دام‌های بسیار و فرش‌هایی که اعتبار ورامین است؛ فرش‌های صادراتی، گران و ریزبافت.

قصه کوچ عشایر منطقه سینه به سینه نقل شده؛ حالا می‌دانند که نزدیک به چهارصد‌ سال است که از لرستان و شیراز به دشت ورامین کوچانده شده‌اند. از همان سالی که شاه عباس اول ایلات بزرگ لر را به ورامین فرستاد، عشایر لر چادرهایشان را برای همیشه از لرستان جمع کردند و در ورامین به پا کردند. از همان وقت دشت ورامین قشلاق شد و دامنه‌های دماوند ییلاق. عشایر فارس هم از ایل‌های مختلف در همان سال‌ها کوچانده شدند و حالا بعد از چهارصد سال، چوپان‌ها هوای کوه گل زرد دارند تا دام‌ها را برای ییلاق راهی کنند. عشایری که سیروس نصیری، مدیر امور عشایر استان تهران آنها را سومین جامعه جمعیتی استان می‌داند «استان تهران ٣٠٠٠ خانوار عشایری دارد که در ١٠ شهرستان استان پراکنده هستند. این خانوارها ٧٠٠‌هزار رأس واحد دامی را در اختیار دارند و از عمده‌ترین تولید‌کننده دام سبک استان هستند که دام‌هایشان از ٦٠٠‌هزار هکتار مراتع استان تهران تعلیف می‌کنند.»

حالا بیشتر از پنجاه ‌سال است که عشایر نیم کوچروی منطقه یکجانشین شده‌اند با خانه‌هایی در روستاهای جنوب ورامین مثل خانه‌های روستای سلمان‌آباد. جایی که به خاطر حضور تیره عرب از ایل خمسه، به راسته عرب‌ها معروف شده. ایلی از اهالی شیراز «عربی که بلد نیستیم. اهل شیرازیم. لهجمون هم شبیه شیرازی‌هاست. اسممون هم از قدیم مونده. اسم طایفمونه» رقیه عرب سلمانی، از زن‌های فرش‌باف روستا، اینها را می‌گوید و راه خانه را نشان می‌دهد. روبه‌روی خانه سه مجتمع بزرگ نگهداری دام قرار دارد. کنارش علوفه انبار کرده‌اند «چند دفعه شکایت بردیم که این مجتمع‌ها جمع شه. نباید تو روستا باشه. بوی گوسفند می‌ده کل روستا. ما عشایریم. به زندگی با دام عادت داریم اما قدیم‌ها این‌طور نبود. گوسفند تو روستا نمی‌موند. حالا دیگه زندگی عشایر هم عوض شده. فقط اونهایی که دام‌های تعداد بالا دارن راهی کوچ میشن» زن‌ها و بچه‌ها حالا چندین ‌سال است که رنگ کوچ ندیده‌اند. جوان‌ها خاطره‌ای از کوچ ندارند، هرچه هست، برایشان تعریف کرده‌اند. مدت‌هاست که مردها تنهایی راهی ییلاق می‌شوند. دام را برمی‌دارند و ماه‌ها همراهش به کوه می‌زنند و حدود صد روز از‌ سال را در مناطق ییلاقی شمیرانات، دماوند و فیروزکوه می‌گذرانند. قشلاق هم همین‌جاست؛ دشت لار و دشت ورامین.

حیاط خانه ساکت است و خلوت. به جز یک درخت نارنج و چند بوته گل، چیز دیگری نیست. داخل خانه اما حال و هوای دیگری دارد. دار قالی، پشت به پاسیوی پر گل، طرح تابلوی ابریشمی است که عرب سلمانی مشغول بافتن است. روی زمین هم فرش‌های دستی خودنمایی می‌کنند؛ قالی‌های ورامینی با طرح میناخانی که طرح اصیل فرش‌های منطقه است. طرح‌های افشان، شاه‌عباسی، گلدار با انواع ستاره‌های هندسی هم هستند. ستاره‌هایی به رنگ‌های گرم که بر روی رنگ آبی نشسته‌اند.

صدای خاموش شانه‌زدن قالی
هال، پذیرایی و اتاق را فرش گرفته. فرش‌ها را بافته‌اند و چون خریدار نبوده مجبور شدند که در خانه پهن کنند. روی هر فرش که بنشینی، زیرش فرش دیگری است با همان طرح‌های اصیل. «فرش دستباف هر چی بیشتر پا بخوره ارزشش بیشتره. باید پهن بشه. برای کف پا هم خوبه. مثل فرش ماشینی نیست که کف پا رو اذیت کنه. مواد نداره.» مادر عرب سلمانی بافنده سیاه‌چادر و گلیم است. سیاه‌چادرها را با موی بز می‌بافته در کوه و دشت بعد هم مَشک‌ها را آماده می‌کرده برای کره گرفتن. دستانش سخت است. مانند کارهایی که انجام داده «قدر این فرش‌ها رو فقط اهلش میدونن» یکجانشینی برایش انتظار دیدن مرد خانه بوده که راهی کوچ با ایل می‌شده؛ روزهای سخت انتظار. «ماه‌ها مردمون‌ رو نمی‌دیدیم. خدا رحمتش کنه. الانم وضع همون‌طوره. هنوز دام‌های زیادی کوچ می‌کنن» در طول سالیانی که از عمر مادر خانم عرب سلمانی گذشته، صدای شانه قالی‌های زنان روستا، در کنار صدای زنگوله دام‌های کوچ رو، دلخوشی‌شان بوده؛ صدایی که حدود بیست‌سال است که خاموش شده. آن وقت‌ها قالی‌های اینجا اعتبارشان جهانی بود؛ صادراتشان پرسود و بافنده‌هایش بسیار و تمام ٢٥٠ خانوار روستا، دار قالی در خانه داشتند. سفارش‌ها زیاد بود و خریدار دست به نقد و بازار پررونق. «یه فرش می‌فروختیم باهاش می‌شد نیسان خرید. این‌قدر ارزش داشت» عرب سلمانی آن روزها را دیده که قالی ورامینی در بازار فرش، آن بالاها قرار داشت به خاطر تارو پودش که از پنبه و پرز پشم مرغوب بوده و طرح میناخانی ریزبافتش که روزها طول می‌کشید تا قالیچه‌ای سه‌متری بافته شود.

بعدها راه و رسم بازار عوض شد. خریدار کم شد و فرش‌های ماشینی جای فرش دستی را گرفتند. آن هم فرش ورامینی که گران بود. راه و رسم مردم روستا هم تغییر کرد. گرایش‌شان به بافت فرش کم شد. «یک زمان دیدیم هر چی می‌بافیم رو دستمون می‌مونه. سفارش کم شده. دیگه صرف نمی‌کرد. خانم‌های اینجا هم وضع مالیشون بد نبود، به کم راضی نبودند و از بافتن دست کشیدن» از بافتن دست کشیدند تا دارهای قالی از خانه‌ها جمع شد. جوان‌ها برای کار راهی پیشوا و تهران شدند و فقط ١٥-١٠ نفر ماندند که دار برایشان عزیز بود. گوشه خانه نگهش داشتند و چله انداختند تا پنج‌سال قبل که موسسه آوای طبیعت پایدار با کمک سازمان ایلات و عشایر فعالیت‌هایی را برای توان‌افزایی جوامع روستایی و عشایری شروع کرد. ایده احیا و بازتولید عروسک‌های بومی با هدف حفظ فرهنگ و ارزش‌های طبیعی و فرش‌بافی زنان از آن جمله بود؛ ایده‌ای که به گفته افسانه احسانی، مدیر موسسه آوای طبیعت پایدار هدف دیگری هم داشت و آن هم کاهش اثرات منفی حضور دام در پارک ملی لار بود. پارکی که خشکسالی و کمبود مرتع امانش را برید مثل امان دامداران که پیدا کردن مرتع برایشان سخت شد «٢٧ روستای منطقه را بررسی کردیم. قرار شد تحقیق کنیم و ببینیم عشایر منطقه چه هنری دارند که مغفول مانده. از صنایع‌دستی عکاسی شد و آنها را شناسنامه‌دار کردیم. تمام خانه‌ها، حیاط و انباری‌هایشان را گشتیم. قدمت بافته‌ها را درآوردیم و آخرش به این نتیجه رسیدیم که سلمان‌آباد بهترین نقطه برای احیای قالی ورامینی است. قالی که سال‌ها بوده و حالا انگار گم شده. پس کار را با خانم‌های روستا شروع کردیم.» ١٠ نفر دور هم جمع شدند تا بار دیگر خون به رگ قالی ورامینی بریزند «بافته‌های آنها گرانقیمت و فاخر است و برای همین هم سعی کردیم در کنار فرش روی عروسک هم تمرکز کنیم؛ اما در زمینه فرش با وجود پیشرفت‌های زیاد، موانع باعث شد تا کار آن‌طور که باید و شاید جلو نرود. اداره امور عشایر بودجه نداشت و خانم‌ها هم انگار انگیزه و پشتکار کافی نداشتند. همه چیز در فروش کارها خلاصه شد و چون فروش کم بود، انگیزه کم شد»

سال‌ها بدون بیمه فرش بافتیم
دست‌هایش را می‌آورد جلو. «ببین کج شده انگشتام. قلاب قالی‌بافی دست رو از فرم می‌ندازه؛ نه فقط دست که کتف و کمرم همین‌طور. اصلا فرم نشستن آدم عوض میشه.» فاطمه هم عضو گروه زنان فرش‌باف روستا بوده و مثل اغلب زنان فرش‌باف، از نوجوانی پای دار قالی نشسته است؛ همان وقت‌ها که هنوز کوچ به راه بوده و آنها در سیاه‌چادرها دار به‌پا می‌کردند. بعدها هم دار قالی را در حیاط به راه انداخته، کنار شمعدانی‌ها و درخت انگور، رویش را هم با پارچه پوشانده تا آفتاب و گرد و خاک تابلوفرش «و ان یکاد» را خراب نکند. دار را برای بیمه راه انداخته تا بیمه فرش‌بافی‌اش رد شود «اون‌وقت‌ها که همه فرش‌باف بودیم و کار رونق داشت، کسی نیومد ما رو بیمه کنه، حالا جهاد سازندگی گفته اگر می‌خواید بیمه فرش‌بافی‌تون قطع نشه باید دار قالی راه بندازید. چند ماه یک‌بار میان بازدید و باید حتما چندین ردیف بافته باشیم.» جهاد سازندگی آن‌طور که خانم‌های روستا می‌گویند حدود ١٠‌سال قبل بیمه فرش‌بافی به راه انداخت و آن را جزو کارهای سخت و زیان‌آور به حساب آورد. مدتی در بیمه وقفه ایجاد شد و سابقه کاری زنان هم منظور نشد. «ما همه از بچگی کار کردیم. حالا همه سن و سالی داریم و توان نشستن پای دار نیست. اون همه ‌سال کار به درد نخورد و الان هرکدوم چند‌ سال بیشتر بیمه نداریم.» بیمه‌ای که برای صغری، زن قالیباف دیگر قطع شده «نمی‌تونستم بشینم پای دار. چشم‌هام ضعیفه و دست‌هام توان بافتن نداره. بیمه قطع شد و دوباره به بیمه عشایر برگشتم. بیمه عشایر دفترچه درمانی نداره. خیلی سخته.» دفترچه‌ای که برایشان مهم است و اکثرا برای همان دفترچه و حقوق بازنشستگی دار را به‌پا کرده‌اند. داری که همه می‌گویند ضررش بیشتر از منفعتش است «جهاد یک زمانی خیلی حامی بود. حدود ٢٠‌سال قبل. همان سال‌های رونق بازار فرش. ثبت‌نام می‌کردیم. خودشان دار آماده و نخ می‌دادند. همه‌چیز با جهاد بود و بعد ما دستمزد می‌گرفتیم. فرش را هم اغلب خودشان برمی‌داشتند یا بازاری ایجاد می‌کردند که به فروش برسد.»

 اینها را عرب سلمانی می‌گوید که دلش از آن سال‌ها پر است. سال‌هایی که رنگ نامرغوب نخ‌ها باعث شد تا فرش باقدمت ورامینی اعتبارش زیر سوال برود «همان وقت‌ها اتفاقی افتاد که خیلی برای فرش‌بافی ما اتفاق بدی بود. نخ‌های نامرغوب به قالیباف دادند، نخ‌هایی که رنگ قاطی می‌کرد. دست‌هامون رنگی می‌شد وقت بافتن. اولش متوجه نشدیم، اما هرچی بافته بودیم برگشت خورد. حتی فرش‌های صادراتی.» نخ‌های نامرغوب ریشه به تیشه فرش زد. اعتبار کم شد و خریدار کمتر. «بعد از این اتفاق مجبور شدیم نخ رو از بازار آزاد بخریم. گرون‌تر بود اما حداقل رنگ قاطی نمی‌کرد.» یک گلیم در خانه فاطمه یادگار آن روزهاست. گلیم آبی و سفید و قهوه‌ای است. رنگ‌هایش قاطی شده‌اند و حالا گوشه خانه مهجور افتاده است. دفترچه جهادش هم مال‌ سال ١٣٧٢ است. همان زمان که آخرین فرش را جهاد برداشت و بعد از آن هم دفترچه خاک می‌خورد.

نصیری از این اتفاق اطلاعی ندارد. می‌گوید اگر چنین موردی هم رخ داده ما در جریان نیستیم و این موارد زیر نظر ما اتفاق نمی‌افتد «همان‌طور که گفتم بیشترین بحثی که اداره امور عشایر روی آن تمرکز دارد، بحث دامداری است. موارد دیگر در اولویت‌های بعدی قرار می‌گیرد و برای رسیدگی به مواردی از این دست لازم است افراد به صورت اشخاص حقیقی در اتحادیه‌های فرش عضو شوند تا شاید جواب بگیرند.» حالا فرش‌بافی نه‌تنها برای اداره امور عشایر استان تهران در اولویت دوم است که برای خانم‌های روستا هم وضع به همین منوال است. کاری است تفریحی که بیمه برایشان رد شود نه چیز دیگر. جهاد هم دیگر تعهدی در قبال فرش‌های بافته ندارد. می‌گوید ببافید تا بیمه رد شود و اگر نمایشگاه فصلی برگزار شد فرش‌های طرح میناخانی با پشم و کرک و ابریشم را ردیف کنید تا هنر دست عشایر ورامین دیده شود. حالا دیگر عشایر تهران حال و هوایشان به شهر گره خورده. روستا دو مغازه بیشتر ندارد و برای تمام نیازها راهی پیشوا می‌شوند و اگر نیاز بیشتر باشد، تهران. عرب سلمانی می‌گوید «فرهنگ ما در این سال‌ها با فرهنگ شهر گره خورده که این اتفاق روی سبک زندگی و صنایع دستی‌مان هم اثر گذاشته. جوان‌ها نمی‌مانند. کوچ هم قدرت سابق را ندارد. می‌روند شهر و کارمند می‌شوند. کشاورزی هم سخت شده.» خشکسالی جان کشاورزی را هم گرفته «جوب‌ها را ببینید. باید جوب‌های منطقه سیمانی باشه نه خاکی. آب که جاری میشه تا برسه به زمین همش جذب خاک میشه.» چادر مشکی‌اش را صاف می‌کند. خبری از چارقد و پیراهن‌های رنگی عشایری و تورکی تومبان نیست، اما دست‌ها، دست‌های زن عشایر است. انگشت‌هایی پهن با بندهایی که رد سختی قلاب را نگه داشته‌اند، رد فرش را.

تیرچین، هنری فراموش‌شده
اعظم عروسک را از خورجین بیرون می‌آورد «بفرمایید. مال شما.» عروسک را خودش درست کرده، اما عروسک‌ساز معروف روستا خانم براری است که عروسک‌هایش در نمایشگاه‌های مختلف خریدار دارد؛ همان عروسک‌هایی که چند وقتی است اسم پیدا کرده‌اند و قرار است تاریخچه‌شان هم اضافه شود و با پارچه‌های اضافه و پشم درست می‌شوند. اعظم هم از عرب سلمانی‌هاست. دار قالی‌اش را در انباری گذاشته، زیر نور پنجره. «هر چقدر وقت کنیم می‌بافیم. الان دیگه کار اصلی ما کشاورزی شده. میریم سر زمین صیفی.» سفارش کار از بیرون ندارند و مدت‌هاست که فرش نبافته‌اند. هر چه هست تابلوفرش است که زودتر تمام می‌شود و بعد هم می‌زنند به دیوار خانه.

پدر اعظم از طویله آمده، لباس‌های کار را در ورودی خانه آویزان کرده و نشسته کنار تیرچین. وسیله‌ای که با آن پشم ریسیده گوسفند را تاب می‌زنند. مادر اعظم می‌نشیند کنارش. گلوله نخ را که از سقف آویزان است، تاب می‌دهد تا پشم ریسیده شود. پشم‌هایی که دو رنگ مشکی و سفید دارند و برای شال و سیاه‌چادر استفاده می‌شوند. «از نخی که تیرچین میده برای بافته‌های مجلسی استفاده می‌شده. برای جهیزیه عروس‌ها. الان تو این روستا فقط دو نفر بلدند. مادر ما و پیرزن دیگه‌ای که خیلی هم حواس براش نمونده. ما هم یاد گرفتیم.» تیرچین از خانه‌ها حذف شده. دیگر کسی پشم‌ها را به این روش درست نمی‌کند. پشم‌ها برای قالی استفاده می‌شود آن هم اگر خانم‌های روستا از پشم‌های بازاری استفاده نکنند. «نژاد دام‌های ما زند است که مشکی و طوسی است و به دام‌های سامی معروف است. قدیم‌ها رنگ‌آمیزی پشم برای بافتن فرش با گواش انجام می‌شد و رنگ‌های طبیعی مثل روناس، پوست گردو، پوست انار، حنا، زردچوبه و . . . حالا ما انجام نمیدیم اما عشایر مناطق دیگه دارن.»

برای سازمان ایلات و عشایر، صنایع‌ دستی در اولویت دوم است. اولویت نخست همان دامداری است که باید حفظ شود و سازمان کمک کند تا رونق داشته باشد و این درحالی است که به گفته نصیری ٣٥‌درصد از صنایع ‌دستی کشور به دست عشایر تولید می‌شود «معیشت اصلی عشایر دامداری موسمی و کوچ است و عشایر هم سه خصوصیت باید داشته باشند: معیشت‌شان مبتنی بر دامداری باشد، کوچ‌رو باشند و ساختار خانوادگی‌شان ایلیاتی باشه. با توجه به این‌که معیشت دامداری است، ساماندهی دام دارای اهمیت است. کمک به تهیه نهاده‌های دامی، مراتع و کمک به فروش دام برایمان خیلی مهم است. در عید قربان امسال، ٤٥‌هزار دام عشایر استان تهران را برایشان فروختیم.»

نصیری می‌گوید برای بهبود اقتصاد کمک‌رسان به زندگی دامداران هم تلاش کرده‌اند و شرکت تعاونی زنان عشایر و اتحادیه استانی عشایر راه انداخته‌اند که ٩٥‌درصد جمعیت عشایر در این تشکل‌ها ساماندهی شدند، اما برای فرش‌بافی اتحادیه مجزایی وجود ندارد. «درحال حاضر صندوق زنان عشایر قدمتش بالای ١٠سال است که روی توانمندسازی زنان عشایر با برگزاری کلاس آموزشی کار می‌کند، اما تأمین سرمایه اولیه صندوق به صورت خودگردان است. قسمتی را دولت کمک می‌کند و قسمتی هم اعضا با حق عضویتی که پرداخت می‌کنند. اما در زمینه فرش‌بافی و کارهای دیگر صندوق و کمک‌رسان مجزایی وجود ندارد.» برای همین هم خانم‌های روستا اگر بخواهند باید عضو اتحادیه‌های سراسری فرش شوند که اکثریت هم برای عضویت تلاش نکرده‌اند یا نمی‌دانند یا برایشان در اولویت نیست و برای همین هم کشاورزی شده شغل دومشان.

 درختان مقاوم به کم‌آبی می‌کارند و چند سالی است که کشت پسته و زعفران طرفدار بسیاری دارد. نصیری می‌گوید: «منطقه لار را به‌عنوان پارک ملی اعلام کرده‌اند اما ما آن‌جا را به‌عنوان پارک ملی قبول نداریم. آن‌جا منطقه شکار ممنوع و حفاظت‌شده است. هر مرتعی ظرفیت چرای دام دارد که منابع طبیعی پایش می‌کند و دامداران مجازند براساس ظرفیت مرتع و اعلام منابع طبیعی دام را به چرا ببرند. در این میان دامداران باید قوانین را رعایت کنند و دام را به اندازه مجاز به مراتع وارد کنند.» نصیری هیچ‌کس را دلسوزتر از عشایر برای مراتع نمی‌داند. کسانی که معیشت‌شان به حفظ مراتع بند است.

برچسب ها: دار قالی قصه غصه