bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۲۸۹۶۳۵

دو روایت از حال و روز متفاوت دریاچه ارومیه

تاریخ انتشار: ۱۸:۰۸ - ۲۸ شهريور ۱۳۹۵
بخش جنوبی دریاچه ارومیه نفس‌های آخر را می‌کشد ولی زندگی در بخش شمالی آن دمیده شده است. شهردار ارومیه می‌گوید دریاچه از ٢١‌ سال پیش با وجود ٤٠‌ هزار چاه غیرمجاز شروع به جان‌دادن کرد.

روزنامه «شهروند» می‌نویسد: یک لاستیک کهنه سیاه، چند چاله کم‌عمق، رد طولانی یک موتورسیکلت، چند درختچه خشکیده و دیگر هیچ، دیگر فقط خاک است و زمینی کویری و تا چشم کار می‌کند، یک قهوه‌ای روشن یکنواخت. قهوه‌ای و یکنواخت، مثل کویر. اینها تمام داشته‌های دریاچه ارومیه از بخش جنوبی است، جایی که زمین سفید و طوسی‌رنگ درهم پیچیده، سفیدها نمک است و طوسی‌ها یادگار آبی که قبل‌ها، این‌جا در ساحل دهکده ساحلی چی چست ارومیه، جاری بود.

چی چست، حالا سال‌هاست که نه صدای موج دریاچه را شنیده و نه نسیم خنکی به سویش رفته، هرچه هست، دورنمایی از یک منظره بیابانی است، با بادی که فقط گردوخاک را با خود می‌آورد. زمینِ سفید و طوسی، اسفنجی است، هرقدمی که رویش گذاشته می‌شود، کمی فرو می‌رود و دوباره به حالت اول برمی‌گردد، روبه‌رو از همان جایی که آفتاب سایه‌اش را کم می‌کند، خط افق پیداست، خطی که کویری است، بیابانی است، گو این‌که این زمین هیچ‌وقت دیگر، نه آبی داشته و نه سایه آبی آسمان بر سرش افتاده، چهره‌اش ماتم است، صورتش زخم دارد، غم دارد، درست مثل زنی که در سوگ فرزندش نشسته، سیاهپوش است.

مردم به تماشا آمده‌اند، با خودرو‌هایشان. آنها دغدغه پارک خودروهایشان را ندارند، تا دلشان بخواهد اینجا، در بخش کویری دریاچه ارومیه، جای پارک پیدا می‌شود. خودرو‌ها از یک سربالایی پایین می‌روند، سُر می‌خورند داخل دریاچه و همان جا می‌ایستند، آنها روی شکم دریاچه ترمز می‌گیرند.

رد لاستیک‌ها تا جایی که انتهایش پیدا نیست، کف دریاچه را حک کرده، رد موتورسیکلتی که تا دل دریاچه رفته، آنها فقط به دیدن دریاچه خشکیده نرفته‌اند، آنها کویر را هم به چشم می‌بینند و با دوربین تلفن همراهشان، آن لحظه‌ها را ثبت می‌کنند، آنها روی صورت خشکیده «ارومیه» لب‌ها را به لبخند باز می‌کنند و سلفی می‌گیرند و چه تناقض عجیبی می‌شود میان آن صورت ماتم‌زده و این صورت خندان. آنها، این توریست‌ها، با کفش‌های خاکی از دریاچه خداحافظی می‌کنند، نه با پاهای خیس و شلوارهای تا زانو جمع شده.

حکایت مردم ارومیه اما تلخ است، نگاهشان غمگین است، درست مثل همان مردی که رو به دریاچه ایستاده و با دست‌هایی که از پشت به هم گره خورده، به دوردست چشم دوخته. فاصله‌اش با ساحل بیش از ٢٠٠ قدم است، اگر «ارومیه» آب داشت، تاکنون او را با خود برده بود، اما او استوار، به تماشا ایستاده بود و خیره به غروب آفتاب: «ما دریاچه را دوست داشتیم، هنوز هم دوست داریم، خاطره‌ها از آن داریم، کودکی ما همین جا گذشته، کنار دریاچه‌ای که واقعا دریاچه بود نه این.» چشم از زمین خشکیده برنمی‌دارد: «چقدر آب‌بازی می‌کردیم، روزهای تعطیل، عصرها. چقدر در لجن‌ها و نمک‌ها می‌خوابیدیم به تقلید از بزرگترها.» اینها را با حسرتی که از چشم‌هایش می‌گذرد، به زبان می‌آورد.

هرچه آفتاب پایین‌تر می‌رود، به تعداد خودرو‌ها هم اضافه می‌شود، جشنواره‌ای درست در امتداد دریاچه به راه است، جشنواره انگور با غرفه‌هایش پر از کسانی است که از «ارومیه» و شهرهای اطراف آمده‌اند و همه‌شان ناخودآگاه سر از دریاچه درمی‌آورند. سر از جایی که مثل آهن‌ربا، آدم را می‌کشد.

آن یکی، کودکی در آغوش دارد، آمده نگاهی به دریاچه بیندازد، ساکن مهاباد است، روزهای آخر تابستان به تماشای دریاچه آمده: «نمی‌دانستم این‌قدر خشک شده است، در اخبار شنیدم که برخی از قسمت‌هایش پُر آب شده، اما ظاهرا مربوط به این‌جا نمی‌شود.» او هم متعجب است: «هرچقدر عکس‌هایش را می‌دیدم، مثل الان که داخلش ایستاده‌ام نیست، ناراحت‌کننده است.» اینها را می‌گوید و به اصرار کودک، به سمت غرفه‌ها می‌چرخد.

«راضیه» اهل ارومیه است، او هم برای بازدید از جشنواره آمده بود، اما به سمت دریاچه مسیرش را طولانی‌تر کرد: «ما به دریاچه عرق ملی داریم، باورمان نمی‌شود که حال و روزش این شده، البته بخش‌های دیگر دریاچه، مثلا آن سمتی که نزدیک میانگذر است، آب دارد، اما این‌جا به دلیل وجود چاه‌های غیرمجاز و برداشت زیاد از آب، به این روز افتاده. حتی دیگر در جاهایی که آب دارد، نمی‌شود از لجن‌هایش برای درمان استفاده کرد، لجن‌ها خشکیده‌اند، آن‌قدر که نمک زیاد شده.»

همه ما مقصریم
ماجرای دریاچه ارومیه طولانی است، تا‌ سال قبل، دریاچه دچار مرگ تدریجی شده بود، جدال ٢٠ ساله‌اش با آب، روند تخریبی گرفته بود، آن‌قدر که ارومیه‌ای‌ها، هر روز با چشمان خود می‌دیدند که لب‌های دریاچه، درحال خشکیدن است، اتفاقی که به قول شهردار ارومیه، به خاطر بی‌تدبیری‌ها رخ داده، زمانی که: «هر‌ سال ١,٥‌ میلیارد مترمکعب از آن برداشت می‌شد.»

او همه را در خشک‌شدن دریاچه، مقصر می‌داند: «ما بی‌تدبیری می‌کنیم و گرفتار سوءمدیریت‌ها شده‌ایم، همه ما در خشک‌شدن دریاچه مقصریم، مرگ دریاچه از ‌سال ٧٤ شروع شد، اما سوال این است که ما در این ۲۰‌ سال چه اقدام ویژه‌ای کردیم. دریاچه از همان موقع شروع به جان‌دادن کرد. دراین‌باره حرف‌های ناگفته زیاد است.»

محمد حضرت‌پور، می‌گوید که با ٤٠‌ هزار چاه‌های غیرمجاز و توسعه درختان هسته‌دار، هر‌سال یک‌ونیم‌میلیارد مترمکعب آب دریاچه هدر می‌رود، اما نمی‌شود که چاه‌های ٤٠، ٥٠ساله را قطع کرد، اما می‌شود درست مصرف کردن را آموزش داد: «کسی بیاید و بگوید که کاشت درختان آب‌بر را قطع کنید، کسی بیاید و آبیاری سنتی را به آبیاری قطره‌ای تبدیل کند.»

او که برای بازدید از جشنواره انگور، به ساحل «چی چست» ارومیه آمده بود، حرف‌های دیگری هم می‌زند: «در برنامه احیای دریاچه، در نظر داریم تا ‌سال ٩٨، آن را به حالتی که در آن قرار دارد، نگه داریم، الان آب دریاچه ارومیه نسبت به قبل، ٤٨سانت بالا آمده است، قرار است ٦٠٠‌ میلیون مترمکعب آب وارد دریاچه شود و برنامه داریم تا هر‌ سال یک میلیارد مترمکعب آب به دریاچه ارومیه اضافه کنیم.»

زندگی دوباره در دریاچه
کویر، حکایت حال تمامِ دریاچه «ارومیه» نیست، آنجا، همان ساحلی که اطراف پل «شهید کلانتری» است، جایی که ارومیه را به تبریز وصل می‌کند، داستان دیگری دارد؛ داستان آب سرخی که برصورت «ارومیه»؛ مثل خون. سرخی‌اش از تجمع نوعی باکتری است، باکتری‌های نمک دوستی به اسم «پروکاریوت» که رنگ خورشید را جذب می‌کنند و آن را منعکس می‌کند، همین هم باعث شده تا آب دریاچه به رنگ خون شود. این جای دریاچه، قشنگ است، ترکیب سرخ و آبی و کشتی که به گل نشسته، قشنگی‌اش را افزون کرده، قایق‌های پدالی آن‌طرف‌تر، چند مسافر دارد. عمقش کم است، شاید آن وسط‌ها به یک متر برسد، لب ساحل اما تا زانوی یک آدم متوسط‌قد، می‌رسد. این‌جا، دریاچه صفا دارد، خودرو‌ها کنار جاده ترمزدستی‌ها را بالا برده‌اند، خودشان و دلشان را به دریا زده‌اند و آب‌بازی می‌کنند، حضورشان کنار دریاچه سرخ را با عکس‌های پی درپی ثبت می‌کنند، آنها خوشحالند: «دریاچه خیلی خوب شده، این‌جا تا یک‌سال پیش، خشک بود، حالا ولی آب دارد.»

این را جوانی درهمان نزدیکی می‌گوید. یک شهروند ارومیه‌ای است. آنها تا همین یک‌سال پیش، هیچ‌جوره، دلشان نمی‌خواست از این‌جا گذر کنند، راه‌ها و جاده‌های دیگر را می‌رفتند تا نکند چشمشان به دریاچه بخورد، نکند داغ دلشان تازه شود، نکند غصه بخورند، حالا ولی قند در دلشان آب می‌شود: «دریاچه ارومیه جزو زندگی مردم است، مردم با این دریاچه زندگی کردند، خاطره دارند، گذشته‌شان با این دریاچه آمیخته است. قدیمی‌ها بیشترین خاطره‌هایشان با همین دریاچه رفتن، گره خورده، با لجن‌درمانی و غلت‌زدن در نمک‌ها. مردم ارومیه دریاچه را به‌عنوان بخشی از زندگی‌شان می‌شناسند.» اینها را رضا جوانچیان، معاون عمرانی شهرداری ارومیه می‌گوید: «مردم قبلا، وقتی می‌خواستند به سمت تبریز بروند، وقتی دریاچه را می‌دیدند، دل‌مرده می‌شدند، آنها می‌دیدند که فرزندشان درحال جان‌دادن است.»

ارومیه زادگاهش است، هر آنچه بر دریاچه گذشته را می‌داند و زندگی کرده: «با توجه به شیب‌بندی زمین از نظر توپوگرافی، بیشترین خشکی دریاچه، در بخش جنوبی آن است، یعنی سمت جاده مهاباد که خشکی شدت زیادی دارد، قبلا به فاصله ٣٠، ٤٠متری می‌شد به آب دست زد اما حالا باید دوکیلومتر وارد دریاچه شد تا به آب رسید.» او دلیل اصلی این اتفاق را شیب دریاچه اعلام می‌کند: «دربخش جنوبی این شیب کم می‌شود، مثلا اگر در قسمت شمالی، آب ١٠سانت بالا بیاید، در بخش جنوبی این بالاآمدن آب، دوسانتیمتر است. درست مثل ظرفی است که کج شده باشد.»

جوانچیان می‌گوید: «قسمت شمالی دریاچه، آن سمتی که به سلماس می‌رود، پرآب است.» او حرف‌های دیگری هم می‌زند، می‌گوید که دریاچه ارومیه، اواخر‌ سال ٩٣ کاملا مردم را ناامید کرده بود، آن زمان اوج خشکسالی دریاچه بود، اما حالا به خاطر افزایش بارش‌ها، مردم امیدوار شده‌اند تا دریاچه خروشان ارومیه را با موج‌های خاطره‌انگیزش، بار دیگر ببینند: «دریاچه روزهای بهتری دارد، مردم نشاط پیدا کرده‌اند، قبلا جان‌دادنش را دیده بودند.»

شهرداری ارومیه خیلی به وضع دریاچه ارومیه ورود پیدا نمی‌کند، جزو وظایفش هم نیست اما نگرانی شهروندانش را می‌شناسد: «مردم اکنون در مصرف آب حساس‌تر شده‌اند، خودشان به سمت آبیاری کم‌مصرف رفته‌اند.»

او درباره این‌که می‌گویند برداشت بی‌رویه آب از سمت تبریز درخشکی دریاچه تأثیر داشته، را قبول ندارد: «هرچه اتفاق افتاده از همین سمت ارومیه است، استفاده آب از منابع زیرزمینی در تبریز، با دریاچه فاصله زیادی دارد، هرچند که خشکی دریاچه تنها به خاطر برداشت آب نبوده، خشکسالی هم تأثیر زیادی داشته است.» او می‌گوید: «قبلا با یک حفاری ١٥متری می‌شد به آب رسید، حالا باید ٤٥متر زمین را حفر کرد تا آب را دید.»
bato-adv
bato-adv
bato-adv