خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) نوشت:
معین قربانیعلمداری، دانشجوی علوم قرآن و حدیث در پایاننامه خود کوشش کرده است تا قواعد و آداب مناظره در اهل بیت را استخراج کند. در این پژوهش ۱۲ اصل از جمله «برخورد طبیبگونه با مشرکان» به عنوان اصول اخلاق مناظره در روایات معصومین(ع) عنوان شده است.
پایاننامه «آداب و قواعد مناظره در روایات» به همت معین قربانیعلمداری، دانشجوی رشته علوم قرآن وحدیث در دانشگاه مازندران نگاشته شده است. حجتالاسلام والمسلمین سیدمحسن موسوی استاد راهنما و دکتر سید علیاکبر ربیع نتّاج استاد مشاور در این پروژه تحقیقاتی بودهاند. این پایاننامه تلاش کرده است تا آداب و قواعد مناظره را بر مبنای روایات ائمه معصوم(ع) ارائه کند.
نگارنده در چکیده این پایاننامه مینویسد: «دین مبین اسلام همواره به عنوان تفکر زنده و پویا شناخته شده و به علت دارا بودن پایههای استوار و منطق، از مصاف و تعامل با افکار و عقاید متفاوت و یا حتی متضاد، ابایی ندارد. مناظره و احتجاج یکی از بهترین راههای تعامل بین ادیان و مکاتب است که اگر درست و اصولی انجام گیرد، میتوان امیدوار بود که از رهگذر آن، به سرمنزل هدایت و سعادت رهنمون شد. معصومان(ع) به علت عصمت ذاتی از هرگونه خطا و اشتباه مبری بوده و مناظرات ایشان نیز به عنوان بهترین نمونه در این زمینه مطرح است. از آنجا که درونمایه شبهات در طول تاریخ ثابت و حداقل دارای کمترین تغییر است، بررسی شبهات و سوالات از صدر اسلام و مناظرات معصومان(ع) در این زمینه، از نظر قالب و محتوا بسیار کارگشا و مفید میباشد.
در این پایان نامه سعی شده است، به روش توصیفی-تحلیلی، آداب مناظره از برخورد و نحوه رفتار اولیای دین(ع) با مخاطبان و از قواعد مناظره، و نیز بررسی عدم مغالطه در مناظره پرداخته شود. مناظره علاوه براینکه باید دارای محتوای عقلانی و منطقی باشد، باید در قالب زیبا و مناسب نیز ارائه گردد. رعایت اخلاق و سلوک معصومان(ع) باعث نرمی قلوب و افزایش تأثیرگذاری بر مخاطب میگردد و از عداوت و لجاجت وی میکاهد. همچنین نباید در مناظره مغالطه و سفسطه وجود داشته باشد و استفاده از این دو در اثبات حق و حقیقت نیز مورد تأیید معصومان(ع) نبوده است. ایشان(ع) در مواجهه با مغالطه، ابتدا وقوع آن را هشدار داده و با استفاده از روشهای متفاوت به تبیین مسئله و هدایت مخاطب میپرداختند».
در بخشی از این پایاننامه، «برخورد طبیبگونه با مشرکان»، «عدم پاسخ به توهینها»، «خطاب طرف مقابل با نیکوترین عبارات و رعایت ادب»، «آرامش»، «تواضع»، «نفی تحقیر»، «اجتناب از توهین و دشنام»، «احترام به مقدسات طرف مقابل»، «توجه به زمان و مکان»، «محسوس نمودن امور معقول» «سوال برای هدایت؛ اجتناب از لجاجت» و «اولویت مناظره» به عنوان اخلاق مناظره در روایات معصومین(ع) ذکر شده است. در ادامه بخش اخلاق مناظره در روایات معصومین که بخشی از این پایاننامه است منعکس میشود.
برخورد طبیبگونه با مشرکان
در بخش آغازین، مولف پاسخ پیامبر اعظم(ص) به یکی از افراد را نقل کرده است که در آن برخورد طبیبگونه رسولالله(ص) به وضوح قابل مشاهده است:
اما این سخن تو ای عبدالله! که: یا چنان که ادعا میکنی، آسمان را پاره پاره بر سر ما فرواندازی، که خود به ما گفتی: و اگر پاره سنگی را در حال سقوط از آسمان ببینند، میگویند: ابری متراکم است. ای عبدالله! در سقوط آسمان بر سر شما، نابودی و هلاکت است، آیا از رسول خدا میخواهی که با این کار، نابودت کند؟ رسول خدا به تو مهربانتر از این است، و تو را نابود نمیکند، بلکه حجتهای خدا را بر تو اقامه میکند، و حجج الهی پیامبر تنها آنچه بندگان، پیشنهاد میکنند نیست، که آنان از مصالح و مفاسد حقیقی خود بیخبرند، و چه بسا پیشنهادهایشان با هم مختلف و متضاد است، که وقوع آن محال خواهد بود، زیرا ممکن است تو سقوط آسمان را بخواهی، و دیگری آن را نخواهد، بلکه بالا رفتن زمین به آسمان را بخواهد، که این خواستهها، متفاوت و متضاد، و در نتیجه، وقوع آن غیر ممکن است. قدرت و تدبیر خدا، بر محال، تعلق نمیگیرد.
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عبدالله! آیا طبیبی را دیدهای که بیماران خود را طبق پیشنهاد آنان مداوا کند؟ طبیب، برابر تشخیص خود، و مصلحت بیمار، درمان میدهد، خواه بیمار بپسندد، یا نه، و شما آن بیمارانید [که در ظلمات گمراهی و جهل و رذائل غوطهورید]، و خدا طبیب شماست، اگر درمانش را بکار گیرید، شفایتان میدهد، و اگر سرپیچی کنید، بیمارتان گذارد، و بعد، ای عبدالله! تاکنون کجا دیدهای که قاضی، از مدعی حقی، برابر خواسته مدعی علیه، بینه بخواهد؟ که در این صورت، برای کسی بر دیگری، هیچ ادعا و حقی ثابت نخواهد شد، و میان ظالم و مظلوم، و راستگو و دروغگو فرقی نخواهد بود (امام العسکری، ۱۴۰۹، ص۲۰۳-۲۱۲ و طبرسی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۱۳-۱۸).
عدم پاسخ به توهینها
رسول خدا(ص)، در مناظراتشان، نهایت سعه صدر و تحمل مخالف را به کار میبستند. گاهی ایشان در برابر توهینها و تهمتهای مشرکان، به جای جواب دادن آنی اجازه میدادند تا سبها تمام شود و زمانی که طرف مقابل، خلع سلاح روانی شد و دیگر مطلبی برای گفتن نداشت، حضرت(ص) یک به یک گفتههای وی را نقد میکردند. ما أنتَ یا مُحَمَّد! اِلَّا مَسحُوراً، وَ لَستَ بِنَبی. فَقال رَسول الله صلی الله علیه و آله: هَل بَقی مِن کَلامِک شَیء؟(ر.ک امام العسکری، ۱۴۰۹، ص۲۰۳-۲۱۲ و طبرسی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۱۳-۱۸).
خطاب طرف مقابل با نیکوترین عبارات و رعایت ادب
در هنگام گفتوگو نباید مخاطب را گمراه محض و خود را هدایت یافته سعادتمند در نظر گرفت و از موضع بالا و با چشم حقارت به وی نگریست. کاملاً بدیهی است که در این صورت به هیچ وجه، سخنان ما کارساز نخواهد افتاد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ إنّا اَو إیّاکُم لَعَلی هُدًی اَو فی ضَلالٍ مُبینٍ قُل لا تُسئلونَ عَمّا اَجرَمنا وَ لا نُسئَلُ عَمّا تَعمَلونَ؛ و در واقع یا ما و یا شما بر پایه هدایت یا در گمراهی آشکاری هستیم. بگو شما از آنچه ما گناه کردیم، بازخواست نمیشوید، و ما نیز از آنچه شما عمل میکنید، بازخواست نمیشویم» (سبأ، آیات۲۴ و ۲۵).
این آیات کریمه، نمونه واضح و روشنی از برخورد پیامبر اکرم(ص) با مشرکان را نشان میدهد که گفتاری منطقی، مؤدبانه و سرشار از احترام به طرف مقابل است. پیامبر اکرم(ص)، مشرکان را با وجود بطلان نظر و فساد عقایدشان، جهنمی خطاب نمیکند و کرامت انسانی ایشان را به نحو شایسته، حفظ میکند. در این آیات، اعمال مسلمان، با عنوان جرم (در عین صحت) و کردار مشرکین (در عین انحراف)، با عنوان عمل نام برده شده است، تا دلهای ایشان نرم گردد و قلوب آنها نسبت به کلام حیاتبخش اسلام متمایل گردد.
گفتگوی مفضل از یاران امام صادق(ع)، با ابن ابیالعوجا، نمونهای است که روش گفتگوی امام صادق(ع) را به صورت غیرمستقیم نشان میدهد. روزی مفضّل او را نزدیک قبر پیامبر صلی الله علیه و آله دید که نشسته است و وجود خدا را انکار میکند. مفضل از بیان وی خشمگین میشود و زبان به فحاشی گشوده، ادب گفتار را مراعات نمیکند. ابن ابیالعوجاء به وی میگوید: چرا این طور حرف میزنی؟ اگر از یاران جعفر بن محمّد هستی، او این گونه با ما حرف نمیزند و با مانند دلیل تو با ما بحث نمینماید. او پیش از تو، حرفهای ما را شنیده؛ ولی هیچ وقت در صحبت، با ما بدزبانی نکرده و جز پاسخ حرفهای ما، سخن اهانتآمیزی نگفته است. او با کمال بردباری و متانت به سخن ما گوش میدهد و از ما میخواهد که هر چه دلیل بر عقیده خود داریم، بیاوریم. پس از این که حرفهای ما تمام شد ـ در حالی که ما به خیال خود، او را محکوم کردهایم ـ او شروع به صحبت میکند و با چند کلمه کوتاه تمام حرفهایی را که زدهایم، باطل میسازد و با استدلالهای متین خود، راه هرگونه بهانه جویی را بر ما میبندد، به طوری که نمیتوانیم پاسخهای او را رد کنیم. اگر تو هم از یاران او هستی، این گونه با ما حرف بزن (مجلسی،۱۴۰۳،ج۳،ص۵۸-۵۷).
ابندرید در المجتنی، مناظره امیرالمؤمنین(ع) و یهودی را نقل میکند که در آن علی(ع)، وی را با عبارت أخا الیهود، مورد خطاب قرار میدهد و این برخورد توأم با مهر و عطوفت امام(ع)، در مخاطب اثر کرده و وی در پاسخ امام(ع)، عبارت مولای به کار میبرد.
ابنکثیر دمشقی در البدایة و النهایة نامهای از حضرت سیدالشهدا(ع)، نقل میکند که ایشان مخاطبان نامه را با لفظ برادر خطاب میکنند. «مِن الحسین بن علی(ع) إلی إخوانه من المؤمنین و المسلمین»(ابن کثیر، ۱۴۰۹، ج۸، ص۱۶۸).
آرامش
شخص مسیحی نزد خلیفه دوم آمد و از او پرسید: « أخبَرنی أینَ هو الله؟»؛ به من بگو خدا کجاست؟ عمربن خطاب در برابر پاسخ وی غضبناک شد و از جواب دادن خودداری کرد. «فَغَضَبَ عَنه ذالک عُمر وَ أمسِک وَ لَم یُرِد جواباً» در این هنگام حضرت علی(ع)، خلیفه دوم را به آرامش فراخواندند و فرمودند: «لا تَغضَب یا أبا حَفص! حَتّی لا یَقولَ إنَّک قَد عَجَزتَ»؛ ای اباحفص خشمگین نباش تا نگویند که به خاطر ناتوانی از پاسخ، غضبناک گشتهای (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۰، ص۶۰).
حفظ آرامش و طمأنینه از آن جهت در مناظره دارای اهمیت است که در صورت غضب و دگرگونی حالت روانی، این حالت شخص را مرتبط با عجز و ناتوانیاش در پاسخ دادن به سوال میدانند.
تواضع
زمانی که امام باقر(ع) در شام اقامت داشتند، متوجه عدهای شدند که برای دیدار با عالم مسیحی رهسپار صومعه میشدند، امام(ع) نیز با ایشان همراه شدند. زمانی که به صومعه رسیدند، بین امام(ع) و کشیش مسیحی، گفتگویی رد و بدل شد. عالم مسیحی به امام(ع) گفت: آیا شما از مسیحیان هستید یا از امت اسلامی؟ امام باقر(ع) فرمود: از امت اسلام. عابد مسیحی دوباره پرسید: از علمای این امت یا از بیسوادان؟ امام باقر(ع) فرمودند: از جاهلان نیستم. (ر.ک بدوانی، ص۴۲۸) چنان که گذشت، حضرت باقر(ع)، بدون اینکه سخن کذبی گفته باشند و یا جایگاه خاص برای خود در بین مردم تعریف کرده باشند، خود را معرفی کردند.
نفی تحقیر
معصومان(ع) در برخورد با مردم، نه آنها را تحقیر کرده و نه اجازه تحقیر شدن از سوی آنها را میدادند. به عنوان نمونه، زمانی که امام باقر(ع) وارد کاخ هشام شد، با دست به همگان اشاره کردند و فرمودند: السلام علیکم و به این ترتیب همگان را مشمول سلام خود کردند و زمانی که هشام برای توهین به ایشان، اجازه نشستن ندادند، امام(ع)، بدون اینکه مانند سایرین اجازه بگیرند، جلوس کردند (ر.ک کلینی، ۱۳۶۳، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۶).
اجتناب از توهین و دشنام
اسلام دین منطق و استدلال و در یک جمله، اسلام دین تفکر و تعقل است. در این دین، توهین و فحاشی به طرف مقابل، حتی با وجود اثبات بطلان و ناحق بودن آن، جایی ندارد. براساس دستورات اسلام، از توهین به بتهای بیجان و سنگ و چوب بتپرستان، نهی شده است چه برسد به انسانها و موحدان و مسلمانان سایر فرق اسلامی. خداوند متعال در این باره میفرماید: «وَ لا تَسُبّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدوَاً بِغَیرِ عِلمٍ»؛ و آنها را که کفار به جای خدا میخوانند(مانند بتها) دشنام ندهید که آنها نیز از روی عداوت و نادانی به خدا دشنام دهند (انعام، آیه۱۰۸). براساس احکام اسلامی، اگر لازم باشد بتهای مشرکان شکسته میشود، ولی توهین به آنها جایگاهی ندارد؛ چراکه کمترین نتیجه آن این خواهد بود که مخاطب از حرف حق اعراض کرده و از روی نادانی به مقدسات ما، اهانت میکند. در خطبه ۲۰۶ نهج البلاغه ميخوانيم كه علي(ع) به جمعي از يارانش كه پيروان معاويه را در ايام جنگ صفين دشنام میدادند، میفرمايد: اِنّي اُكرِهُ لَكُم اَن تَكونوا سَبابينَ؛ من خوش ندارم كه شما دشنامگو باشيد (نهجالبلاغه، ۱۳۹۲، خطبه ۲۰۶، ص۵۰۴).
شیعیان حقیقی به تأسّی از امامان خویش، در برخورد با مسلمانان سایر فرق، همواره احترام و بزرگداشت مقدّسات ایشان را رعایت کردهاند و حفظ یکپارچگی امّت اسلامی را بر هر چیزی مقدّم داشتهاند. آلوسی سلفی از مفسران بزرگ اهل سنت در خصوص عدم اهانت علمای شیعه به بزرگان اهل سنت مینویسد: «وَ نُسِبَ لِلشیعة قَذف عائشة رضی الله تعالی عنها بِما براها الله تعالی منه و هُم یُنکِرون ذالک أشَدّ الإنکار و لَیسَ فی کُتُبِهِم المعوّل علیها عندهم عین منه و لا أثر أصلاً»(آلوسی، ۱۴۱۴، ج۱۸، ص۱۲۲)؛ به شیعه نسبت میدهند که به عائشه تهمت فحشاء میزند، در حالیکه شیعیان این امر را شدیداً انکار میکنند و چنین نسبتی را قبول ندارند و کوچکترین اثری از چنین تهمتهایی در کتب مورد قبول شیعه یافت نمیشود. البتّه احترام به مقدّسات سایر فرق، به معنای عقبنشینی از اصول و عقاید شیعه نیست و میتوان این دو را با هم جمع کرد. حضرت علی(ع)، به عنوان بزرگترین پرچمدار وحدت، نمونه عالی این ادعا است.
احترام به مقدسات طرف مقابل
در مناظره امام جواد(ع) با فقیه دربار مأمون(یحیی بن أکثم)، حضرت جواد(ع) در برابر روایاتی در خصوص فضائل خلفاء، بدون کوچکترین توهین نسبت به ایشان با دلیل و برهان به نقد پرداختند. حضرت جواد(ع) با تکرار عبارت «من منکر فضل آنها نیستم»، نهایت ادب را رعایت کردند، ولی با دلایل عقلی و نقلی، روایات را نقد کردند (طبرسی، ج۲، ص۴۴۸).
سوال برای هدایت؛ اجتناب از لجاجت
عبدالله بنسلام، یکی از سران یهودیان بود و روزی برای گفتوگو نزد رسول خدا(ص) آمد. حضرت(ص) قبل از شروع پرسش و پاسخ، از قصد و انگیزه عبدالله پرسیدند. کسی که برای هدایت میپرسد، آداب این کار را نیز رعایت میکند و زمانیکه به مطالب اقناعکننده رسید، بدون لجاجت از موضع قبلی خود عقبنشینی کرده و عقل و منطق را شاخص قضاوت افکار و اندیشه در نشر میگیرد.
فَقال النَبی(ص): یابنَ سَلام! جِئتَنی سائِلاً أو مُتَعَنِتاً؟ قال: بَل سائِلاً یا محمد. قالَ(ص): عَلی الضَلالة أم عَلی-الهُدی؟ قالَ: بَل عَلی هُدی یا مُحَمَّد (شیخ مفید، ۱۴۱۳، ص۴۳). رسول خدا(ص) به او گفتند: ای پسر سلام! برای سوال پرسیدن و آگاه شدن آمدی یا برای به زحمت انداختن؟ او گفت: سوال کردن ای محمد. رسول خدا(ص) پرسیدند: برای هدایت شدن یا در مسیر گمراهی؟ عبدالله پاسخ داد: برای هدایت یافتن.
همچنین در روایت دیگر در همین زمینه، مردی شامی به حضور حضرت علی(ع) رسید و گفت: یا علی! چند سؤال دارم که می خواهم بپرسم (و قصد او فهم و یادگیری نبود؛ بلکه این بود که شاید بتواند ابّهت و شخصیت امام را بشکند). حضرت علی علیه السلام فرمود: «سَل تَفَقُّهاً وَ لا تَسئَل تَعَنُّتاَ، فَاِنَّ الجاهِلَ المُتَعَلِّم شَبیه بَالعالمِ، وَ اِنَّ العالمَ المُتَعَسِّف شبیه الجاهل(نهج البلاغه، حکمت۳۲۰، ص۸۹۰)؛ برای فهمیدن بپرس؛ نه به قصد به زحمت انداختن دیگری؛ زیرا که جاهلی که میخواهد بیاموزد، شبیه داناست. دانایی که با برتری طلبی، قدم در بیراهه می نهد، شبیه جاهل است.
این گونه سؤال کردن، یا ریشه در غرور و تکبر دارد یا از روی عناد و خصومت است. گاهی برخی دچار غرور علمی میشوند و برای این که دانش خود را به رخ دیگران بکشند، از آنان سؤال میکنند و قصدشان این است که اگر پاسخ را بگویند، سطح فکر سؤال کننده مشخص شود و اگر از جواب دادن ناتوان باشند، جهل پاسخدهنده روشن شود و تحقیر شود.
در هر دو صورت، چنین سؤال کردنی، به قصد فهمیدن و زدودن جهل از خویش نیست؛ بلکه به زحمت انداختن طرف، ملامت، نکوهش و خوار ساختن او در نظر است (و به تعبیر امام، از روی تعنت است؛ نه تفقه) و این، نه کاری است عاقلانه! حضرت امیر علیه السلام چنین شخصی را به جاهلان تشبیه میکند؛ چون کارش جاهلانه و متکبرانه است؛ نه کار علمی و حقیقت جویی؛ اما آن که از روی «تفقه» و رسیدن به درک عمیق، میپرسد و سؤالش با انگیزه شبههزدایی از خویش و کاستن از بار جهل خود است، چون در مسیر دانایی گام مینهد، همچون دانایان است.
ائمه اطهار(ع)، بهترین معیار و شاخص برای سبک زندگی اسلامی و قرآنی هستند. ایشان در قله فضائل و کمالات قرار دارند و بهترین الگو و اسوه برای انسان تشنه معرفت در عصر حاضر است.
مثال نقض در احتجاج
از مثال نقض نمیتوان چیزی را اثبات کرد یا صحت آن را تأیید کرد، ولی میتوان کلیت یک باور یا نظر را زیر سوال برد. در مناظره علی(ع) با یهودیان، حضرت(ع) به ایشان فرمودند:«فَإن بُطِلَ قَولَنا لِما قُلتُم، بُطِلَ قَولَکُم لِما قُلنا»؛ اگر سخن ما با دلیل شما باطل شد، ادعای شما نیز با دلیل ما زیر سوال رفت. در این هنگام بزرگ یهودیان گفت: «لا تَفرَح یا علی بِأنَّ عجزنا عن إقامة حجة فیما نقوله علی دعوانا، فأی حجة لک فی دعواک....فإذاما لنا حجة فیما نقول و لا لکم حجة فیما تقولون.»؛ ای علی! به خاطر ناتوانی ما در دلیل آوردن، شاد نباش، زیرا شما نیز دلیل نیاوردی. وقتی ما دلیلی بر ادعای خویش نداریم، شما نیز برای ادعای خودتان، دلیلی برای اقامه ندارید. حضرت علی(ع) در پاسخ فرمودند:«لا سواء، إنَّ لَنا حجة هی المعجزة الباهرة»؛ نه خیر، یکسان نیست، ما حجتی داریم که عبارت از معجزه آشکار است (ر.ک ابنبابویه، ۱۳۵۹، ص۱۲-۱۳).
استناد به قرآن
قرآن کریم، اولین و مهمترین منبع دینی اسلام و فرقههای اسلامی است. این کتاب آسمانی، مهمترین منبع برای ارجاع و استدلال در مناظرات معصومان(ع) با مسلمانان به شمار میرود.
در جریان غصب فدک، امیرالمؤمنین(ع) به آیه۳۳ سوره احزاب (آیهی تطهیر) استناد کرد و به ابوبکر فرمود: «یا ابابکر! تقرأ کتاب الله؟ قال: نعم. قال(ع): أخبرنی عن قول الله عزوجل:«إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِجسَ وَ یُطَهِّرُکُم تَطهیراً» ابوبکر پاسخ داد: در خصوص شما نازل شده است. حضرت علی(ع) فرمودند: ای ابابکر اگر شاهدی بر علیه فاطمه(س)، شهادت دهد، با فاطمه(س) برخوردی میکنی؟ ابوبکر جواب داد: بر او حد میزنم، همانطور که بر سایر زنان مسلمان حد جاری میکنم. علی(ع) در این هنگام فرمودند: پس نزد خداوند متعال از کافران خواهی بود، چرا که شهادت بر علیه کسی که خداوند سبحان، بر طهارت او صحه گذاشته است را میپذیری (ر.ک علی بن ابراهیم قمی، ۱۳۶۳، ص۱۵۶-۱۶۰ و طبرسی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۱۳۴).
تسلط کامل بر منابع طرفین
روزی نافع بن ازرق نزد امام باقر(ع) رفت و گفت: ای محمد بن علی! من تمام کتابهای تورات، انجیل، زبور و قرآن را خواندهام، سوالاتی دارم که جز نبی یا وصی او، پاسخ آنها را نمیداند. حضرت(ع) فرمودند: بپرس. نافع گفت: بین حضرت عیسی(ع) و رسول خدا(ص) چند سال فاصله بوده است؟ امام باقر(ع) فرمودند: عقیده خود را بگویم یا عقیده تو را؟. نافع جواب داد: هر دو را (شیخ مفید، بیتا، ج۲، ص۱۶۲).
هرکسی که وارد گود مناظره میشود، باید لاجرم خود را به سلاح علم و آگاهی مجهز کند. در مناظره، آگاهی و علم به منابع خودی، لازم است ولی به هیچ وجه کافی نیست. شخص مناظرهگر باید در خصوص اعتقادات طرف مقابل، منابع دست اول او و... اطلاعات جامع و کافی داشته باشد. امام باقر(ع) در مناظره با نافع بن عبدالله، تسلط خود بر منابع دو طرف را با این پرسش که، پاسخ سوال را بر مبنای کدام اصول و منابع ارائه کنم، به نمایش گذاشتند.
توجه و استفاده از مبانی طرف مقابل
در مناظره لازم است، فرد مناظرهکننده، مبانی طرف مقابل را به دست آورده و براساس آن مبانی، وارد بحث و مناظره شود. در جلسه مناظره امام رضا(ع) با رهبران ادیان، جاثلیق مسیحی عرض کرد: «چطور با کسی بحث کنم که استدلالش بر مبنای کتابی است که منکر آن هستم و به پیامبری استدلال میکند که به او ایمان ندارم؟ امام رضا(ع) فرمودند: اگر به انجیل تو استدلال کنم، آیا بدان اقرار میکنی؟ جاثلیق گفت: آری، به رغم میلم بدان اعتراف میکنم»(ابنبابویه، ۱۳۷۸، ص۴۲۰). بنابراین امام رضا(ع) با هر گروه از عالمان ادیان، براساس مبانی ایشان به مناظره پرداختند و اصولاً اینگونه مناظره، هنر مناظرهکننده است. در ادامه مناظره، امام رضا(ع) الوهیت عیسی(ع) به عنوان یکی از اصلیترین مبانی مسیحیان استفاده کردند و با یک سوال این عقیده را به چالش کشیدند. ایشان در گفتگو با جاثلیق، عبادت اندک عیسی(ع) را تنها ایراد او برشمردند، در این لحظه، جاثلیق به خشم آمده و گفت: عیسی(ع) همیشه شبزندهدار و اهل صوم بود. با این جواب، امام رضا(ع) فرمودند: عیسی(ع) این همه نماز و روزه را برای چه کسی به جای میآورد؟ (همان، ص۴۲۲).
محسوس نمودن امور معقول
عینی کردن حقائق و محسوس کردن امور انتزاعی، یکی از بهترین روشها برای انتقال مطالب است. اولیای دین از این روش بسیار بهره میبردند و اصولاً ایشان والاترین و در عین حال، دشوارترین مطالب فلسفی و اعتقادی را با سادهترین شیوهها و پیش پا افتادهترین مثالها، منتقل میکردند. امام صادق(ع) در این باره فرمودند: «نَستَدِلُّ علیه بِأقرب الأشیاء»(ابن بابویه، ۱۴۱۵، ص۲۹۳-۲۹۴)؛ با نزدیکترین وسایل و مثالها با تو بحث میکنم و دلیل میآورم. همچنین امام صادق(ع) در برخورد با جعد بن دِرهم که ادعای خالقیت میکرد، با این سؤال ساده که شرط خالقیت، علم به حالات مخلوق است، بر ادعای وی مهر بطلان زدند: «قِيلَ إِنَّ الْجَعْدَ بْنَ دِرْهَمٍ جَعَلَ فِي قَارُورَةٍ مَاءً وَ تُرَاباً فَاسْتَحَالَ دُوداً وَ هَوَامّاً فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ أَنَا خَلَقْتُ ذَلِكَ لِأَنِّي كُنْتُ سَبَبَ كَوْنِهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ لِيَقُلْ كَمْ هِيَ وَ كَمِ الذُّكْرَانُ مِنْهُ وَ الْإِنَاثُ إِنْ كَانَ خَلَقَهُ وَ كَمْ وَزْنُ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ وَ لْيَأْمُرِ الَّذِي سَعَى إِلَى هَذَا الْوَجْهِ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى غَيْرِهِ فَانْقَطَعَ وَ هَرَبَ»(سیدمرتضی، ۱۴۱۹، ج۱، ص۲۸۴)؛ جعد بن درهم مقداری گل و لای را که از آب و خاک بود در شیشهای ریخت و سپس کرم و پشه تولید شد. او به اطرافیانش گفت: من خودم این موجودات را آفریدهام، زیرا من سبب خلقت آنها شدهام. این خبر به امام صادق (علیه السلام) رسید. امام (علیه السلام) فرمود اگر تو خالق آنها هستی، بگو بدانم چند کرم و چند پشه خلق نمودهای؟ و از آنها چه تعداد نر و چه تعداد ماده است؟ و وزن هر یک چقدر است؟ این زندیق هم از پاسخ دادن به امام(علیه السلام) عاجز ماند و ادعایش به این ترتیب باطل شد.
توجه به زمان و مکان
حُسن انتخاب زمان و مکان مناظره، میتواند در نتیجه مناظره و تأثیرگذاری بر مخاطبان مؤثر واقع شود. با مطالعه در مناظرات امام صادق(ع) و ملحدان، به این نتیجه میرسیم که اکثر مناظرات با موضوعات توحیدی، در موسم حج و در مسجدالحرام به وقوع پیوسته است. در جوار خانه توحید و قبله مسلمین، مسلماً اثبات توحید و وحدانیت حضرت باری تعالی آسانتر و مطلب منتقل شده، در روح و جان مخاطب نفوذ و رسوخ خواهد کرد. خداوند در سوره آلعمران درباره مسجدالحرام و کعبه میفرماید: «فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً » (آلعمران، آیه۹۷)؛ در آن نشانههایی روشن (از توحید و حکمت و رحمت خداوند است و از آن جمله) مقام ابراهیم است و هر که به آن جا وارد شود در امان است.
شیخ صدوق در کتاب توحید مینویسد: «فَخُرِجَ إلی المدینة لِیُناظره فَلِمَ یُصادِفه بِها فقیل له هو بِمکَّة، فَخَرَجَ الزندیق إلی المکَّة» (ابن بابویه، ۱۴۱۵، ص۲۹۳)؛ ابوشاکر الدیصانی برای مناظره با امام صادق(ع)، راهی مدینه شد ولی به وی گفته شد که امام(ص) در مکه حضور دارند. الدیصانی نیز عازم مکه شد.
اولویت مناظره
امام علی(ع) در نهج البلاغه، رسول خدا(ص) را با عبارت «طَبیبٌ دوّارٌ بِطِبِّه»(نهجالبلاغه، ۱۳۹۲، خ۱۰۸، ص۲۰۴)؛ طبیبی که در میان مردم میگردد تا درمانشان کند، معرفی میکنند. ایشان به تأسّی از رسول خدا(ص) برای احتجاج با خوارج، قبل از نبرد نهروان به پادگان آنها رفته و رساندن پیام خود و جلوگیری از ریختن خون مسلمانان را از هر چیزی مهمتر میدانند: «قاله لِلخَوارج و قَد خَرَجَ إلی مَعسکَرِهِم وَ هُم یُقیمونَ عَلی الإنکار الحُکومة»؛ علی(ع) در پادگان آغاز خوارج در حالی که منکر حکومت امیرالمؤمنین بودند، به گفتگو پرداخت (نهجالبلاغه، ۱۳۹۲، خ۱۲۲،ص۲۵۰).