یادداشت دریافتی- سید احمد حسینی*؛ چهل و پنجمین انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا نتیجهای غافلگیرکننده داشت. در خلال مبارزات انتخاباتی، نخبگان و روشنفکرانی چند از طیفهای مختلف، سخت به ترامپ و ایدههای احمقانه او تاختند؛ رقیب او کلینتون را ستودند و با او عکسهای یادگاری گرفتند به این امید که در فردای پیروزی، آنها را به مثابهی سند افتخار بر دیوار دموکراسی بیاویزند. اما تاریخ گویی نقشه دیگری در سر داشت. جغد مینروا این بار از درون تاریکی به پرواز درآمد. با ترامپ چگونه جهانی خواهیم داشت؟
اول؛ طلوع راست افراطی
با پیروزی دور از انتظار ترامپ، سربرآوردن تمایلات راست اروپایی بر محور ناسیونالیسم در آینده نزدیک چندان دور از ذهن نیست. دیری نمی پاید که تودههای سرخورده ازهژمونی بنگاهها و نهادهای مالی فراملیتی، با تمایل به احزاب دست راستی افراطگرا، دشمنی خود را با نظام اتحادیه که اعضای آن مشکلات را به شهروندان یکدیگر شیفت میکنند بیش از پیش آشکار میسازند.
ازاین چشم انداز، برآمدن دولتهای ناسیونالیستی در جغرافیای سیاسی غرب به نحو اعم و قدرت گرفتن عنصر قومیت در اروپای غربی به طور اخص بیش از پیش محتمل مینماید.
بر همین مبنا، به نظر میرسد «برگزیت» در انگلستان و موفقیت ترامپ در انتخابات اخیر آمریکا، پیش درآمد یک چرخش کامل به سمت راست است که بقیه جهان و به خصوص خاورمیانه را با تکانههای سیاسی اقتصادی و حتی نظامی تازهای روبرو میسازد.
تردیدی نیست که شماری از رژیمهای خاورمیانه از اینکه ترامپِ جمهوریخواه بر سر کار آمده است ناخشنودند. کمکهای مالی برخی کشورهای حوزه جنوبی خلیجفارس به کمپین انتخاباتی کلینتون و حزب او، از پیش بر این ناخشنودی دلالت دارد.
دوم؛ خیز توده ها
تودههای به تنگ آمده از سیطره پول و قدرتِ برهنه، اکنون احساس میکنند در نظم جدید جهان جایی ندارند و گویی برای صدای آنها در جهان امروز پژواکی نیست.
شمار انبوهی از آدمیان آنگاه که دریابند امرِ مازادند، چه باید کنند؟ به چه چیزی باید بیاویزند تا هستیشان استمرار بیابد و زندگی حال و آیندهشان آبادان شود؟
غالب مردمان بیبهره از رفاه در سراسر جهان، اکنون دیگر به خوبی آگاهاند که قادر به گفتگو با فرادستان نیستند و اساسا راهی برای آن نیست.
درک اینکه یک نیروی متراکمِ تحت فشار چگونه واکنشی خواهد داشت چندان ساده نیست به خصوص آنکه این نیرو فاقد نظم درونی باشد. جنبشهای بی سر و فاقد صورتبندی تئوریک، نه به احتمال که به یقین به خشم و خشونت متوسل میشوند.
تروریسم برآیند چنین حالتی است که از دهلیز ناامیدی و احساس ناتوانی از تغییر، سر برمیآورد وهر آنچه را که بیابد منفجر میکند و میپراکند.
خاورمیانه، امروز در چنین جولانگاهی به خاک افتاده است. در امریکا اما تودهها کماکان به صندوق رای چشم دوختهاند آنچنان که به وعدههای اوباما در انتخابات 2008 امید بسته بودند. از نظر تودههای امریکایی کلینتون نماینده وضع موجود و نماد روابط ظالمانهای بود که بر زندگی فرودستان سایه افکنده بود و ترامپ علیرغم آنکه با پول نسبت دیرینه داشت اما شعارهایش، تغییر در برخی از ساختارهای متصلّب جامعه امریکا را نوید میداد.
اندک تحقق این وعدهها هم در هر حال بهتر از وعدههای تکراری یک پیرزن از حال رفته است که می خواهد چرخ جامعه آمریکا را همچنان برمدار پیشین بچرخاند.
سوم؛ حزب در تعلیق؛ علی الحساب
ترامپ را نه فقط دموکراتها - که رقیبشان بود - بلکه طیفی از جمهوریخواهان نیز طرد کردند. هنرپیشگان و هنرمندان و بخشی از نیروهای اجتماعی وابسته به طبقات برخوردار نیز ترامپ را از خود راندند و او را لکه ننگی معرفی کردند که به چهره دموکراسی چسبیده است.
علاوه بر آنکه کارتلها و تراستهای قدرتمند اقتصادی و مالی نیز از حمایت ترامپ دست شستند چرا که اولاً به پیروزی او امیدی نداشتند و ثانیاً او را شخصیت با ثباتی نیافتند.
با وجود این، ترامپ به پشتوانه ثروت هنگفتی که از پیش اندوخته بود وارد رقابت های انتخاباتی شد. توده مردم امریکا – حداقل مردمی که به او رای دادند – از اینکه ترامپ، کمپانیهای بهرهکش را نمایندگی نمی کند و دست نشانده آنها نیست، تا حدودی خرسند بودند.
همین کافی بود که بخواهند شانس خود را برای تغییر بیازمایند و حتی با شیوهای مدنی نفرت خود را از مناسبات حاکم بر جامعه آمریکا به نمایش بگذارند. واضح است که با چنین دریافتی ازموضوع می توان تنزل جایگاه نخبگان را نزد توده مردم امریکا رویدادی محقَّق دانست.
نتیجه
بخواهیم یا نه، انتخاب چهل و پنجمین رییس جمهور آمریکا رویدادی دنبالهدار خواهد بود. با استقبال روسیه و احزاب دست راستی اروپا از روی کارآمدن ترامپ و ترس اعراب از تغییر نقشه ژئوپلتیک جهان و منطقه خاورمیانه، گویی قطار قدرت سیاسی و اقتصادی بسیاری از دولتها به اجبار به یک تونل ناشناخته وارد شده است.
اگرچه مسافران قطار پس از طی مسافتی، نوری را از انتهای تونل مشاهده خواهند کرد ولی دقیقا نمیتوانند اطمینان یابند، نور مقابل رسیدن به دشتی سرسبز را نوید میدهد یا اینکه نوری است از قطار مقابل که از ایستگاهی گریخته است!
*کارشناس ارشد فلسفه