bato-adv
bato-adv

تنهاییِ صدا

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۹ - ۲۴ آبان ۱۳۹۵
تنهاییِ صدا
فرارو- سعید  رضادوست؛ خواندن در میانِ دوتارزن‌های خراسان در چنان مرتبه‌ای از اهمّیّت قرار داد که اگر کسی دوتار دست گرفته و فقط بنوازد به او "لال‌بخشی" می‌گویند. دوتارزن باید بتواند با لحنی خوش، سازش را همراهی کند. تأثیرِ صوتِ آدمی بر دیگران آن‌چنان بوده که اعجازِ داودِ نبی (ع) نیز الحان خوش او به شمار می‌آمده. و مگر خسروِ خوبان در روزگارِ ما بر بلندایِ اریکه‌ی گلبانگِ آزادی و آزادگی، تکیه نزده است؟

استاد ابراهیم شریف زاده را عمومِ مردمان پس از انتشارِ آلبومِ "خون‌پاش و نغمه‌ریز" شناختند. آلبومی که نامش برگرفته از قصیده‌ی استوارِ اخوان ثالث در ثنایِ استاد غلامحسینِ سمندری بود:

خون‌پاش و نغمه‌ریز؛ حسینِ سمندری
پُر از کدام چشمه و دریا کنی سبو؟

آغازِ این آلبوم بر خلاف آمدِ عادت، تنظیم شده است. ابراهیمِ شریف زاده می‌خواند یکی از کهن‌ترین نغماتِ مقام‌های موسیقی جنوبِ خراسان را: "نوایی نوایی نوایی نوایی...". وجه تمایزِ این خوانش با دیگر خوانش‌ها آن است که هیچ سازی با آوازِ او همراه نیست و البتّه هیچ نقصانی نیز به گوش نمی‌آید. صدایِ او به تنهایی یک ارکسترالِ بزرگ را شکل داده. سمفونیِ وجود را می‌نوازد با حنجره‌اش. آن لرزشی که در انتهایِ هر نغمه‌اش جاری است، زخمه می‌زند بر جانِ مخاطب. بی‌آلایشیِ اجرایِ اوست که بر صدرش می‌نشاند در زمانه‌ای که پرطمطراق ساختنِ صحنه‌ی اجرا و ترافیکِ ساز و ملودی، "مُد" شده است. شریف‌زاده، همگان را دعوت می‌کند به بازگشت به خویشتن. خویشتنی که "بی‌گِره" است و "صافی" همچون آب. شصت سال صدای او و دوتارِ سمندری در هم تنیده شده بودند. این تزویجِ مبارک، فرزندِ هنرِ ناب را نتیجه داد. تکرار می‌شود گوش فرادادن به "خون‌پاش و نغمه‌ریز"، تکراری نه.

یکی از بنیان‌هایی که برای تحقّق زیستِ معنوی برشمرده می‌شود، وجود صداقت و جدیّت در فرد است. به این معنا که فرد، همان‌گونه رفتار کند که گمان می‌کند درست است و راست. دوتارزن‌های خراسان، همچون موسیقیِ بی‌تکلّف و صادقانه‌شان، روزگار می‌گذرانند. در ساده‌ترین وجه ممکن. پیرانِ چنگیِ خراسان، ساده زیست‌اند امّا گاه و بیگاه، آوار محرومیّت نیز بر سرشان آوار شده و می‌شود. گاه محرومیّت از حدّاقل‌های معیشتی و گاه محرومیّت از آن‌چه که باید به تناسب و فراخورِ تخصّص و پاسبانی‌شان از فرهنگ و هنر به ایشان پیشکش می‌شد.

این روزها گفتگویی از استاد محمّدرضا درویشی که یک تنه، بخشی مهم از فرهنگِ فولکلور و موسیقیِ نواحیِ ما را از نابودیِ مطلق نجات داده درباره استاد ابراهیم شریف‌زاده دست به دست می‌چرخد. نقل خاطره از روزی که شورای عالی موسیقی پس از پافشاری و تبیین استاد درویشی، نشانِ درجه یک هنری (معادل دکتری) را در آستانه‌ی 100 سالگی و در روزگارِ ابتلا به آلزایمرِ ابراهیمِ شریف زاده اعطا می‌کند و به تعبیرِ جناب درویشی، اعطای این نشان در واقع احترام اهالی شورای عالی موسیقی به خودشان بوده و امّا پس از آن‌که اعضای شورای مذکور متوجّه می‌شوند حرفه‌ی روزمرّه‌ی ابراهیمِ شریف زاده، مرده‌شویی و غسل و کفن میّت بوده، امضای خودشان را پس گرفته و از اعطای نشان منصرف می‌شوند.

این بار به راستی، مشت نمونه‌ی خروار است. نادیده گرفتنِ پیرانِ چنگیِ خراسان، نمونه‌ای مهم از نادیده گرفتنِ هویّت و میراثِ کهن ملّی این سرزمین به شمار می‌آید. استاد غلامحسینِ افگاری و استاد محمّد درپور در چه وضعیّت معیشتی چشم از دنیا فروبستند؟ امروز استاد محمّد یگانه که به تعبیر خودش، جانبازِ فرهنگی است، چگونه زندگی می‌گذراند؟ استادی که پس از 40 سال آموزشِ بی‌دریغِ موسیقیِ شمال خراسان، هنوز از حقّ بیمه برخوردار نیست همچنان که گفتنی‌ها در این زمینه اندک نیستند.

این روزها هر بار که نغمه‌ی ابراهیم شریف زاده از رسانه‌های رسمی پخش می‌شود، عرقِ شرم بر پیشانی‌ام می‌نشیند. شرم از اینکه چه آمده بر سرِ این قوم. رسمِ جوانمردی است که افراد، بارِ دیگران را نیز به دوش بکشند. ما مردمانِ عادی نیز به جایِ مدیرانِ حوزه‌ی فرهنگ و هنر، خجالت می‌کشیم این روزها...