خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا) نوشت:
میری با طرح پرسشهایی درباره وحدت اسلامی که امروز فراروی متفکران جهان اسلام قرار دارد، این پرسشها را سهمگین خواند و تاکید کرد که اگر کشورهای اسلامی استراتژی بلندمدت نداشته باشند، در خدمت استراتژی کشورهای دیگر خواهند بود.
سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در پاسخ به این پرسش که وضعیت وحدت و همزیستی در جهان اسلام را چگونه ارزیابی میکند؟ گفت: به طور واقع میتوان گفت وحدت به عنوان یک امر سیاسی از بین رفته است و اگر به عنوان یک امر دینی بخواهیم این مسئله را ارزیابی کنیم خواهیم دید که به محاق رفته است.
اگر بخواهیم در حوزه دین صحبت کنیم، از فعالیتهایی که در حدود شش دهه قبل بین شیخ محمود شلتوت و آیتاللهالعظمی بروجردی اتفاق افتاد باید یاد کنیم که صحبت از تقریب مذاهب بود و به عنوان یک ایده در جهان اسلام مطرح شده بود و بسیاری از بزرگان دین در کشورهای اسلامی سعی میکردند به آن تاسی کنند. همچنین حرکتهایی که امام موسی صدر در لبنان و کشورهای عربی آغاز کرده بود و بسیاری از رویددادهایی که بعدها منجر به انقلاب اسلامی شد و امام خمینی(ره) سخن از وحدت اسلامی و منع تفرقه میگفتند و همه اینها امروزه با جنگها، تنشها و درگیریهای فرقهای که در منطقه شاهد آن هستیم جایگزین شده است و امروز دیگر نمیتوانیم از وحدت اسلامی حتی به عنوان یک ایده دفاع کنیم.
وحدت جهان اسلام در محاق قرار دارد
میری افزود: برای پاسخ به این پرسش که ما چه باید بکنیم و چرا به این وضعیت رسیدهایم، نیازمند مطالعات بسیار عمیقی هستیم و باید پرسید آیا برآمدن اسلام سیاسی در این شکست پروژه وحدت جهان اسلام که خود منادی آن بود، بخشی از مولفههای شکست وحدت جهان اسلام است؟ این در حالی است که خود ایده وحدت جهان اسلام مدیون اسلام سیاسی است و ما باید این پارادوکس را حل کنیم.
موانع پیش روی پیوستار فرهنگی جهان اسلام
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پاسخ به این پرسش که با توجه به اشتراکات فرهنگی زیادی که جوامع اسلامی به هم دارند، میتوان به وحدت رسید؟ گفت: ما میتوانیم برای فهم مشترکات جهان اسلام، از مفهوم پیوست فرهنگی استفاده کنیم. ما میتوانیم از جهان اسلام به عنوان واقعیتی فرهنگی که در حوزههای عرفان، فقه، اصول، دین، زبانهای مشترک، اشتراکات زیادی دارد سخن بگوییم. جهان به صورت یک واقعیت و یک پیوستار فرهنگی از کرانههای اقیانوس اطلس تا جنوب شرقی آسیا، مسکو، چین، بالکان و اروپا یک واقعیت فرهنگی را نشان میدهد. این پیوست فرهنگی را ما چگونه میتوانیم به عنوان یک واقعیت در جهان امروز مطرح کنیم؟ به نظر میرسد یکی از پارامترهایی که جلوی رشد و انسجام این وحدت و پیوست فرهنگی را گرفته، نگاههای ابزاری است که به دین در جهان اسلام وجود دارد. به این معنا که دین را به عنوان مولفههای سیاسی مطرح کردهاند و سیاست دین را به خدمت خود در آورده است، به جای اینکه مولفههای سیاسی در خدمت دین باشند و دین و تمامی مولفهها در خدمت انسان باشند، بر عکس شده است، و ما میبینیم که انسان در خدمت دین و دین در خدمت سیاست و اهداف سیاسی شده و جلوی پیوست فرهنگی و رشد فزاینده پیوست فرهنگی و انسجامی که به صورت تاریخی در جهان اسلام تا پیش از آمدن استعمار شکل گرفته بود را گرفته است.
وی ادامه داد: مثال کوچکی که در این مورد میتوان مطرح کرد و امروز هم آن را به صورت برجسته میتوانیم ببینیم، وجود سلسلههای تصوف و طریقتهای عرفانی در تمامی جهان اسلامی است که فراسوی مرزهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وجود داشت. برای مثال پیر طریقتی در هندوستان وجود داشت که پیروانش در اقصی نقاط جهان اسلام و خارج از آن وجود داشت، اما با آمدن استعمار و کشیدن مرزهای سیاسی و تغییر ماهیت کشورهای اسلامی و بعد با برآمدن اسلام سیاسی به عنوان واکنشی در برابر استعمار که میخواست از طریق دین، آگاهی سیاسی را به تودههای مردم افزایش دهد تا در برابر استعمار بایستند، آرام آرام ما وارد فضایی شدیم که به جای اینکه سیاست و فرهنگمان دینی شود و از آن فرهنگ و سیاست آسمیلهشده استعماری فاصله بگیرد، به ابزاری شدن دین رسیدیم.
وحدت و کارکرد روحانیون و روشنفکران جهان اسلام
میری در پاسخ به این پرسش که نقش روحانیون و روشنفکران در فرایند وحدت اسلامی چیست؟ گفت: باید بین کارکردهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی روحانیون به مثابه یک طبقه یا صنف و روشنفکران دینی تمایز قائل شویم. روحانیون چه در جهان تسنن و چه در جهان تشیع به انحای مختلف متاثر از حکومتها هستند و بازتولید سیاستهای حکومتی را پیشگرفتهاند و ما کمتر روحانیای میتوانیم در جهان اسلام پیدا کنیم که قرائتی سوای قرائت دولتی داشته باشند و آن روحانیونی که قرائت جدایی دارند، بایکوت، گوشهنشین و حذف میشوند و ما میبینیم که اینها نمیتوانند گفتمان خود را فراسوی مرزهای سرزمینی خودشان بیان بکنند. به عبارت دیگر روحانیون، گفتمان رسمی حکومتها را بازتولید میکنند و از عوامل بسیار مهم جدایی و تفرق در جهان اسلام این است که روحانیون نقش مستقل فرهنگی خود را ایفا نمیکنند و قشر کوچکی که میتوانند این کار را بکنند تاثیر خود را از دست دادهاند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: از سوی دیگر روشنفکران دینی هم در این چهار دهه اخیر دچار دگردیسی شدهاند که به جای اینکه از نقش و کارکردهای ایدئولوژی در چارچوب دینی در مقابل مکاتبی مانند سوسیالیسم، لیبرالیسم و ... داشته باشند، به انحای مختلف خودشان هم استحاله شدهاند و سعی در بازتولید قرائتهای لیبرالی یا بعضا قرائتهای سکولار از نقش دین داشته باشند و خود این هم باز به انحای مختلف باعث میشود برد و عمق استراتژیکشان کوتاه و کمتر شود. برای مثال روشنفکران ایران به دنبال ملیت ایرانی هستند و به امت اسلامی بیتوجه هستند و چون دغدغهشان به مانند روشنفکران دهه ۴۰ در ایران و جای جای جهان اسلام امت اسلام نیست، از این رو روشنفکران دینی هم با محدودیتهای دیگری روبرو شدهاند.
زمینه تساهل و تسامح در جهان اسلام
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پاسخ به این پرسش که زمینه عمومی مسلمانان برای نوعی از همزیستی و وحدت چگونه است؟ گفت: به نظر من جهان اسلام دچار دگردیسیها و زلزلههای بزرگی از جمله مواجههاش با تمدن جدید، مدرنیته، تکنولوژی غرب و اروپا شده است و اساسا هویتی به نام هویت اسلامی زیر سوال رفته است.
وی تصریح کرد: هویت اسلامی که به عنوان هویت سیاسی برساخت شده بود هم امروزه با چالشهای بیشماری روبروست. اساسا این پرسش مطرح شده است که آیا ما میتوانیم در جهان اسلام سخن از تساهل و تسامح بگوییم؟ یا اگر این تسامح و تساهل میخواهد در هویت نوین جهان اسلام شکل بگیرد، اینها باید از کدام آبشخور فکری سرچشمه بگیرد و کدام قرائتها میتوانند به انسان امروز ایرانی، عراقی، ترکیهای، مصری و ... در واحد بزرگتری به نام جهان اسلام کمک کنند که هویتی را برساخت کند که هم گشوده باشد به تغییر و تحولات و هم دال مرکزی داشته باشد؟ اگر هویتی دال یا دال های مرکزی نداشته باشد، نمیتواند به هستی خود ادامه دهد.
وی افزود: اینها سوالات بسیار سهمگینی است که پیش روی فیلسوفان، فقها، علما، جامعهشناسان و اندیشمندان جهان اسلام قرار دارد و به نظر میآید اگر در دهههای آتی این پرسشها به صورت جدی در عرصه عمومی مطرح نشود ما با تغییر و تحولات بسیار سهمگینتری روبرو خواهیم شد. و امروز ما این مسئله را در سپهر سیاسی جوامع مختلف جهان اسلام شاهد هستیم که دچار دگرگونیها و هرج و مرجهای شدیدی شدهاند و همه اینها نشان میدهد که نه تنها تساهل و تسامح وجود ندارد، بلکه نگاههای ابزاری به دین باعث شده است که پارادایمی که قرار بود معنابخش باشد به نوعی تبدیل به معضل شده است.
نقش استعمار در آینده جهان اسلام
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پاسخ به این پرسش که نقش استعمار و بیگانگان در وضعیت امروز جهان اسلام چیست؟ گفت: در ادبیات مباحث استراتژیک نکتهای وجود دارد که گفته میشود هر جا که شما وارد نشوید و استراتژی برای خودتان تعریف نکنید این بدان معنا نیست که بازیگران دیگر شما را به حال خود واخواهند گذاشت، بلکه به این معناست که شما در استراتژی دیگران تعریف خواهید شد. امروز جهان اسلام و بازیگرانی که در این جهان وجود دارند استراتژیهای کلان ندارند.
وی افزود: آمریکا برای قرن ۲۲ هم استراتژی برای خود تعریف کرده است همچنین چین، ژاپن و انگلستان و فرانسه چنین استراتژی تعریف کردهاند اما وقتی کشورهای اسلامی استراتژیهایی تعریف نکردهاند، به این معناست که این کشورها در استراتژی دیگران هضم خواهند شد. حال شما اسم دیگران را هر چه می خواهید بگذارید.
میری در پایان گفت: بازیگران دیگر فضا را در صد سال آینده به انحای مختلف و به یمن تکنولوژی، به استعمار خود در آوردهاند و بازیهای خود را تعریف کردهاند. ممکن است به خاطر مولفههای پیشبینی نشده تمام استراتژیای را که این بازیگران تعریف کردهاند، محقق نشود، اما اگر بیست درصد از برنامههایی که این کشورها تعریف کردهاند در صد سال آینده محقق شود، مطمئنا کشورهای اسلامی در این فضا هضم خواهند شد و بسا از بین خواهد رفت و این نکتهای است که سیاستمداران، سیاستگذاران در جهان اسلام باید به صورت عام به صورت ویژه به آن بپردازند.
گفتوگو از میثم قهوهچیان