شنيدهاند كه «دولتيها» ميآيند «مارز»، ميآيند آخر دنيا را ببينند، آنها هم كنار جاده ايستادهاند منتظر دولتيها. وقتي وانتها ترمز ميزنند روي شانه جاده، اول همهشان ساكتند. خندههاي خفه و نگاههاي دزديده و شانههاي خجالت زده، بعد از چند ثانيه، انگار همهشان به دگمهاي وصل شدهاند و دهان همهشان همزمان باز ميشود؛ «نداريم، فقيريم، كمك كنين، بدبختيم» ...