عضو سابق شورای مرکزی گروهک تروریستی مجاهدین خلق در گفتگو با خبرنگار پرس تی وی به استراتژی خشونت طلبانه، انقلاب ایدئولوژیک، رابطه سازمان با رژِیم بعث صدام پرداخت که اهم آن به شرح زیر است:
معرفی و فعالیتهای تشکیلاتی
محمد علی سبحانی هستم ، تقریبا از سال 1356 با سازمان مجاهدین آشنایی پیدا کردم و از سال 1357 ، فعالیت حرفه ای خودم را با سازمان مجاهدین در بخشهای مختلف از جمله بخشهای کارمندی و بخش دانشجویی سازمان دنبال کردم .
دانشجوی سال سوم مهندسی هواپیما بودم تا این که بعد از جریانات 30 خرداد 1360 و آغاز مبارزات مسلحانه و خشونت طلبانه سازمان مجاهدین مخفی شدم و در سال 1362 به توصیه سازمان به همراه همسرم به عراق رفتم و فعالیتهای تشکیلاتی خودم را در شهرهای مختلف عراق ادامه دادم و در ستادهای مختلف سازمان از جمله ستاد اطلاعات ، ستاد حفاظت ، ستاد پشتیبانی و تدارکات سازمان و مدتی در ستاد امنیت سازمان فعالیت می کردم . در حین فعالیت در سلسله مراتب تشکیلاتی سازمان ، عضو شورای مرکزی شدم.
سازمان مدعی آزادی مرا به علت انتقاد و طرح برخی سؤالات، زندانی کرد
بعد از انقلاب ایدئولوژیک در سازمان که در واقع طلاقهای اجباری درون سازمان بود، به تدریج مخالفتها و انتقادهای خود پیرامون این موضوع را با سازمان مطرح کردم . در ابتدا بیشتر انتقادهایم در قالب سؤال بود، اما در پروسه پنج شش ماهه پاسخ گرفتن از این سؤالات، سازمان از من می خواست که یا سؤالاتم را فراموش کنم یا به زندان بروم.
من با وجودی که در بخشهای مختلف و مهم سازمان از جمله ستاد حفاظت سازمان به عنوان یکی از فرماندهان یگان حفاظتی مریم رجوی و مسعود رجوی فعالیت می کردم ، اطلاع نداشتم سازمان مجاهدین در درون اردوگاه اشرف زندان انفرادی دارد و تا زمانی که به زندان افتادم ، باور نمی کردم .
در کل نزدیک 10 سال زندانی بودم . حدود هشت سال در زندان انفرادی در قرارگاه اشرف بودم که فقط یک بار ، آن هم پس از چهار سال و نیم اجازه ملاقات با همسرم را به من دادند. بیش از یک سال نیز در ابوغریب زندانی شدم .
هدف رجوی از طلاقهای اجباری در اردوگاه اشرف
رجوی اعتقاد داشت، طلاقهای اجباری و ایدئولوژیک باعث رهایی زنان و مردان می شود. به عنوان یک تئوری این را در سازمان مجاهدین به عنوان جامعه کوچک تر مطرح کرد تا شاید آن را در آینده در جامعه بزرگتر و در ایران اعمال کند.
افراد باید مسائل جنسی و شخصی خود را که در ذهنشان پیش می آمد به عنوان گزارش روزانه برای مسئولین خود بنویسند، تا پاک باشند و با رهبری فاصله ای نداشته باشند . اگر فردی این گونه گزارشات را مطرح می کرد، شاخص این بود که این فرد با رهبری و سازمان فاصله ای ندارد.
اما در این پروسه وقتی فردی تناقضات جنسی خود را مطرح می کرد ، در واقع از درون تحقیر و خرد می شد و رهبری سازمان هم دقیقا به دنبال همین بود.
تا قبل از انقلاب ایدئولوژیک و طلاقهای اجباری در سازمان در ذهن افراد سؤالاتی از این قبیل که چرا استراتژی سازمان و مبارزات سازمان به نتیجه نمی رسد، علت حضور ما در عراق چیست و چرا با صدام ارتباط داریم، پیش می آمد.
رجوی در واقع می خواست با روش طرح تضادهای جنسی، مسائل شخصی و تناقضات جنسی ، با تضادهای سیاسی، تشیکلاتی و استراتژیکی که اعضا و رهبری سازمان داشتند و در نشستها مطرح می کردند، مقابله کند.
یک عضو هرگاه در ذهنش پیش می آمد که چرا اهداف سازمان عملی نشده اند، گزارشی از مسائل جنسی وی که خود نوشته بود، جلویش گذاشته می شد که تو چنین کارهای کثیفی را مرتکب شده ای.
ازدواج مسعود رجوی با همسر ابریشم چی
سازمان مجاهدین خلق در عراق وقتی از استراتژی غلط خشونت طلبانه ، مسلحانه و تروریستی نتیجه ای نگرفت، در سال 64 انقلاب ایدئولوژیک را برپا کرد و در آن مسعود رجوی با مریم رجوی که در واقع همسر ابریشم چی بود، در رسمی که در جامعه ایرانی و حتی جامعه غیر ایرانی قابل فهم نبود، ازدواج کرد. این رویداد شروع روند فرقه گرایی در سازمان بود.
ارتباط سازمان و رجوی با سازمان ، یک رابطه مزدور و ارباب بود.
مسعود رجوی در سال 1365 به عراق رفت. همه می دانند که صدام حسین یک دیکتاتور در منطقه و عراق بود . طبق تجربیات خودم در ستاد اطلاعات سازمان، بسیاری از اطلاعات ، کروکی محلهای اقتصادی ، کارخانه ها ، پادگانها و مراکزی که برای عراق و صدام حسین مهم بود از طریق سازمان از توی ایران پیدا و تهیه می شد و به صدام داده می شد.
در واقع روابط سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی با صدام حسین ، یک رابطه مزدور و ارباب بود. این رابطه ، یک رابطه رئیس و مرئوس بود ، اما رجوی در نشست های شورای مرکزی سازمان این ارتباط را طور دیگری به اعضا القا می کرد.
فیلمهایی هم که بعد از سرنگونی صدام در تلویزیونهای خارجی پخش شدند و مستند هستند، نشان می دهد که رجوی چگونه در مقابل حتی افراد دسته چندم رژیم صدام کرنش می کند و به خواستها و نیازهای آنها عمل می کند.
بعد از این که آمریکا صدام را سرنگون کرد، بر خلاف تصور ذهنی همه اعضای سازمان، مسعود رجوی گفت ما سلاح هایمان را تحویل می دهیم و همه چیز را تحویل دادند و در واقع خواست همان رابطه ای را که با صدام حسین برقرار کرده بود که یک رابطه مزدور و اربابی بود، همان رابطه را با دولت آمریکا برقرار کند.
البته سازمان مجاهدین خلق یگ گروه ترورسیتی بود و دولت آمریکا آن ها را می شناخت. بسیاری از افسران آمریکایی در زمان شاه به دست مجاهدین ترور شده بودند. مدارک دست کم 5 مورد از این ترورها وجود دارد و ثابت شده است ودر دادگاه های آمریکا در حال پیگیری است.
بنابراین با وجود شناختی که آمریکا از سازمان مجاهدین خلق داشت این روابط ادامه پیدا کرد. البته من به عنوان یک کارشناس معتقدم آمریکا درباره سازمان مجاهدین خلق بسیار اشتباه کرد. الان 6 سال از سرنگونی صدام می گذرد و سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک گروه تروریستی نباید همان روابط و مناسبات و مغزشویی را در اردوگاه اشرف به کمک آمریکا ادامه دهد.
من فکر می کنم قرارگاه اشرف بیشتر از این که یک محیط جغرافیایی 6 کیلومتر در 6 کیلومتر برای سازمان مجاهدین خلق باشد، سمبل یک استراتژی مبارزه مسلحانه است؛ سمبل یک ایدئولوژی است مسعود رجوی نظریه پردازش است و شاخص هایی مثل رهبری فرقه گرا و طلاق های اجباری و کنترل کردن ذهن افراد به صورت روزانه از ویژگی های آن هستند.
دلیل اینکه سازمان مجاهدین نمی تواند از قرارگاه اشرف دل بکند این است که اگر از قرارگاه اشرف خارج شود، در واقع با همه آن چیزی که در این سه دهه گفته است باید خداحافظی کند و پاسخ دهد به این که چرا سه دهه وقت و خون مردم ایران تلف شده است. برای این که نمی تواند و نمی خواهد به این سوال پاسخ دهد، مجبور است قرارگاه اشرف را حفظ کند.
دلیل دیگر این است که بتواند افراد گروه را در همان محیط بسته نگه دارد و کنترل کند. آنانی که در قرارگاه اشرف به سر می برند، بیش از 25 سال است که در همان چهاردیواری اسیر هستند. نه دسترسی به اینترنت دارند و نه از روزنامه و دنیای آزاد خبر دارند. از این رو باید به اعضای سازمان به عنوان آدم هایی که به کمک نیاز دارند، نگاه کرد. اعضای سازمان را باید از رهبری سازمان جدا کرد و به آن ها با دید امدادرسانی توجه کرد. ولی دیر یا زود سازمان مجبور است قرارگاه اشرف را ترک کند.
"نشست های عملیات جاری" نشست های روزانه انتقاد از خود هستند. هر فرد صبح تا شب هر کاری می کند هر شب در نشست ها باید به مسئولش و جمع بگوید چه اشتباهاتی در روز مرتکب شده است. بنابراین فرد همیشه باید در کنترل باشد. این ها روش هایی است که رسما از سال 1364 شروع شد. از نظر من این روش ها حتی در زندان های شاه هم وجود داشته است. یعنی این روش های مغزشویی حتی زمان شاه هم وجود داشته است.
این ها همه ناشی از مبارزه مسلحانه و خشونت طلبانه است. شما وقتی مبارزه مسلحانه را آغاز می کنید، مجبور می شوید مبارزه مخفی را آغاز کنید. مجبورید خانه های امن و مخفی تشکیل بدهید. در خانه های تیمی مجبورید یک سلسله قواعد را رعایت کنید. وقتی این قواعد را رعایت می کنید نمی توانید پرسش کنید. جواب هر پرسش این خواهد بود که مساله امنیتی است و نمی شود توضیح داد.
از سال 1367 تا کنون یعنی به مدت 21 سال هیچ بچه ای از مجاهدین متولد نشده است. برای این که رابطه مشروع و حتی پس از ازدواج یک زن و مرد حرام است. رجوی این کار را کرد تا نگویند او به زن وابسته است و او با این کار می خواست جایگاه خود را در میان مجاهدین خلق محکم کند. با همین مکانیزم مغزشویی و فرقه گرایی توانست به آدم ها را در پاریس هنگام دستگیری مریم رجوی دستور خودسوزی دهد. با همین مکانیزم کودکان را در کمپ اشرف جلوی ماشین های عراقی می خواباند که جلو نیایند.
در این سال ها هیچ کس در اشرف ازدواج نکرده است. حتی آنانی که زن و شوهر بودند مجبور به طلاق شدند. آن ها می گویند با طلاق های اجباری زن و مرد به رهایی می رسند. این روش فرقه گرایانه با هیچ توجیهی چه علمی و چه عقلی و چه چیزی که آن ها مدعی آن بودند یعنی توجیه مذهبی هم خوانی ندارد و بسیاری از اعضای سازمان امروز در معرض بیماری های روانی هستند.