bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۰۶۲۷۵
مروری بر روند ٢٠ سال خاطره‌نویسی

خاطرات هاشمی چگونه تدوین مي‌شد

تاریخ انتشار: ۱۳:۱۵ - ۲۶ بهمن ۱۳۹۵
قادر باستانی،  ویراستار مجموعه خاطرات هاشمی‌رفسنجانی در روزنامه شرق نوشت: سیاست را ماکس وبر، کاری سخت و ملا‏ل‏آور می‌داند که هم به ژرف‏نگری نیاز دارد و هم به شور و عشق. اگر حرف این جامعه‏شناس شهیر آلمانی را بپذیریم، پس سیاست‌مداران کارکشته و ورزیده، هم باید به طرز غایت ژرف‏نگر باشند و هم با شور و عشق بسیار، سیاست بورزند. من این حرف وبر را درباره آقای هاشمی‏رفسنجانی، دقیقا صادق می‌دانم و ادله‏ام همین خاطره‏نویسی پیوسته ٣٥ساله اوست که تا روز رحلت منقطع نشد.

عالم مجاهد، آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، تمام وجود شریف خود را وقف اسلام کرد. او سعادت حقیقی مُلک و ملت را در استقرار اسلام رحمانی می‌دانست و در این راه، با همه وجود تلاش کرد و همه ناملایمات را به جان خرید.  همیشه لذت می‏برم از اینکه جزء اولین کسانی هستم که خاطرات ایشان را می‌خوانم؛ دست‌کم یک ‏سال پیش از آنکه منتشر شود. نه‌تنها چینش کلمات و نحوه بیان مطالب برایم جالب و مهیج است، بلکه حس مبهم نانوشته‌ها که به حد کلمات نوشته‌شده، غرا و قابل‌درک است. جملاتی که درنهایت شادی و شعف نوشته شده و گاه جملاتی که با بغض و حسرت نگاشته شده و کلمات، خواننده را در اندوهی سهمگین شریک می‌کنند. این جملات را بخوانید که در خاطرات سال ١٣٧٢ آمده است:

«وقتی دریچه سد را باز کردند و آب با فشار از دریچه‌ها به رودخانه سرازیر شد، برای من آن منظره شکوهمند جریان آب و امواجی که به دیواره‌های مسیر می‏کوبید، آن‏چنان لذت‏بخش بود که هیچ چیز شیرین‏تر از آن در زندگی‏ام نبود که در بیابان خشک بلوچستان، در نزدیکی مرز، با همت کارگران جمهوری اسلامی، آبی که همیشه هرز می‌رفت و مایه خسارت بود و خاک باارزش ما و هستی روستایی‏ها را به دریا می‏برد، این آب اکنون مهار شده است و جریان مطمئنی را برای کشاورزی و شرب منطقه خواهد داشت. دریاچه سد را که می‏دیدم، به نظرم مثل منظره بهشت بود؛ از بس این آب زیبا می‏آمد».

این کلمات، در افتتاح سد «پيشين» در استان سیستان‌وبلوچستان نگاشته شده و چه زیبا عشق به سازندگی را به تصویر کشیده است. خاطرات هاشمی‌رفسنجانی، مملو از جملات عمیق، کنایه‌ها، اشارات آشکار و پنهان و مطالب متنوعی است که خواننده را بر سر ذوق می‏آورد و مسحور می‌کند. حتما شما هم مثل من منتظرید تا بخوانید، هاشمی در خاطرات سال ٨٤ روزی که شکایت انتخابات را پیش خدا بُرد، حس خود را با چه کلماتی بیان کرده است. یا وقتی آن نامه تاریخی را در خرداد پرشور ٨٨ نگاشت، آن روزها در چه حالی بود. همین‌طور حس و حالی که در صبح فردای انتخابات هشتم اسفند و آن پیروزی دلچسب و به‌یادماندنی داشت، چگونه در قاب خاطرات جا خوش کرده است.

آغاز ماجرا
هاشمی را اولین‌بار در ٩سالگی دیدم. تابستان داغ ٥٩ بود. همراه مادرم در راهپیمایی شرکت کرده بودم. جمعیت بسیاری روبه‌روی دانشگاه تبریز موج می‏زد. قرار بود هاشمی سخنرانی کند. همین که شروع کرد، هیاهوی جمعیت بلند شد. شعارها و هوکردن‏ها مانع سخنرانی شد. او از تریبون پایین آمد و با همراهانش آنجا را ترک کرد. سران مجاهدین خلق صحنه را به دست گرفتند و صحبت کردند. از یک هفته قبل که برنامه سخنرانی اعلام شده بود، هواداران مجاهدین، شهر را از پلاکاردهای بی‏شمار پر کرده بودند که این هاشمی، فئودال و صاحب باغ‏های پسته، حق ندارد در شهر حنیف‏نژاد و موسی خیابانی سخنرانی کند. آغاز تخریب هاشمی را همین مجاهدین زدند، چون خوب می‌دانستند که نقش او در نهضت خمینی چیست. 

سال ٦٨ وارد دانشگاه علامه طباطبایی تهران شدم و روزنامه‏نگاری خواندم. ١٢ بهمن ٧٣ روز انتشار شماره نخست، در سرویس سیاسی روزنامه ایران، خبرنگار بودم. روزنامه ایران را منتشر کرده بودند تا پیشرفت‏های دولت سازندگی را برای مردم برجسته کند. همکارم مسعود میرزایی، لقب «سردار سازندگی» را اولین‌بار در این روزنامه به کار برد. من دنبال راهی بودم که دولتمردان، با زبان خود مطالبشان را صمیمانه با مردم در میان بگذارند. برایم ستون «روزها بر رئیس‏جمهور چگونه می‏گذرد؟» که بنی‌‏صدر اول انقلاب، هر روز در روزنامه انقلاب اسلامی می‏نوشت، جالب بود. فکری به نظرم رسید که آقای هاشمی، هر روز در روزنامه ایران، خاطرات آن روزش را بنویسد.

پیش حسین مرعشی که آن روزها، رئیس دفتر رئیس‏جمهور بود، رفتم و طرح خود را مطرح کردم. خندید و گفت خوب موقعی آمدی. مرا پیش محسن هاشمی فرستاد که دفتر بازرسی ویژه رئیس‏جمهور را اداره می‏کرد. آن زمان فرزندان هاشمی برای مردم ناشناخته بودند. جو دانشگاه علامه هم که ضد دولت سازندگی بود، ذهنیت بدی در من ایجاد کرده بود. وقتی مهندس هاشمی را ملاقات کردم، هیچ نسبتی با ذهنیت خرابم نداشت. متواضع و متضاد با آن قالب فکری بود که در عامه مردم وجود داشت.

محسن هاشمی پیشنهادم را که شنید، خوشحال شد و درجا یک متن دست‏نویس را که وصیت‏نامه آیت‌الله قبل از اجرای عملیات خیبر بود، در اختیارم گذاشت و دو روز بعد در روزنامه چاپ شد. او گفت حاج‏آقا از اول فروردین سال ٦٠ هر روز خاطره می‏نویسند و یک انتشاراتی درست شده است که این خاطرات را به‌تدریج چاپ کند. از من دعوت کرد که همکاری کنم. برایم فرصت مغتنمی بود. کار کتاب را دوست داشتم. روزنامه را رها کردم و کار آماده‏سازی کتاب، به شکل جدی شروع شد. کار با محسن هاشمی، هیجان‏آور بود. همه اعضای خانواده هاشمی، پُرکار هستند و از لحظه لحظه وقتشان استفاده می‌کنند، اما محسن، مدیری است که در حد یک رئیس‏جمهور، توانمندی دارد و آخر خلاقیت و هوش و کیاست است. من در این ٢٢ سال، در حد بضاعت اندک خود، از او بسیار آموختم.

برنامه‏ای ریختم و کارم را با گردآوری سخنرانی‏ها، مصاحبه‌ها، خطبه‌های نمازجمعه و پیام‏های هاشمی شروع کردم. از دو سال قبل از آن، دفتر نشر معارف انقلاب، تهیه نوارها، متون، بریده جراید داخلی و خارجی و نظایر آن را با جدیت دنبال می‏کرد. من از دوران مبارزه، زمانی که آیت‌الله با همکاری طلاب حوزه، مجله بعثت را منتشر کردند و همچنین سخنرانی‏های مختلفی که از دهه ٣٠ در مساجد و هیئت‏ها انجام شده بود، هرچه بود، جمع کردم. تیم ١٥نفره‌ای را سامان دادم که به شکل منظم نوارها را پیاده می‏کردند. متون ویرایش می‌شد و بعد از صفحه‏آرایی تحویل می‏دادم.

قراردادم با دفتر نشر، صفحه‏ای ٤٠٠ تومان بود. یک سال که کار کردم، به اندازه کافی پول داشتم تا آستین بالا بزنم و با دخترعمه‏‌ام ازدواج کنم. سال ٧٥ یعنی ٢٠ سال پیش، کتاب «عبور از بحران» را دست گرفتم. وقتی یاسر هاشمی، متن خاطرات را در اختیارم گذاشت، تا صبح بیدار ماندم و همه خاطرات را خواندم. جالب و خواندنی بود. باورکردنی نبود، کسی که در اوج اشتغال فکری و اجرائی در چنین سطحی است، هر روز نیم ساعت وقت بگذارد و هر آنچه در آن روز برایش گذشته، قلمی سازد. واقعا کار خارق‌‏العاده‏‌ای بود.

عبور از بحران
قالبی در دست نداشتیم که کتاب را چگونه آماده کنیم. آقای هاشمی، خاطرات را در تقویم سررسید می‏نوشت، بنابراین سعی کردیم همان حالت را تا حدی حفظ کنیم. یاسر وقت زیادی برای کتاب گذاشت و فکر می‌کنم هیچ کدام از کتاب‏هایی که تاکنون منتشر کرده‌ایم، نتوانسته رکورد فروش آن کتاب را بزند. شاید به خاطر اینکه اولین کتاب بود، آیت‌‌الله هنوز رئیس ‌جمهور بود و خاطرات مربوط به سال پرحادثه و مهم ٦٠ بود؛ همه اینها در فروش «عبور از بحران» دخیل بودند.

متن اولیه را پس از حذفِ موارد کمی که سری است، یا به خاطر آبروی افراد قابل انتشار نیست، در اختیارم می‌گذارند. حدود ٢٠٠ صفحه متن تایپ‌شده را با اضافه‌کردن پانوشت و ضمایم و سند و عکس به ٨٠٠ صفحه می‏رسانم. این کار حدود یک سال طول می‏کشد. در ویراستاری کتاب عبور از بحران، اینترنت هنوز وجود نداشت، بنابراین برای نوشتن توضیحات پانوشت، باید به کتابخانه ‏ملی در خیابان سی‌‏تیر می‌رفتم. سه ماه هر روز می‌رفتم. روزنامه‏ های آن زمان را می‏گرفتم و از کتاب‏ها، مجلات و دایره‌‏المعارف‏ها، مطالب لازم را برای توضیحات پانوشت، یادداشت می‏‏کردم. علاوه بر ویرایش املایی، باید ویرایش محتوایی می‏کردم. بعضا در متن خاطرات، آمارهایی ذکر شده بود که باید صحت آن چک می‌شد. یا برخی اطلاعات که مبهم به نظر می‌رسید، باید مشخص و معلوم می‏کردیم. اغلب افراد، اسم کوچک‏شان در خاطرات ضبط نشده بود و آنها را باید می‏یافتم. فرض کنید نوشته شده بود: «آقای موسوی‌تبریزی آمد». ما در صحنه سیاسی، چهار نفر موسوی‌تبریزی داشتیم؛ سیدحسین، سیدابوالفضل، سیدمحسن و سیدحسن. باید از قرائن جمله می‌یافتم که منظور کدام است. یافتن عکس‌های تاریخی و اسناد مورد نیاز هم وقت زیادی می‏گرفت.

امام موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بودند
بعد از انتشار موفقیت‏آمیز کتاب «عبور از بحران» و استقبال وسیع جامعه کتاب‌خوان، روند انتشار سرعت گرفت. کتاب خاطرات ٦١ را با خانم فاطمه هاشمی کار کردم که نام آن «پس از بحران» بود. از آن پس در نمایشگاه بین‏المللی کتاب تهران، هر سال غرفه گرفتیم و طوری تنظیم کردیم که خاطرات هر سال را در نمایشگاه رونمایی کنیم. خاطرات سال ٦٢ را با مهدی هاشمی تنظیم کردم. ایشان هم خیلی کمک کرد و یک دوره کامل روزنامه کیهان، مربوط به سال‌های مختلف را تهیه کرد که به کار آماده‌سازی کتاب سرعت بسیاری بخشید. نام کتابی که با مهدی کار کردم، «آرامش و چالش» بود.  به‌همین‌ترتیب کتاب «به سوی سونوشت» و «امید و دلواپسی»، مربوط به سال‌های ٦٣ و ٦٤ تولید و منتشر شد.

کتاب به سوی سونوشت، جلد قرمزرنگی داشت و مطلب معروف «امام موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بودند»، در آن قرار داشت. حسین شریعتمداری، سرمقاله تندی علیه این کتاب در روزنامه کیهان نوشت. موجودی کتاب تمام شده بود و کتاب‌فروشی‏ها هم تقریبا تمام کرده بودند. این سرمقاله باعث شد مردم برای خرید کتاب هجوم بیاورند و چون موجود نبود، شایع شد که ارشاد کتاب را توقیف کرده است. چاپ مجدد کتاب هم حداقل سه هفته زمان می‏برد. کتاب را چاپ کردیم و تیراژ سه‌‌ هزارتایی آن در اندک‌زمانی به فروش رفت.

به خاطرات سال ٦٥ کتاب اوج دفاع رسیدیم؛ قرار شد این کتاب به اهتمام عماد هاشمی، فرزند محسن، تولید شود. تا آن موقع، غیراز ویراستاری و آماده‌سازی کتاب، مسئولیت لیتوگرافی، چاپ، صحافی و توزیع و فروش هم برعهده من بود و وقت زیادی می‏گرفت. با آمدن عماد، فرصت بیشتری پیدا کردم تا بر ویراستاری و تنظیم کتاب بیشتر متمرکز شوم. او برخلاف سن جوان خود، بسیار پخته و عاقل بود. عماد برای کتاب «اوج دفاع»، یونیفورم جدیدی طراحی کرد. طرح روی جلد عوض شد و استانداردهای کتاب را به سطح خوب حرفه‏ای رساند و توانست آن را ادامه دهد و دفتر نشر معارف انقلاب را صاحب سبک کند.

زندگی سراسر حادثه
در این ٢٢ سال، تقریبا همه سخنرانی‏ها، مصاحبه‌ها و خطبه‌های ایشان را که بالغ بر صد جلد کتاب شده است، به‌دقت خوانده‏‌ام. کتاب «پابه‌پای سرو»، شامل خاطرات خانم عفت مرعشی را تنظیم و آماده کردم. برای هر عنوان کتاب خاطرات، با تک‌تک فرزندان و نوه‌های ایشان همکار بوده‏ام. در این بیش از دو دهه همکاری نزدیک، قضاوت صادقانه من این است اولا همه شایعاتی که در جامعه درباره خانواده هاشمی متأسفانه رواج دارد، پوچ و دروغ است. ثانیا چارچوب افکار و نظرات هاشمی از همان زمانی که در مسجد همت و هیئت انصارالحسین سخنرانی کرده تا دوره انقلاب، مجلس، اوج جنگ، صلح و سازندگی و تا زمان ارتحال، فرق اساسی نکرد.

از همان دوران مبارزه، هاشمی روحانی متفاوتی بوده؛ همچنان‏ که شهید بهشتی، روحانی متفاوتی بود؛ متفاوت از آن قالبی که همه ما از یک روحانی سنتی حوزه در ذهن خود داریم. او روشنفکر دینی بود. مقدمه کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» را بخوانید که ٥٠ سال پیش نوشته شده است. مبارزه او با رژیم پهلوی، براساس موهومات و ماجراجویی و نظایر آن نبود؛ نقشه کامل، ملموس و مشخصی از ابتدا در ذهن داشت. مدیریت اقتضایی او بر صحنه، باعث شده برخی خیال کنند هاشمی در طول زمان، دچار تطور محتوایی شده است، درحالی‌که به نظر من چنین نیست. همین نگارش خاطرات روزانه، قطعا با فکر و اندیشه و ژرف‏نگری، برنامه‏ریزی شده است. واقعا وجود این خاطرات چه موهبت بزرگی برای مورخان و پژوهشگران است و فقدان آن، چه خسارتی می‌توانست برای تاریخ انقلاب باشد.

زندگی سراسر حادثه این پیر سیاست، در دهه ٨٠ زندگی، همچنان در اوج جهاد و مبارزه قرار داشت؛ گویی خالق هستی، این فرزند صبور کویر را برای روزهای سخت یک ملت آفریده بود. او در این پنجاه‌واندی سال مبارزه، لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. هاشمی از آن انقلابی‌هایی نبود که لباس عافیت بر تن بپوشد و کام از دنیا بگیرد؛ اگر چنین بود، موقعیت ممتازش اجازه هر نوع راحتی و آسایش را برای او و خانواده‌‌اش می‌‏داد؛ اما آیت‏الله اهل عافیت‌طلبی و چشم‌‌پوشی نبود.

آیت‏الله هاشمی، صاحب اندیشه اعتدال اسلامی بود. اندیشه اعتدال هاشمی، مربوط به امروز و دیروز نیست. این اندیشه براساس مکتب اسلام، مذهب تشیع و تعالیم درسی، دینی و سیاسی امام راحل در وجود او شعله‌‏ور شده بود. پایه‏ریزی تمدن اسلامی براساس اندیشه اعتدال، آرمان غایی آیت‌الله بود که امید است روزی در این سرزمین کُهن به بار بنشیند.

خاطرات سال ٧٣
خاطرات سال ٧٣ اولین خاطراتی است که آماده شده و در غیاب آن بزرگمرد تاریخ معاصر انتشار می‌یابد. بعد از این کتاب، تعداد ٢١ جلد دیگر از خاطرات هاشمی – ٧٣ لغایت ٩٥ – برای انتشار باقی می‌ماند. امید است این کتاب‏ها روشنگر تاریخ انقلاب باشند و آیندگان را با تلاش‏های متولیان انقلاب اسلامی و آمال و آرزوهای آنان بیشتر آشنا کنند و البته چراغ راهی شوند برای دولتمردان اکنون و آینده که از تجربیات گذشته درس بگیرند و آنها هم نتیجه اعمال خود را همانند هاشمی، برای آیندگان به یادگار بگذارند.