محمدرضا ممتاز واحد پژوهشگر موسیقی در ایران نوشت:
در خصوص هنر رسانهای و مؤلفهها و پارامترهای تعیینکننده و تأثیرگذار بر آن، این نکته حائز اهمیت است که ساختار رسانه ، در این نوشتار به طور اخص رسانه رادیو، و مختصات حاکم بر آن، روند زیباییشناسی غالب بر موسیقی کلاسیک ایرانی و متغیرهای کیفی و کمی زیباییشناسانه آن را تحتالشعاع خود قرار داد.
نمونه بارز آن، تغییر عامدانه شیوه نوازندگی هنرمند فقید «احمد عبادی» بود که دقیقاً در راستای این منظور صورت پذیرفت، بهطوری که بعدها اصطلاحات و تعبیراتی همچون «سبک و شیوه رادیویی» بر سر زبانها افتاد که البته با توجه به تنوع و کثرت سبکها و شیوههای نوازندگی و خوانندگی در این رسانه و با عنایت به وجوه افتراق فراوان آنها، وجودی چند از وجوه اشتراکی را که بویژه بر متغیرهای کیفی در بحث زیباییشناختی موسیقی رسانه آن ایام (از قبیل ملاحت، ظرافت و لطافت در خوانش ساز و آواز) دلالت داشت، جریان اصلی گفتمان موسیقی رادیو تا سه دهه پس از تأسیس آن قرار داد.
حال در اواسط یا اواخر دهه ۴۰ خورشیدی، صدای تار هنرمند جوانی گوشها را به سمت خود جلب کرد که خوانش ساز او با خوانش اغلب سازهای آن دوران مغایر بود. این تمایز بخصوص در مورد ساز تار و با وجود تارنوازان شهیر آن عصر، نمود عینی و سمعی بیشتری مییافت.
سبک و شیوهای متفاوت با زیباییشناسی آن دوران رادیو که ملاحت و ظرافت و لطافت را تحت لوای تکنیک و قدرت نوازندگی قدمای این فن ملحوظ داشته بود. حالت بخصوصی از نوازندگی به شیوه قدیم که دههها بود که از خاطره جمعی شنوندگان رسانه پرمخاطب رادیو، رخت بربسته بود.
بهزعم راقم این سطور، فارغ از تمامی خدمات و زحمات گرانسنگ هنرمند فقید «محمدرضا لطفی» (۹۳ - ۱۳۲۵) و اقلیت دیگری چون او در راستای احیای سنتهای حاکم بر موسیقی کلاسیک ایرانی، همین تابوشکنی او در آن عصر، خود حائز اهمیت بسیاری است.
هنرمندی که با روحیه و شخصیت کاریزماتیک خود، تابوی عصر خود در موسیقی رسانه را شکست و در جهت ایجاد سبک و شیوهای آوانگارد در موسیقی کلاسیک ایرانی - البته بر پایه سنتها و اصالتها، پیشتاز و پیشرو شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
روزنامه ابتکار هم به مناسبت سالروز درگذشت محمدرضا لطفی آورده است: او یک معلم بود. میگویند وقتی بچهای به مکتبخانهاش میآمد تا از او موسیقی بیاموزد، روی دو زانو مینشست تا همقد بچه شود، توی چشمانش نگاه میکرد و با او حرف میزد، و گاهی انقدر از این گفتوگو به شعف میآمد که چشمانش پر از اشک میشد. او معلم بود، او لطفی بود.
محمدرضا لطفی در سال ۱۳۲۵ در گرگان متولد شد، در جوانی به تهران آمد و در هنرستان شبانه موسیقی تار آموخت. او از علیاکبر شهنازی و حبیبالله صالحی، ردیف آقا حسینقلی را یاد گرفت و به دلیل تحصیل در هنرستان با مبانی موسیقی علمی و نظرات موسیقیدانها هم آشنا شد.
لطفی با عبدالله دوامی ، ردیفشناس معروف، ردیفهای آوازی و تصنیفهای قدیمی را که در حافظه دوامی باقی مانده بود، یاد گرفت. بعد از آن شاگرد نورعلی خان برومند و محمد تقی مسعودیه شد و از سعید هرمزی سهتار نوازی را آموخت.
لطفی از سال ۱۳۵۱ در رادیو تلویزیون ملی ایران، مشغول کارهای پژوهشی در زمینه موسیقی بومی ایران شد و از سال ۱۳۵۳، به عضویت هیأت علمی دانشکده هنرهای زیبا درآمد و یک دو سال بعد گروه «شیدا» را تأسیس کرد.
حسین علیزاده و محمدرضا لطفی از بنیانگذاران گروه هنری چاووش در اوایل انقلاب ایران بودند. لطفی به یاری همین گروه و با همکاری خوانندگانی مثل محمدرضا شجریان و شهرام ناظری توانست آنچه را که میخواست انجام دهد و اینگونه لطفی لطفی شد.
با محمد معتمدی، خواننده موسیقی سنتی ایران که اپرای عروسکی مولانا را هم در کارنامهاش دارد، گپی کوتاه در مورد محمدرضا لطفی، نوازنده و آهنگساز بزرگ ایرانی، داشتیم.
معتمدی درباره لطفی چنین گفت: لطفی متعلق به جریانی بود که موسیقی سنتی ایران و موسیقی ردیف دستگاهی را از حاشیه زندگی فرهنگی جامعه بزرگی مثل ایران تبدیل کرد به یک موسیقی جریانساز و اجتماعی. نقطه اوج فعالیتهای لطفی برمیگردد به فعالیتهایی که در کانون چاووش داشت.
توسط تشکلی که لطفی یکی از نقاط پر رنگ آن بود، موسیقی سنتی ایران از موسیقی قدیمی موزهای تبدیل شد به یک جریان اجتماعی به نام چاووشها. این گروه تداوم خودش را تا چند دهه حفظ کرد و روند اجتماعی شدن موسیقی سنتی را ادامه داد. بزرگترین خدمت لطفی به موسیقی ایران این بود که تار و نوازندگی اصیل آن به شیوه قدما را از دل تاریخ به موسیقی امروز منتقل کرد.
از معتمدی در مورد جای خالی لطفی پرسیدیم و او این طور پاسخ داد: رفتن لطفی و از داست دادنش خسارت بسیار بزرگی است اما این که بگوییم دیگر کسی نمیتواند مثل او باشد یا با رفتن لطفی ساز تار هم مرد و صحبتهایی از این دست صحیح نیست. موسیقی، مثل طبیعت یک مسأله زنده و در جریان است.
طبیعت با یک خزان و دو خزان از بین نمیرود، بهارهای دیگری در راه است. هر بهار، هر گل و هر جوانه تازهای مشخصات خاص خودش را دارد. لطفی شاگردان زیادی تربیت کرد. نسل امروز هم خیلی تلاش میکند که راه بزرگانی مثل لطفی را ادامه بدهد.
ولی باید اعتراف کنیم که شرایط جامعه امروز خیلی سختتر از زمانی است که گروههای چاووش، عارف و شیدا فعالیت میکردند. امروز انواع و اقسام موسیقی به راحتی در دسترس مردم است.
گوش جامعه خیلی پُرتر از زمان فعالیت گروههای عارف و شیدا است و جا باز کردن موسقی سنتی در سبد فرهنگی و کالای فرهنگی خانوار به عنوان موسیقیای که مردم بتوانند از آن در زندگی روزمره خود استفاده کنند، کار دشواری است و این موضوع وظیفه و مسئولیت نسل حاضر موسیقی سنتی ایران را سنگینتر میکند. با وجود همه این حرفها اما از دست دادن لطفی ضایعه بزرگی است.
با رفتن محمدرضا لطفی جامعه موسیقی، نقطه اتصال بین نسل قدما و نسل معاصر را از دست داد. او با تمام گنجینه ارزشمند علوم موسیقیای که در سینه داشت، با تمام گنجینه ردیف موسیقی و تجربیات موسیقیاش از میان ما رفت و در هر صورت جای خالیاش در جامعه موسیقی احساس میشود.