فرارو- آرمان شهرکی؛ این روزها وقتی به بسیاری از پرترههای کاندیداهای زن شوراهای شهر نگاه میکنی؛ بیاختیار یاد تصاویری میافتی که از زنانِ مانکن، روی جلد صابونهای معطر خارجی یا بطری شامپوهای قاچاق نقش بسته؛ لیک آنجا در حجاب و اینجا در کف و آب.
تصاویری جنسیتزده که تمامی تسامحِ تص/سفیهکنندگان و ناظرین بر انتخابات شوراها را خرج جدوجهد سوژه کرده در زیبایی تصنعی و هفت قلم آرایش و پیرایشی که بیشتر ماحصل جراحیهای زیبایی و فوتوشاپ عزیز است. یارو همین چندماه پیش رفته دماغاش را عمل کرده یا گونهای کاشته یا فکاش را یکوری کرده تا به ضربوزور تطاول تنانه هم که شده از قافلهی مردانهی سیاست عقب نمانَد.
فرقی نمیکند آنکه از خوشچهرهگیِ خدادادی نیز برخور است تنها پولِ دوا و دکتر نکرده همین و بس، حکایت اما حکایتِ آفتاب و لگن هفت دست، شام و نهار هیچیست.
در شهری محروم از همهچیز که سالیان سال است پشت درب محرومیت خشکاش زده و به گَرد توسعهیافتهگی نیز نرسیده؛ بنر یا تابلویی عظیمالجثه میبینیم از زنی زیبا که اول چیزی که رویتاش در قاب تصویر بر ذهن بیننده القاء میکند تضاد عینی و ذهنی عمیق میان ابروهای کمانیِ نازک شده و پشتچشمهای بادکرده و فیگورهای اسپرت از سویی و چهرههای چروک افتاده از فقرِ دختران محنتزده و زنان خمیدهپشتِ سرپرست خانوار از سوی دگر است تضادی که فشاری زائدالوصف بر جسم و روح بیننده تحمیل میکند.
گویی این پرترهی افسونگر این شهرآشوبِ شهر هرچه حقارت و تمسخر و مضحکه است همهرا یکجا بر تمامیِ زنان همشهریاش آوار میکند آنهنگام که خیره به درماندگیشان زل زده. انگار کارگردانی قصد داشته موزیکال بسازد یا ملودرامی با مایهها و صحنههای حرفاش را نزن و اسماش را نیاور! فراخوان داده که عکستان اسمورسمتان را به درودیوار بکوبید تا دستچین کنم.
این بازنمود بصریِ اتحاد نامقدس "فمینیسم ونوسی" و "انتخابات مریخی" است که تمام حجم ابتذال خودش را بر بنری پخش کرده؛ بامداد خمار سیاستزدگی عوامانهی آبگوشتی: تعویق سیاستورزی اندیشمندِ آگاهانه و قبضهی آن در چنبرهی گفتمان "مشارکت سیاسی" همچون یک ایدئولوژیِ مد روز چیزی در مایههای هاتشیپرها و تاخیریهای ماهوارهای به همان اندازه مبتذل. سوژههای عکسهای آنچنانی فهم برآمده از فمینیسم و دخالت در سرنوشت خویش را به مسخره گرفتهاند.
آنها آن نوعی از زنانهگی را از مجرای خوانش تصاویرشان توسط رهگذران برمیسازند که شدیدا موقتی گذرا مضمحل ضعیف بیهوده و پوچ است و خواهد بود.
از دیگر سو شراکت این اُبژههای جنسی در فرایند انتخابات شوراهای شهر –روستاها را مستثنی میکنم چراکه اصولن ابتذال پدیدهای شهری متاخر و مدرن است- نوعی رفتار انطباقی coping behavior و درست از همین حیث و در همین معنا مبتذل است.
رفتار انطباقی یعنی اینکه چون اصل از دسترس دور بوده یا چنین مینماید به فرع قناعت کنی، یعنی استوانهی حقوق بشری کوروش را دو سه روزی در ایران بگردانی تا همه یک دل سیر وراندازش کنن، یعنی چون دستت از دانشگاه دولتی کوتاه شد به غیرانتفاعی و آزاد بسنده کنی یا اصلن خودت برای خودت دانشگاهی تاسیس کنی یعنی چون توانش مغزی لازم برای ادراک مولانا و عرفاناش را نداری لامپها را خاموش و شمعی روشن کنی هوهو یا اُماُم راه بیاندازی و ناماش را هم فرنگیمابانه مدیتیشن بگذاری و سرانجام و مهمتر از همه اینکه چون شرکت در انتخابات ریاستجمهوری و تاییدت با هزار اما و اگرِ ثواب و ناثواب روبروست؛ به انتخابات شوراها رو کنی و هم خودت را ضایع کنی و هم آنها که قرار است به تو امید ببندند را. و اصل قضیه همین است.
فمینیسم در ایران همهی تلاشاش را کرده هنوز هم میکند تا بتواند روزی فیالمثل از پس مفسرین سختگیر واژهی رجال برآید و در عرصهی انتخابات ریاستجمهوری خودی نشان دهد؛ قوانین حقوقی در خصوص ارث حجاب دیه و ازدواج را در یک فضای آزاد به بحث بگذارد و بر مردسالاری تنیده در روح و جان جامعه فایق آید. اما چنین چالشی پردامنه سخت برآشوبنده و جانفرساست؛ از همین رو آنانکه عافیتطلباند عجولاند و چون میخواهند زود به خط آخر برسند و نمیشود یا نمیتوانند لذا جای خط به سیم آخر میزنند لاجرمبه دو طیف چپ رادیکال فرو میغلطند یا راست افراطی، یا جودیت باتلر Judith Butler و لوس ایریگری LuceIrigaray و ویرجینیا وولف Virginia Woolfمیشوند به کنج دنج دنیای مجازی پناه برده خود گویند و خود خندند و خود "مرد" هنرمند میشوند یا فهمیه رحیمی میشوند؛ دلداده به آشپزخانه و گهواره و اِمتیوی و جمتیوی و تیویهای دگر.
و چه گریزگاهی برای ایشان بهتر و دیواری مقابل ایشان کوتاهتر از انتخابات شورای شهر آنجاکه پرترهی جذابت در سپهر عمومی تحسین میشود و عقدهی فروخفتهی میلات به مشارکت سیاسی، وهمآلوده با ساخت یک آبنمای محقر ارضا. شاید که بتوانی در اتاق محقرِ شورای شهر کوچکات از پس حاکمیت دیرپای ریشسفیدی و طایفهگریِ مسموم برآیی تازه اگر چنین نیتی داشته باشی وگرنه میتوانی تا پایان دورهات به فکوفامیلها فخر بفروشی کمکماش همین است که البته برای پناهندگان به قطبین چپ و راست زیاد هم هست.
میشود که ابتذال هم کلامی باشد و سر از واژههایی همچون "لولهکردن" و"کثافتکاری" درآورد؛ هم میتواند بصری باشد و دکوراتیو مثل همین پرترههایی که ذکرشان رفت.