bato-adv
کد خبر: ۳۱۸۹۷۰

داعش، بچه‌ی رزماری و ابوبکر البغدادی

تاریخ انتشار: ۱۲:۲۸ - ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
فرارو- آرمان شهرکی؛ این نوشته را تقدیم می‌کنم به عماد، کودکی که اگر درآن روز وحشت، از دست می‌رفت؛ با قلم تنها سلاحی که می‌شناسم داعش را با آن ماده‌ی سیاه و لزج رسوب گرفته درون جوی‌های راکد آب یکی می‌کردم اما حرمت قلم را نمی‌شود شکست حتی در توصیف درنده‌خوهای داعش لیک می‌توان آن را صیقل داد برای روز انتقام.
 
توضیح: در سرتاسر این متن واژه حیوان یا حیوانی را کمی با تسامح و مترادف با وحشی یا غیرانسانی یا داعش‌وار یا شر به‌کار برده‌ام؛ بدین‌لحاظ از تمامی طرفداران حقوق حیوانات عذر می‌خواهم.

الف) داعش و گفتمان پساتوسعه

"گفتمان" discourse و "توسعه" development هر دو واژه‌هایی بغرنج هستند و اینکه برخی می‌گویند گفتمان توسعه شکست خورده و باید از گفتمانی دیگر جهت تبیین آنچه در دنیای امروز اتفاق می‌افتد و میزان فاصله‌ی آمال و آرزوهای مردم با آن، بهره برد؛ فی‌نفسه جمله‌‌هایی بودند بسیار دیریاب و دشوار، تا آنکه فیلم هم‌پیمانی داعشیان پای لوله‌ی گاز درآمد. هیچ‌چیز به اندازه‌ی این فیلم یا متن تصویری نمی‌تواند برای پژوهندگان توسعه، مفهوم سخت و دشوار "شکست‌ توسعه" را آشکار و ساده کند.
 
دراینجا لوله‌ی گاز استعاره‌ و نماد مفهوم توسعه و پیشرفت است و پیمان گروهگی پای لوله‌ی گاز، در وهله‌ی نخست، ذبح توسعه یا حداقل برداشتهای اقتصادی از توسعه است پای ایدئولوژی، و در وهله‌ی دوم ذبح ایدئولوژیست پای هجو ایدئولوژی یا تصویری کاریکاتورگونه و پسامدرن از آن. دنیای پسامدرن و پساتوسعه دنیای هجوآلودِ پر از مضحکه است و صفتی که همچون یک عارضه از ذات سیال چنین هجویاتی بیرون می‌زند خشونت است.
 
براین وصف، کمدی سیاه خشن‌ترین نوع خشونت را به تصویر می‌کشد. به شیوه‌های کشتارِ خشن و مسخره‌ی کمدین‌های سیاه‌پوشِ داعش نگاه کنید: زنده‌زنده سوزاندن، قطعه‌قطعه کردن، در چرخ گوشت انداختن و خمیر کردن، از پشت‌بام پرت کردن، و....یاد ویدئوکلیپ دیوار یا فیلم فارگو نمی‌افتید؟ خیلی‌ها "تبیین‌ها و توصیف‌های عمیق" ارایه می‌دهند و در عرصه‌ی سیاست‌ داخلی و خارجی، پای روحیه‌ی تشکیلاتی داشتن یا نداشتن، نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، پ.ک.ک و پژاک و کوموله و دموکرات و القاعده و وهابی را میان می‌کِشند؛ اینها همه درجای خود، بجا و درست، اما از چشم‌انداز و دورنمایِ جایگزین پسامدرن، می‌توان از عمق‌های تاریک و خفقان‌آور، اندکی به سطح آمد و در سطح غوطه خورد سطوحی عمیق!

 از یک متفکر پسامدرن اگر بپرسید می‌تواند حرفهای دیگری بزند مثلن اینکه فرانکنشتاین‌های داعش زندگی و مرگ هردو را به مسخره گرفته‌اند؛ خود را منفجر می‌کنند و دیگری را خمیر، پای پرچم که در دوران مدرن غالبن پایش رژه رفته یا آهنگ بزم می‌نواختند؛ انگشت شست نشان داده و سلفی می‌گیرند؛ جای عرق‌ریزیهای لنینیستی که به بهای سالها زندگی در تبعید تمام شد و فرجامش شد دیکتاتوری و حزب انقلابیون پیشرو و حرفه‌ای، کافیست تنها چند ساعت در یک محفل زیرزمینی شرکت کنند و سپس به همان نتیجه‌ای برسند که لنین رسید؛ چکاچک اسلحه و گلوله راه بیاندازند همانند چکاها.

ب) داعش، الهیات شر و رذالت

داعش، خوبی و شر، خدا و شیطان را نیز به بازی گرفته‌اند ایضا بهشت و جهنم را. افرادی بی‌سواد، فلک‌زده، توسری‌خورده و مهجوری که هیچ‌چیز درون‌شان ریشه‌دار نیست. بهشت برایشان در این خلاصه می‌شود که در گوشه‌ای در گوشی‌های اسمارت‌شان فیلم‌های جنسی ببینند و از زنی اسیر بهره‌کشی جنسی کنند و جهنم یعنی اینکه بزدلانه سیانوری بالا بیاندازند یا ماشه‌ای بکشند و به‌چشم بازوبسته‌کردنی انتحار کنند و اینها همه یعنی نوعی درکپسول کردن مرگ و زندگی در نوعی زیست فشرده‌ی داعشی گونه‌ای شبه‌زیست مبتنی بر الهیاتی شریرانه.

می‌توان بازهم تببینهای مدرنِ عمیق ارایه داد؛ به این یکی توجه کنید:

همه‌ی ما انسان‌ها از پی بقا و ماندگاری در جامعه، به‌طور روزمره به افکار و کنشهای خویش معانی مختلفی نسبت داده و بدین‌طریق از خلال فرایند معناسازی، هویتی ازآن خویش کسب نموده و در بطن جامعه جذب، خود را بیان و به‌عبارتی اجتماعی می‌شویم. داعش و جوانانی که جذب آن می‌شوند؛ بیش و پیش از هرچیز از فقدان هویتی رنج می‌برند که آنها را از بیان خویشتن محروم کرده زندگیشان را بی‌معنی ساخته و لذا بقای خویش را نیز در معرض خطر می‌بینند. آن‌هنگام که باب گفتگو  برای حل تمامی این معضلات مسدود شد پای اسلحه به میان می‌آید.

متن فوق منطقا بی معناست پیش از آنکه صادق یا کاذب باشد. اعضای داعش به‌طور مشخص از توانش فکری لازم جهت آغاز و تداوم فرایند هویت‌سازی و ایجاد معنا و چیزها و اصطلاحات ثقیلی از این دست بی‌بهره‌اند. دنیای داعش دنیای حیوانی فاقد اخلاق و فاقد معناست. زباله‌ها و تفاله‌های سبک‌مغزی که فرایند تفکر را جایگزین عملیات مکانیکی و ساده‌ی چکاندن و کشیدن ماشه‌ و گلنگدن کرده‌اند.
 
خوارج زمانی کتاب را بر نیزه کرده بود؛ داعشِ از خوارج بدتر اصولن با کتاب میانه‌ای ندارد که بخواهد آن را بر نیزه کند یا نکند جای کتاب اسمارت‌فن دارد و همان کار می‌کند که پیشتر گفتم و این تعریفِ رذل است.
 
داستایوفسکی زمانی اراذل را اینگونه تعریف کرده بود که خردمندی برای آنها یک کار دست‌دوم است؛ بر این اساس، داعشی‌ها از رذل نیز بدترند. چرا که اصولن خرد را به محاق دریده‌گی برده‌اند.

ج) داعش و تمدن

از رذل بدتر یعنی موجودی دوپا و انسان‌نما که در سویه‌ی حیوانی پسامدرن زیست می‌کند نه جانب عاطفی‌اش یعنی اینکه در استانی با گفتمان اصلاح‌طلبی بنشینی پای لوله‌ای که نعمت گاز را با زحمت و مشقت و کار فکری برایت به ارمغان آورده فیگورهای احمقانه بگیری مغزت که اسلحه‌ات باشد در دستت و با یکدیگر میثاق ببندی که باغبانی را یا رهگذری یا که استاد دانشگاهی را به رگبار ببندی مردمی همه بی‌دفاع اما همه متمدن، تمدن، متمدن شدن و بودن که بزرگترین سپر دفاعی در برابر داعش است.
 
تمدن را اینجا در معنایی به‌کار می‌گیرم که نوربرت الیاسِ جامعه‌شناس مراد کرده یعنی گونه‌ای حزم و حلم و خویشتن‌داری به‌خصوص در مواجهه با سویه‌های تاریکی که در وجود همه‌ی انسان‌ها به‌عنوان پیکره‌ای از این جهان اجتماعی هست. در نبود هرگونه آتوریته‌ای که لازمه‌ی هر تمدنی است؛ اعضای داعش در دریایی از سموم زهرآگین غرق شده‌اند. اگر نیچه امروز زنده بود و کشتار داعش را می‌دید؛ هم از مرگ خدایان می‌گفت هم از زاده‌شدن و تکثیر شیاطین.

د) داعش و اسلحه

نسبت میان داعش و اسلحه در نوع خود جالب است. اسلحه‌اش را چنان با بی‌تفاوتی و لَش‌وارگی به‌کار می‌گیرد که کودکی تفنگ آب‌پاشش را. به هرسوی شلیک می‌کند در کمال راحتی و آرامش. در تمامی عکسهای داعش بی‌استثناء می‌بینیم که پای آن پرچم سیاه یا در کنار قربانی با اسلحه‌ای در دست ژست گرفته‌اند.
 
نکته خیلی ساده است و نیاز به تحلیلهای مدرنیستی و پیچیده‌ی روانشناسانی همچون الیوت آرونسون نیست؛ این تنها یک ژست و فیگور است نوعی بیان بدنی برای خوش‌عکسی و غرور از دست‌ در دست اسلحه داشتن همین و بس عشق اسلحه داشتن و مالک اسلحه بودن. گونه‌ای احساس خودارضایی که در همینگوی نیز آن‌هنگام که با اسلحه و شکارش عکس می‌گرفته بوده؛ اما یکی نویسنده‌ای می‌شود که باید از او تندیس ساخت و دیگری جانوری که باید به گورش سپرد. داعش را که میبینم یاد کفتارهای فیلمهای ویلیام فریدکین می‌افتم به همان میزان از نحوست و عذاب.

ر) داعش و ناسیونالیسم
داعش بی‌وطن خود را جهان‌وطن می‌پندارد؛ نه مزدور این نه رعیت آن. از ناسیونالیسم همواره هم بوی تعفن بیرون نمی‌زند گاهی هم از آن رایحه‌ی دلپذیری به مشام می‌رسد که آدمی را سرمست می‌کند. به پیرامون‌مان در خاورمیانه بنگریم به کشورها و امتهای دوست و برادر! و از خویش بپرسیم که انصافا کدام‌یکی‌شان از مشترک‌المنافع‌ها بگیرید تا پسرعموهای شیخ‌نشین، از شرقی‌های چهل‌تکه و خون‌الود تا غربی‌های پاره‌پاره، کدام‌یک گفتمان دموکراتیک و جامعه‌ی مدنی را در بستر و فضای سیاسی خویش تا بدانجا پیش برده که ایران؟
 
به وقتیکه در ایران جدال بر سر مشروعه و مشروطه پروبال گرفته و هیزم پروگرِس با دستان انتلکتوئل‌ها، گیرم فرنگ‌رفته‌هاشان، در تنور جراید آتش مردم‌سالاری را گُر می‌انداخته در کشورهای پیرامونی‌مان، اگرکه کشوری درکار بوده چه خبر بوده؟ ساخت چهارتا برج و بارو در دل کویر با مهندس و مهندسی عاریتی، توسعه و پیشرفت-اگر معنایی برای ایندو باقی مانده باشد- محسوب نمی‌شود و با شاهین‌هایی که از سر جهالت و ولنگ‌وبازی‌های محیط زیستی در ایران، به آنسوی آب قاچاق شده و با شاهین‌بازی-بخوانید کفتربازی- نمی‌توان ادعای تمدن و فرهنگ داشت رواست تا جای آن شاهین ترازوی عدالت و دستگاه مردم‌سالاری را در بحرین و یمن تنظیم کرده سرجایش بازگردانند.
 
در کدام‌یک از ممالک پیرامونی می‌توان یک دانشگاه‌‌‌ِ درست و درمان سراغ گرفت؟ جهان عرب تنها به الازهری می‌بالد که هرازگاهی استادی به معنای واقعی کلمه‌اش درآن تربیت شده آنراهم فراری داده‌اند. شیوخ عرب بفرمایند که در ساخت برج‌های عاجشان از چند مهندس بومی استفاده شده و با چه میزانی از دانش؟ از شعر و سینما حرفی نمیزنم چراکه تحفه‌ی همسایه‌های عزیز فقط محمود درویش است و یوسف شاهین و بس.
 
از وضعیت زنان چیزی نمی‌گویم که آدمی چه مرد چه زن اگر سری به کشورهای عربی بزند از شرم خفه می‌شود محروم از بدیهی‌ترین حقوق، برقع در بسیاری از کشورهای عربی آن امنیت متحرکی که در اندیشه‌ی لیلا ابولقود است نیست.
 
هر چقدر هم که معدود چشم‌آبی‌های داعش ذهنمان را به‌سمت خصلت ضد ناسیونالیستی و چندملیتی‌شان منحرف سازد؛ بازهم نمی‌توان بر این نکته چشم فروبست که این گروه زاده‌ی همین "بیابان‌های" عربی است با توصیفاتی که ذکرش رفت. ایران و ایرانی اما خوی دشمنی ندارد؛ فتحعلی‌شاه و نادرشاه متعلق به زمانه‌ای بوده‌اند که در هفت اقلیم بر سر تخت آهنین پادشاهی جنگ و نزاع  بوده و صلح استثنایی  بر قاعده‌ی جنگ. لذا به‌نفع حکام عرب است که برای محو دایمی داعش یک‌بار برای همیشه دست یک حریف قدرتمند را بفشارند؛ دستی که هنوز به‌سویشان دراز است. دستان پرتوان یک ملت فرهیخته را پذیرا باشند نه شمشیر یک زنگیِ مست را.

ز) داعش، بچه‌ی رزماری و ابوبکر البغدادی
بچه‌ی رزماری فیلمی است از رومن پولانسکی کارگردان لهستانی. در سکانس خوف‌انگیزِ پایانی این فیلم زنی با نام روزماری که توسط شیطان آبستن شده با ترس به‌سوی گهواره‌ای می‌رود تا نوزاد گریان خویش را آرام کند؛ مادر هنوز نوزاد را ندیده و آنگاه که برای نخستین بار می‌بیند از وحشت قبض روح می‌شود. مای بیینده هیچ‌گاه در فیلم چهره‌ی کودک را نمیبینیم. برای من اما صورت و جوهر داعش تصویر یا چهره‌ی بچه‌ی روزماری است که در ذهن خویش مجسم‌اش می‌کنم؛ به همان میزان رعب‌انگیز. کودک خشن و شیطانی عصر پسامدرن. آن پژواک صدای سخنان مسموم ابوبکر البغدادی است که در فیلم پولانسکی از آن گهواره به گوش می‌رسد.
bato-adv
مجله خواندنی ها