محمد ترکارانی؛ مریم میرزاخانی متولد۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۶، تهران، ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد است. وی در سال ۲۰۱۴ به خاطر کار بر «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات است. وی نخستین زن و نخستین ایرانی برنده مدال فیلدز است. مریم میرزاخانی در دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برنده مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی در سالهای ۱۹۹۴ (هنگکنگ) و ۱۹۹۵ (کانادا) شد و در این سال به عنوان نخستین دانشآموز ایرانی جایزه نمرهٔ کامل شد.
وی نخستین دختری بود که به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت؛ نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت؛ نخستین کسی بود که دو سال مدال طلا گرفت و نخستین فردی بود که در آزمون المپیاد ریاضی جهانی نمرهٔ کامل گرفت.
سپس در سال ۱۹۹۹ کارشناسی خود را در رشته ریاضی از دانشگاه شریف و دکترای خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد به سرپرستی کورتیس مکمولن از برندگان مدال فیلدز گرفت. از مریم میرزاخانی به عنوان یکی از ده ذهنِ جوان برگزیدهٔ سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکا و ذهن برتر در رشتهٔ ریاضیات تجلیل شد. وی سرانجام ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۷ در آمریکا براثر بیماری سرطان درگذشت.
اما این پدیدهٔ اجتماعی که بود؟ چه چیزی در مریم میرزاخانی وجود دارد که وی را برای تحلیل مهم میکند؟ و ما پس از این شگفتی و کارستان او برای جامعه چه کردیم؟ چه میتوانیم بکنیم؟
از مقدمه که درباره مریم میرزاخانی گفتیم میتوان به چند نتیجه رسید:
نخست اینکه مریم میرزاخانی در ابتدای امر توانست در ایران به ریاضی سیمایی زنانه ببخشید. او نشان داد که میتوان زن بود، ریاضی را بطور عمیق درک کرد، جدی گرفت، آموخت و سپس به آخرین نقطهٔ موفقیت آن (جایزه فیلدز) چیزی که در هر رشتهای تصور میشود دست یافت.
دیگر اینکه میرزاخانی توانست علم ریاضیات را که در آن یک سقف شیشهای (منظور از آن، بودن موانع ضمنی و نانوشتهای است که زنان را به خاطر جنسیتشان از صعود به مراتب عالی علمی، باز نگه میدارد) وجود دارد دگرگون کند و خود را به عنوان یک زن در آنسوی این سقف ببیند. چه در ایران و چه در جوامع دیگر که بسیاری رشتهها از جمله ریاضی برای زنان حوزههای نامانوس، غریب و ترسناک جلوه میکنند او نشان داد که میتوان درون این ساختارهای مرد سالارانه علم ریاضی رخنه کرد؛ شکاف انداخت و در نهایت امر، این ساختار مردانه را شکست.
او به قول یکی دیگر از دوستانش هم همسر بود، هم مادر، هم خانه دار و هم یک نابغه (ریاضی). پس او نشان داد که زن میتواند برای انجام همه این امور که قرن هاست برای تحقق بخشیدن همه جانبه به آنها ناتوان تعریف شده است قدم پیش بگذارد و در انجام آنها موفق گردد.
اما یکی دیگر از مهمترین پیامدهای ناخواسته کنش مریم میرزاخانی تبدیل شدن به الگویی برای مردان بود. وقتی به حرفهای هژیر رحمان داد یکی از دوستان قدیم او گوش کردم گفت: «در تمام زمانی که ما با میرزاخانی آشنا شدیم و با وی ارتباط داشتیم همیشه برای ما یک الگو بود. هرگاه با او مینشستیم در عین فروتنی چیزهای زیادی هم برای آموختن و هم الگو برداری ما مردان داشت». پس او نه تنها برای زنان بل برای مردان نیز الگو بود.
اما ما پس از کارستان میرزاخانی چه کردیم؟ آیا گفتیم که بیایید بکوشیم ساختارهای مردسالارانه علومی همچون ریاضی را بشکنیم؟ آیا تلاش کردیم که از او یک مرجع بسازیم؟ آیا کاری کردیم که اگر زمانی در سر کلاسی معلمی موضوع انشا به دانش آموزانش میداد که «در آینده میخواهید شبیه به چه کسی شوید یا چه کاره شوید؟» در جواب دانش آموز بنویسد: دوسدارم که شبیه مریم میرزاخانی شوم، دوسدارم برندهٔ جایزه نوبل فیلدز شوم؛ دوسدارم دومین زنی باشم که جایزه فیلدز را دریافت کند. آیا ما در کتب درسی، در خیابانها، در تریبونها، در دانشگاهها از او نشانی، جلوهای، مجسمهای حتی ساختیم؟
اگر در آینده حتی این کارها انجام شود باز هم دیر نیست.