فرارو- آرمان شهرکی؛ فرهنگ داریم تا فرهنگ جرم داریم تا جرم آدم داریم تا آدم پوست داریم تا پوست یوز داریم تا یوز قتل داریم تا قتل مرض داریم تا مرض تجاوز داریم تا تجاوز. مملکتی که به ابتذال درغلطتید از وحوش گرفته تا آدم، امنوامان نیستند؛ امانشان بریده میشود دستآخر. وقتی هایوهوی پول همهرا ورداشت هزارتا مصیبت دیگر هم پیدرپی میآید از پیاش.
پیش از این در سکوت برّههای جاناتان دمی دیده بودیم کسی را که پوست میکَنَد از آدم از قربانی، باورمان نمیشد بچّهسال بودیم میگفتیم و میگفتند که در ینگهی دنیا همینطور است خرتوخر است وحشیبازی.
بزرگ شدیم چشممان به جمال مملکت خودمان باز شد؛ باز شد که چه عرض کنم از حدقه درآمد وقتی فهمیدیم که یوز را پوست میکنند نعش بیجانِ جانور زبانبسته را میسوزانند و به کودکی عقبمانده در نوانخانهای یا موسسهای که بدان پناه آورده تجاوز و تعرض میکنند.
در باور من ابتذال نه در میانهی قیاسها فیالمثل قیاس میان مدونا و بتهوون، تتلو و شجریان، تینتو براس و تارکوفسکی که در نبود چیزی یا کسی شکل میگیرد. و مهمترین نهستی و نبود، نبود تفکر است. فکری که نقاد است جستجوگر و پهلوبهپهلوی اخلاق میزند.
اخلاق هم در کشوقوس میان احترام به خویشتن به دیگری به قانون و به طبیعت شکل میگیرد و پرورده میشود. وقتی هم فکر و هم اخلاقیات را وانهادی به دامن ابتذال کشیده میشود. و این وضعیت ایران امروز است.
ابتذال سرمنشاء خوفانگیز دیگری نیز دارد: گیلبرت رایل فیلسوف انگلیسی در تاملات خویش دربارهی دوگانهی معروف دکارت-ذهن در مقابل بدن- از خلال نظریهی روح/ماشین، منکر بدنی ناب و خالص عاری از تفکر و فکری بینیاز از بدن است؛ او معتقد است که از مجرای یک عمل تکرارشونده است که آدمی توسط بدن و از خلال بدن میاندیشد.
حین انجام عمل هم تفکر فعال میشود و هم جسم. حال درنظر بگیرید فردی هار ودیوانه را که از پیِ شکار یک یوز روانهی دشتی یا مرتعی شده. او هر روز از خلال جستجو برای شکاراش، عملی غیراخلاقی و غیرقانونی را تجربه میکند او هر روز ابتذال را تکرار میکند و هر لحظه بیش از لحظهی قبل جسم و فکر خویش را برای رسیدن به هدف شوم خویش آماده میسازد.
درخصوص فرد متجاوز به کودکی بیمار نیز قصه از همین قرار است؛ کار مداوم در یک موسسه، زمینهچینی برای تجاوز و سپس تجاوز و تعرضی که چهبسا ماهها و سالها تکرار میشده.
شکارچیِ یوز که پوست حیوان را میفروشد درپی پول است و متجاوز به کودک در پی لذت. پول و لذت. ریشهی تمامی ابتذال مملکت همین دوتاست. وقتی همه بام تا شام در تمنای ایندو باشند دیگر سنگرویسنگ بند نمیشود و هیچکس جلودار هیچکس نیست و هیچچیز شرط هیچچیز نیست. روشنفکران و چیز فهمهای ما هم که به شماره قلیلاند و گرفتار. دیگر چه انتظاری میتوان داشت که پرسشها و پرسشگری بر محور رودهها نباشد!