bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۳۰۶۸۷
سیداحمد حسینی

بقای ارزش‌های دفاع مقدس

تاریخ انتشار: ۱۴:۵۱ - ۰۵ مهر ۱۳۹۶
سید احمد حسینی؛ پس از ۲۹ سال از خاتمه جنگ، انتقال ارزش‌های برآمده ازاین رویداد مهم به نسل‌های جدید، کماکان یک دغدغه فرهنگی برای مسئولان و مدیران کشور است. در همین حال، برآیند نتایج بدست آمده از سه دهه تبلیغات پر حجم و فعالیت‌های متنوع و مختلف فکری و فرهنگی که میلیارد‌ها تومان برای آن هزینه شده است، آنچانکه باید، هنوز رضایت بخش نیست، این ناکامی در کجا ریشه دارد؟ تحلیل و تبیین مبسوط این مساله را به فرصتی دیگر وا می‌گذارم؛ امادر این یادداشت کوتاه و از باب ادای دین به حداقل تنی چند از رفقایی که در جنگ در کنارشان بوده ام و اکنون آن‌ها رفته اند و من برکنار! ناگزیر از طرح چند «نکته»‌ام:
 
یکم؛ شرکت در جنگ، مصداق بارز ایثارگری است؛ اما این، همه ماجرا نیست. برای مردان، جنگ تجربه‌ای است اساسی که هم الهام بخش است و هم به زندگی مردانه شان زیر سایه اسلحه و خون ارزش می‌بخشد. این یک «تجربه انسانی» است، بدور از ایدئولوژی و فرهنگ خاص!

دوم؛ جنگ به خودی خود ارزش نیست؛ اما ارزش هایی که در حاشیه جنگ خلق می‌شوند در جهت استمرار و کیفیت حیات ملت‌ها مهم و با ارزش اند. نکته اینجاست که این خلق شدگی از جانب شهر و جامعه روی می‌دهد و در جنگ؛ تنها جلوه‌های آن آشکار می‌شود. پس، این جامعه است که بر بستر یک گفتمان {Discourse} ایثار، شهادت و شجاعت و هر آنچه را که یک جنگجو بدان نیازمند است، تولید می‌کند.

سوم؛ حال می‌خواهیم این ارزش‌ها را دوباره از «جنگ» به «جامعه» بازگردانیم؛ آیا چنین چیزی بدون تثبیت و حفظ کارایی همان گفتمان، امکان پذیر است؟ شهر یکسره پادگان نیست که در آن ایثارگری را صرفا در قالب ادبیات و نگرش نظامی گری تثبیت کنیم. جنگ به پایان رسیده و اکنون در دوره صلح ایم؛ یا حداقل به قول هگل در فاصله بین دو جنگ قرار داریم. بنابراین، ارزش‌های دوران دفاع مقدس لزوما باید متناسب با نیازهای زندگی در دوره صلح بازیابی شوند. ذخائر و عناصر فرهنگی این بازخوانی و بازتولید باید به منابع قدرتمندی متشکل از «آگاهی»، «حس مشارکت جویی»، «اعتماد اجتماعی» و «قدرت گفتمان در حل مساله» متکی باشد.

چهارم؛ هر گفتمان برای بقای خود به چهار مولفه اساسی نیاز دارد: ۱ - تولید کنندگان گفتمان ۲. مخاطبان ۳. منابع فرهنگی ۴. کنش گفتمانی. بر این اساس و در جهت بقای گفتمان دفاع مقدس، باید به چند سوال پاسخ دهیم:

• تولید کنندگان گفتمان، اکنون در چه شرایطی هستند و چه می‌کنند؟ آیا به گفتمان و لوازم آن هنوز پای بندند؟

• مخاطبان امروز (نسل‌های تازه) در مقایسه با سه دهه قبل، دارای چه خصوصیاتی هستند و چه تغییراتی را تجربه کرده اند؟

• برای تولید و تقویت گفتمان دفاع مقدس، چه منابعی در اختیار داریم؟ آیا روایتگری و آنچه که در قالب «تاریخ شفاهی» عرضه می‌شود، به تنهایی کافی است؟ منابع دیگر چیستند؟

• کنش مدیران فرهنگی کشور در انتقال ارزش‌های جنگ به نسل امروز چه اقداماتی را در بر می‌گیرد؟

پنجم؛ این اشتباه است که گمان کنیم جامعه به مانند موجودی منفعل است که آنچه که بدان عرضه می‌شود، می‌پذیرد و در مقابل آن تسلیم می‌شود. امروز غلبه فهم پُست مدرنیستی در حوزه‌های فرهنگی و به تبع آن رواج آرمان کُشی، فردیّت لجام گسیخته در زمینه اخلاق، نقصان در کارآمدی گفتمان، انتقال مرجعیت‌های فرهنگی از قهرمانان جنگ به سلبریتی ها، غلبه مادیگرایی در حوزه‌های زندگی و ظهور قدرت شبکه‌ای و... جامعه را دستخوش تغییراتی اساسی کرده است. تغییراتی که تجربه‌های تاریخی و مشابهی از آن در ذهنیت فرهنگی خود نداریم.

حال چه باید کرد؟
مطالب طرح شده فقط بیانگر خطوط اصلی هستند که هر یک جداگانه به تبیین و تشریح نیاز دارند. برای آنکه «هسته» مطلب در «پوسته» شعار گرفتار نشود، به نظر نگارنده- که سابقه حضور داوطلبانه در جنگ دارد- چند اقدام قابل تجویز وجود دارد:

۱. تفاوت فضای گفتمانی حاکم بر تولید کنندگان و مخاطبان را بخوبی درک کنیم. متهم کردن نسل جدید به لاقیدی بیهوده است و بلکه آن‌ها را از گفتمان، بیشتردور می‌کند تا نزدیک. بیاد دارم رهبرانقلاب در آستانه انتخابات ۹۲ بیان داشتند: «اگر به جمهوری اسلامی علاقه ندارید به کشورتان که علاقه دارید؟» به گمانم این نکته سنجی، ناشی از هوش و بینشی واقع گراست که بقیه ارکان نظام نیز باید به آن تاسی کنند.

۲. عناصر فرهنگی دفاع مقدس باید در قالب جدید بازتولید شوند. در تحقق چنین خواستی، مهمترین ابزار «زبان» است. این زبان لزوما گفتار نیست، بلکه شبکه‌ای مفهومی است که در ساختار زبانی فرهنگ، هنر و رسانه مفهوم بنیادی واژه‌ها را به ذهنیت نسل جدید نزدیک می‌کند. برای آنکه این سخن چندان کلی هم نباشد، به یک مصداق اشاره می‌کنم: در جهت انتقال مفهومی مانند «ایثار» به نسل امروز، توصیه‌های کلّی مثل: عدم ترس از فقر و کاهش توانایی مالی، توجه به فانی بودن دنیا و ناپایداری آن و یا از بین بردن تعلقات از جمله ثروت و مکنت؛ قطعا پژواک گذشته را ندارد. اگرچه سخنان بحقّی هستند.

۳. در انتقال مفاهیم اخلاقی، بار اصلی به دوش «سنت شفاهی» است. چرا که رسالت مهم آن انتقال سنت‌های فرهنگی است. در کنار تاریخ شفاهی که مبتنی بر مصاحبه و روایتگری است، عناصر فرهنگی دفاع مقدس باید در سنت شفاهی که خانواده‌ها در کانون آن قرار دارند، بیش از پیش نهادینه شوند. خودِ این اقدام لوازمی دارد و البته الزام‌هایی!

۴. اگرچه اسطوره‌ها و حماسه‌ها معناهایی را در زندگی روزمره نمایندگی می‌کنند و صد البته نیز وجود آن‌ها لازم و بلکه ضروری است؛ اما بسطنگرش اسطوره‌ای به شخصیت‌ها و رویدادهای تاریخی، خطایی است بس مهلک و خطر آفرین! چرا؟ چون خطر آنجاست که اسطوره‌ها که در جانب ذهن تاریخی ایستاده اند نتوانند وارد دنیای عینی شوند و زندگی ما را جهت دهند. قهرمانان جنگ، مردان همین کوچه و بازار بودند و نه مقیمان آسمان! پس آن‌ها را برای نسل جدید با همه ویژگی‌های انسانی شان ترسیم کنیم و نه اسطوره هایی خارج از جهان واقعی. آن‌ها نیز در دو راهی انتخاب‌های مهم، دچار دلهره و ترس می‌شدند همچنانکه هر انسان دیگری چنین است. آن‌ها از یک مسیر طبیعی وارد مرزهای معنا شده بودند بنابراین نباید آن‌ها را موجوداتی فرا طبیعی، فراانسانی و دور از دسترس نشان داد.

خاتمه آنکه؛ شهدا و جانبازان و فداکاران جنگ و دفاع مقدس به تمجید‌ها نیازی ندارند، آن‌ها به نتیجه یکی از مهمترین انتخاب‌های دوران زندگی خود رضایت دارند و اگر نه، به پشت کنندگان به این ارزش‌ها خرده نمی‌گرفتند.
 
به قول عطار نیشابوری:
محتاج به دانه زمین نیست          مرغی که به شاخ لامکان رفت