bato-adv
bato-adv
گفت‌وگو با مديرعامل سابق هلدينگ آتیه صبا

دردسرهای ساعت لوکس برای مدیر سابق

«احمدرضا نيک‌کار» اصرار دارد همه آنچه را در صندوق بازنشستگي انجام داده تعريف کند و وقتي رشته حرف‌هايش را با سؤالي حاشيه‌اي پاره مي‌کنم، بعد از پاسخ سريع به مسائل صندوق بازنشستگي برمي‌گردد.

تاریخ انتشار: ۱۱:۰۳ - ۰۹ آبان ۱۳۹۶
دردسرهای ساعت لوکس برای مدیر سابق 
 
همان ابتداي گفت‌وگو به ساعتش نگاه مي‌کنم و مي‌گويم: «عوضش کرديد انگار؟» لبخند مي‌زند و مي‌گويد: «بله،‌ اين آن ساعت معروف نيست. آن رولکس را ٣٥ سال پيش خريده بودم و ديگر با آن بند توليد نمي‌شود. البته اين يکي هم مارک است...».
 
به گزارش شرق، اين آغازي مي‌شود براي گفت‌وگو با مدير سابق بزرگ‌ترين هلدينگ زيرمجموعه صندوق بازنشستگي کشور که در آخرين روزهاي سال گذشته پس از حواشي زيادي که به‌دلیل ظاهر شيک و البته تصوير ساعت گران‌قيمتش در فضاي مجازي ايجاد شد، جاي خود را به مدير ديگري داد.
 
بحث را از بحران‌هاي صندوق‌هاي بازنشستگي شروع مي‌کنيم و آينده‌اي که در انتظار آنهاست. وقتي درباره اقداماتش در صندوق بازنشستگي حرف مي‌زند چشمانش مي‌درخشند و وقتي درباره حاشيه‌هاي ماه‌هاي آخر مديريتش مي‌پرسم، تلخي صدايش آشکار مي‌شود.
 
مي‌گويد «من خودم بودم و چيزي را پنهان نکردم» و شايد همين نکته است که او را بدل به نمونه جالبي در مديريت دولتي کشور مي‌کند و البته دليلي موجه براي بسياري از مديران که مراقب هستند هرگز تصويری دقيقي از ميزان ثروتشان در رسانه‌ها منعکس نشود.
 
«احمدرضا نيک‌کار» اصرار دارد همه آنچه را در صندوق بازنشستگي انجام داده تعريف کند و وقتي رشته حرف‌هايش را با سؤالي حاشيه‌اي پاره مي‌کنم، بعد از پاسخ سريع به مسائل صندوق بازنشستگي برمي‌گردد.
 
از هواپيمايي که رئيس‌جمهور را به نيويورک رساند مي‌گويد و کمپيني که براي رونق خريد کفش ملي بر پا کرده تا برنامه‌هايش براي گردشگري؛ اما در آخر با صدايي لرزان مي‌گويد: شبيه باغباني بودم که نهال‌هايم را رها کردم.
 
‌کارشناسان اقتصادي در اين زمينه اتفاق ‌نظر دارند که امروز وضعيت صندوق‌هاي بازنشستگي کشور بحراني است. صندوق بازنشستگي کشور هم يکي از مهم‌ترين آنهاست.
بحران‌هاي صندوق‌هاي بازنشستگي يکي از بحران‌هاي فزاينده در کشور هستند. دليلش هم اين است که مدت‌ها هيچ توجهي به آنها نشده و افرادي که در رأس کار قرار گرفته‌اند اين صندوق‌ها را حجره‌اي اداره کرده‌‌اند و فرصت‌هاي آن را نديده‌اند. صندوق‌هاي بازنشستگي نه‌تنها تهديد نيستند، بلکه فرصت هستند و در اين چند سال هم قسمتي از اين فرصت‌ها خودشان را نشان داده‌اند. شرايط صندوق بازنشستگي کشور چند سال پيش آن‌قدر بحراني بود که تصورش را نمي‌کنيد، اما خيلي از آن تهديدها امروز از بين رفته‌اند. چرا مي‌گويم فرصت؟ چون از دل همين صندوق‌ها مي‌توان صدها هزار و بلکه ميليون‌ها شغل ايجاد کرد. ايجاد شغل به سرمايه‌گذاري نياز دارد و ميزان سرمايه لازم براي ايجاد هر شغل هم در هر کشوري متفاوت است. اين ميزان در کشور ما هم محاسبه شده، اما فکر مي‌کنم اجرائي‌کردن برنامه‌هاي اشتغال‌زا علاوه بر دغدغه به تخصص هم نياز دارد.
 
اگر نگاهي کلي به وضعيت اقتصاد امروز ايران داشته باشيد متوجه مي‌شويد مهم‌ترين منبع تأمين حقوق هر نيروي کاري در کشور ما درآمد حاصل از نفت است، آن‌هم نه درآمدي که بر پايه محصولات نفتي شکل بگيرد، بلکه فروش نفت خام. طبيعي است که وقتي به‌دليل تحريم‌ها چند سال پياپي نمي‌توانستيم به ميزان کافي نفت بفروشيم، درآمد کافي هم نداشتيم و اکنون پس از برجام از فرصت پيش‌آمده براي فروش نفت استفاده مي‌کنيم، اما اين نمي‌تواند و نبايد يک برنامه بلندمدت باشد، چه از اين جهت که فروش نفت خام بهينه نيست و چه از اين جهت که بالاخره تقاضاي نفت هم روزي به پايان خواهد رسيد.
 
در اين بين عده‌اي معتقدند بايد برای واگذاري صندوق‌ها اقدام کرد که به‌طور‌کلي حرف درستي است، اما نه براي امروز چون ارزش معنوي بسياري از دارايي‌هاي اين صندوق‌ها خيلي بيشتر از ارزش مادي آنهاست. تصور کنيد وقتي درباره کفش ملي حرف مي‌زنيم همين اسم کفش ملي مهم‌ترين دارايي آن است، اما وقتي حرف از واگذاري مي‌شود، خريداران به‌دنبال خريد اين برند نخواهند بود. آنها املاک و دارايي‌هاي شرکت را مي‌بينند و روي آن قيمت مي‌گذارند و براي استفاده از آن نقشه مي‌کشند، درحالي‌که اگر ما همين کفش ملي را سر پا کنيم و به‌عنوان يک شرکت توليدي واگذار کنيم، ادامه مسير آن متفاوت با امروز خواهد بود. کفش ملي زماني ٣٧ کارخانه داشت و ١٤ هزار نيرو در آن کار مي‌کردند و به هفت کشور صادرات داشت، اما وقتي من به صندوق بازنشستگي رفتم با ٢٦٠ شعبه در کشور ٦٠ ميليارد تومان بدهي داشت.
 
آن هم در شرايطي که فقط ارزش ملکي آن شعب دو هزار ميليارد تومان بود. به نظر شما واگذاري اين سرمايه عظيم در چنين شرايطي عاقلانه بود؟ معلوم است که نه، بايد نماد کفش ملي را زنده مي‌کرديم و آن فيل زيبا را که مدت‌ها خوابيده بود، بيدار مي‌کرديم و اين کار غيرممکن نبود. همين کفش ملي سال گذشته با کمپين صداي پاي ملي توانست بعد از مدت‌ها بيدار شود و نه‌تنها همه بدهي‌اش را پرداخت کند، بلکه به سوددهي هم برسد. ما برنامه داشتيم که با همکاري برند آرماني بازار خاورميانه را با طرح‌هاي مشترک قبضه کنيم و مذاکراتي هم با جورجو آرماني انجام داديم، اما حالا نمي‌دانم تکليف آن چه شده است. من عادت کرده‌ام در ايران براي آنکه اهميت چيزي را نشان بدهم، آن را با بشکه نفت معادل کنم. هر کفش ملي قيمتي به اندازه يک بشکه نفت داشت و هر کفشي که صادر مي‌کرديم مثل اين بود که يک بشکه نفت صادر کرده‌ايم. همان‌طورکه جذب هر توريست به اندازه صادرات صد بشکه نفت مي‌ارزد و ما به‌همين‌دليل سراغ بازسازي هتل‌هاي گردشگري‌مان رفتيم و اولين فاز آن هم با همکاري هتل‌هاي زنجيره‌اي روتانا در اصفهان کليد خورد.
در مجموع چند شرکت زيرمجموعه هلدينگ شما بود؟
پنجاه و چند شرکت زيرمجموعه هلدينگ آتيه صباست و صندوق بازنشستگي کشوري به‌جز اين، چند هلدينگ بزرگ ديگر هم دارد. اينکه مي‌گويم صندوق بازنشستگي تهديد نيست و فرصت است به همين دليل است. اين مجموعه سرشار از فرصت براي توسعه اقتصادي است. اگر اينها درست مديريت شوند، ‌نه تنها به کمک دولت نياز ندارند بلکه مي‌توانند به دولت کمک کنند؛ به‌شرطي‌که افراد متخصص در رأس آن باشند. بگذاريد مثالي بزنم؛ يک شرکت توليد سراميک در قزوين وجود دارد که زيرمجموعه صندوق بازنشستگي است. اين شرکت به اروپا صادرات سراميک دارد اما مديرش پزشكي با تخصص پروتز بود. چنين مديري چه کمکي مي‌تواند به آن مجموعه بکند؟
 
‌اواخر سال گذشته تصويري از شما در فضاي مجازي پخش شد که در آن ساعت گران‌قيمتي در دست داشتيد و در مدت کوتاهي فرد ديگري جايگزين شما شد. تحت فشار قرار گرفتيد؟
من خودم بودم و چيزي را پنهان نکردم. ساعتي را که در دست داشتم، مدت‌ها قبل در آمريکا خريده بودم و دليلي براي مخفي‌کردنش نداشتم. مدير را بايد با دانش و کارنامه‌اش سنجيد. من دوره‌هاي پيشرفته بازرگاني را در هاروارد ديده‌ام [مدرک تحصيلي و تأييديه دفتر حافظ منافع ايران در آمريکا را از پوشه‌اي بيرون مي‌آورد و نشان مي‌دهد] و در مدتي که در آتيه صبا بودم حتي يک شب هم زودتر از ساعت ١٠ از مجموعه خارج نشدم. من نه راننده شخصي داشتم، نه از خودروي دولتي استفاده مي‌کردم، نه محل غذاخوردنم از پرسنلم جدا بود، نه هيچ‌کدام از تفاوت‌هاي اين چنيني را براي خودم قائل بودم اما به سلامت و ظاهر خودم اهميت مي‌دهم. روزي ١٠کيلومتر مي‌دوم و دوست دارم آراسته باشم. ولي بالاخره آن عکس‌ها بهانه‌اي شد براي فشار بر مجموعه.
 
مشخص شد علت انتشار آن تصاوير چه بود؟
آن رسانه متعلق به جواني بود که بعدا با وساطت يکي از نمايندگان مطرح مجلس پيش من آمد و حلاليت هم طلبيد. از چند نفر دستور داشت که اين کار را بکند و مسئله براي آنها که بايد روشن شود، روشن شد، ولي ديگر من از مجموعه رفته بودم.
 
‌به شما گفتند از مجموعه برويد؟
ترجيح دادم در آن شرايط براي کمک به مجموعه، از آن فاصله بگيرم.
وزير کار يا مديريت صندوق با شما صحبت کردند؟
با مديريت صندوق صحبت کرديم و نتيجه گرفتيم که جدا شوم. چند روز بعد وزير کار را هم ديدم و مشخص بود که راضي به رفتنم نبود. آقاي ربيعي جزء مديراني است که واقعا دغدغه توسعه دارد و همه وجودش را براي کار گذاشته است و يکي از بهترين همکاري‌هاي حرفه‌اي‌ام همکاري با وزارت کار در دوره ايشان بود.
 
‌قبل از آنکه کار به آنجا برسد کسي به شما توصيه نکرد بيشتر مراقب ظاهرتان باشيد؟ مثلا ساعت معمولي بيندازيد؟
اصلا در مخيله‌ام نمي‌گنجيد اين موضوع مهم باشد و کسي هم توصيه‌اي به من نکرد. فکر مي‌کردم تغييراتي که در صندوق بازنشستگي ايجاد شده، مهم‌تر از اين حاشيه‌هاست. تصور کنيد روزي که به صندوق بازنشستگي رفتم هواپيمايي «آسمان» هشت هواپيماي قابل‌استفاده داشت و بقيه هواپيماها در پارکينگ زمين گير بودند. حتي حقوق سه‌هزارو٥٠٠ کارمندش را دولت پرداخت مي‌کرد. روزي که از آتيه‌صبا مي‌رفتم اين هواپيمايي بدهي‌‌هايش را پرداخت کرده بود و ٢١ هواپيماي درحال استفاده داشت که يکي از آنها همان هواپيمايي بود که رئيس‌جمهوري را براي شرکت در اجلاس سالانه سازمان ملل به نيويورک برد. من نگران حل وضعيت شرکت‌هاي زيرمجموعه صندوق بازنشستگي بودم و همه انرژي‌ام صرف آن مي‌شد. وقتي شما مي‌خواهيد سرمايه خارجي جذب کنيد رعايت حداقل آداب و آراستگي لازم است. سرمايه‌گذار خارجي که به کشور مي‌آيد شما را به‌عنوان نماينده کشور ميزبان مي‌بيند و من ابايي نداشتم که مجموعه‌ام آنقدر تميز و شسته‌و‌رفته باشد که در نگاه اول تأثير مطلوبي روي طرف خارجي داشته باشد.
 
‌از آن اتفاق درس گرفتيد؟
[چند ثانيه مکث مي‌کند] بله. امروز مي‌دانم که نبايد هيچ فرصتي حتي کوچک براي حاشيه‌ها فراهم کنم.
 
‌به بحث صندوق بازنشستگي برگرديم. فکر مي‌کنيد مشکلاتش حل شود؟
اگر نگاه‌ها عوض شود بله، نه تنها مشکلاتش حل مي‌شود، بلکه مايه خير و برکت براي کشور هم مي‌شود. وقتي به سرمايه‌هاي عظيم نيروي انساني، امکانات و قدمت زيرمجموعه‌هاي صندوق بازنشستگي نگاه مي‌کنم معادني از فرصت مي‌بينم که مي‌توانند در گوشه‌گوشه ايران تغيير ايجاد کنند. شما نمي‌توانيد سهم بزرگ زيرمجموعه وزارت کار از اقتصاد کشور را ناديده بگيريد. اگر بخواهم به تک‌تک آن فرصت‌ها اشاره کنم چند روز طول مي‌کشد.
 
از پتروشيمي و نفت و گاز تا هواپيمايي و هتل و کشاورزي و البسه و... در صندوق بازنشستگي وجود دارد و هرکدامشان دنيايي از منابع براي توليد ثروت ملي هستند؛ نه تنها توليد ثروت، بلکه حل مشکلات اقتصادي ديگر مثل حل بي‌کاري. بر اين معضل حل بي‌کاري تأکيد دارم چون دغدغه امروز کشور و دولت هم همين است. همه اينها با دانش ممکن است؛ دانش مديريت و دانش نيروي انساني. شايد برايتان جالب باشد که بدانيد زماني که مجموعه صندوق بازنشستگي بودم براي همه پرسنل کلاس‌هاي يادگيري زبان خارجه برگزار کردم چون باور دارم تا مجموعه‌اي به دانش روز مجهز نشود نمي‌تواند پيشرفت متناسب داشته باشد و اولين قدم رسيدن به دانش روز دسترسي به منابع علم روز است. فاکتور مهم بعدي انگيزه است.
 
بايد انگيزه‌اي براي کارکردن باشد و ساختاري که افراد را براساس شايستگي‌هاي‌شان به‌کارگيري و به‌طور مرتب سنجش کند. دراين‌صورت است که هم نيروي انساني و هم مديران انگيزه پيدا مي‌کنند تا متفاوت و بهتر از پيشينيان باشند. کساني که مي‌گويند صندوق بازنشستگي يک بحران غيرقابل حل است نه تنها به فکر حل مشکل نيستند بلکه نفعشان را هم در نابودي آن مي‌بينند، ولي اگر دلتان براي کشورتان مي‌سوزد، اگر دغدغه داريد و اگر برايتان مهم است چه آينده‌اي در انتظار اين صندوق‌هاست بايد با درس‌گرفتن از اشتباهات گذشته به‌سمت تغيير واقعي در شيوه نگاه‌ها به مديريت اقتصادي برويد. بايد باور کنيد جذب سرمايه‌گذاري خارجي بدون ايجاد اعتماد متقابل ممکن نيست، بايد باور کنيد اقتصاد غيروابسته با مديريت حجره‌اي و باري به‌هرجهت شکل نمي‌گيرد. بايد نهال‌هايي که در اين صندوق کاشته شده بود، رشد کنند و تنومند شوند تا ميوه‌شان را بچينيم. اميدوارم نهال‌هايي که در صندوق بازنشستگي کاشتم به‌درستي حفظ و بارور شوند. هرچند من باغباني بودم که از نهال‌هايم جدا شدم.