فرارو- عزتالله ضرغامی در گفتگویی با روزنامه شرق، از زندگی شخصی و مسئولیتهای خود دورههای مختلف گفته است. از فرستادن فیلم طعم گیلاس عباس کیارستمی به جشنواره کن تا سانسور معروف به آباژور در دوران مسئولیتش در صدا و سیما.
به گزارش فرارو، ضرغامی در بخشی از گفتگوی مفصل خود درباره نماینده سینمای ایران در جشنواره کن سال 1374 میگوید: "فیلم «طعم گیلاس» نماینده واقعی سینمای ایران در سال ١٣٧٤ نیست! چون فیلمهایي بسیار بهتر از آن وجود داشت، اما وقتی مسئولان جشنواره کن اینقدر اصرار داشتند که فقط همین فیلم از سینمای ایران در آنجا حضور پیدا کند، دیگر برای من روشن شد که آنها میخواهند برای اولین و آخرینبار نخل طلای کن را به آقای کیارستمی بدهند و خود فیلم خیلی مهم نیست!"
او از روز استیضاح مهاجرانی نیز سخن گفته است. آنجا که شمخانی را از رفتن به مجلس برای حمایت از مهاجرانی بر حذر میدارد. در ادامه قسمتهای از گفتگوی رئیس سابق صدا و سیما با روزنامه شرق را میخوانیم:
- ما ٩ خواهر و برادر بودیم و من فرزند هشتم
خانواده هستم. همه، جز دو نفر از ما تحصیلات دانشگاهی داریم. دو خواهرم در
رشته شیمی و دیگری در رشته پزشکی دانشگاه تهران تحصیل کردند و ایشان که
تفاوت سنی کمی با من دارند در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی همراه من بودند و
برادرهایم هم همینطور. پدر من کارگر شرکت نفت بود. منتها ما زندگی فرودستی
داشتیم. در میدان راهآهن، خیابان انبار نفت جای کوچکی متعلق به شرکت نفت
وجود داشت و پدر من آنجا کارگر بود. سطح زندگی ما، پایین، ولی آبرومندانه و
فرهنگی بود. مادرم اهل نماز و دعا بودند. فقط سواد مذهبی داشتند و سواد
کلاسیک و آکادمیک نداشتند.
- پدرم
به دلیل فضایی که در تلویزیون پیش از انقلاب حاکم بود، هیچوقت برای ما
تلویزیون نخرید، اما من خیلی تلویزیون را دوست داشتم و داشتن آن جزء
رؤیاهایم بود.
- چون به سینما خیلی علاقه داشتم، از سنین نوجوانی شروع
کردم به رفتن به سالنهای سینماهایی که در محلهمان وجود داشت. در مسیر
پیادهروی ما چهار، پنج سینما وجود داشت و هرکدام فیلمهای مختلفی را به
نمایش میگذاشتند، اما سینماهای دورتر را با برادر بزرگم میرفتم و بعدها
که بزرگتر شدم دیگر بهتنهایی به سینماهای سطح شهر میرفتم. بنابراین من
با سینما درواقع محشور بودم و نسبتم با سینما نسبتی معنادار بود که هنوز هم
هست.
- مسئولیتهای من در سپاه، فرهنگی، رسانهای و تحقیقاتی -
تولیدی در بخش موشکی بود. توفیق حضور در بخشهای نظامی را نداشتم. علت خروج
من هم از سپاه به دلیل شبههای بود که در مورد فعالیتها و اعلام مواضع
صریح در حوزههای سیاسی و رسانهای به وجود آمد.
- وقتی انقلاب شد،
آنقدر سینما مهم بود که جمله اساسی امام(ره) در بهشت زهرا(س) که «ما با
سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم» خودبهخود به قانون سینما تبدیل شد و
همه خاطرجمع شدند که نگاه انقلاب به سینما متعالی و توجهش به محتواست.
امروز هم که من دارم با خانم آرتا گفتوگو میکنم میتوانم با قاطعیت بگویم
که دو نوع سینما بیشتر در جهان نداریم؛ یکی سینمای ایران و دیگری سینمای
آمریکا.
- در طول سالهای پس از انقلاب هر فیلم ایرانیای برای «کن»
انتخاب شده، براساس نگاه خاصی بوده و نیتی پشت آن نهفته است! مسئولان
جشنواره کن وقتی به جشنواره فجر میآمدند، دنبال فیلمهای توقیفی و
فیلمهای خاص مربوط به فقر و بدبختی مردم بودند، درحالیکه در این سالها
در داخل تولیدات برجستهای داشتهایم که از نظر فرم، قصهگویی و محتوا
ویژگیهای بیشتری داشته، ولی به هیچوجه سراغشان نرفتهاند!
- آقای
امیر نادری. ایشان قبل از انقلاب فیلمهای خوبی ساخته بود و من همیشه از
ایشان به نیکی یاد میکردم. هرچند بعد از انقلاب به آمریکا سفر کرد و
فیلمسازی را در آنجا ادامه داد. ایشان فیلم «آ، ب، ث... منهتن» را ساخت،
اما وقتی این فیلم را به «کن» فرستاد، حتی آن را در انتخاب اولیه فیلمها
قرار ندادند، چه برسد به اینکه وارد بخش مسابقه کنند! همان زمان آقای نادری
با آقای کیارستمی تماس گرفتند که شما به آقای ژیل ژاکوب بگویید که این
فیلم را من ساختم! من امیر نادریام. ظاهرا حواسشان نیست که این فیلم خوبی
است!
- این مطلب را آقای کیارستمی در گفتوگوی حضوریای که با هم
داشتیم بیان کردند. آقای کیارستمی گفتند: «من موضوع را با آقای ژاکوب در
میان گذاشتم. ایشان در پاسخ گفت، ما از این فیلم مطلعیم و اگر این فیلم
درباره جامعه ایران بود حتما در بخش مسابقه قرار میگرفت، اما چون فیلم
درباره جامعه آمریکاست، انتخاب نکردیم!» بهاینترتیب جهتگیری آنها درباره
سینمای ایران کاملا روشن است.
- من کارم را در معاونت سیما در دوره
«سازندگی» آغاز کردم. آن زمان ریاست صداوسیما برعهده آقای محمد هاشمی بود.
شخص آقای اکبر هاشمیرفسنجانی هم اصلا رابطه ویژهای با سینما برقرار
کردند. شاید بیش از ١٠ بار من با ایشان ملاقات کردم. با هم فیلم دیدیم و
ایشان پشتیبانیهای خوبی از سینما کردند؛ مثلا در دوره سازندگی کارهای
بزرگی مانند ساخت مترو صورت گرفت. حتی من در مقطعی که در معاونت سینمایی
حضور داشتم برنامه بازدید هنرمندان از مترو را ترتیب دادم.
- ارتباط
من با هنرمندان سینما؛ از کارگردانان و تهیهکنندگان گرفته تا بازیگران و
نویسندگان سینما کاملا دوستانه و مستمر بود. با کارگردانان برجسته قبل از
انقلاب؛ مثل آقایان کیمیایی، مهرجویی، کیارستمی، تقوایی و بیضائی بارها
جلسه داشتم. تلاش میکردیم بهلحاظ فکری به هم نزدیک شویم و با هم کار کنیم
یا مثلا آقای ایرج قادری ساعت دو نیمه شب به دفتر من میآمد و من فقط آن
زمان وقت میکردم با ایشان جلسه بگذارم. یادم میآید به ایشان گفتم فیلم
«میخواهم زنده بمانم» را دیدم و پسندیدم
- فیلم
«طعم گیلاس» نماینده واقعی سینمای ایران در سال ١٣٧٤ نیست! چون فیلمهایي
بسیار بهتر از آن وجود داشت، اما وقتی مسئولان جشنواره کن اینقدر اصرار
داشتند که فقط همین فیلم از سینمای ایران در آنجا حضور پیدا کند، دیگر برای
من روشن شد که آنها میخواهند برای اولین و آخرینبار نخل طلای کن را به
آقای کیارستمی بدهند و خود فیلم خیلی مهم نیست!
- آقای ولایتی با من
تماس گرفتند. در ابتدا دلایل من را شنیدند. بعد به من گفتند ما الان در سطح
بینالمللی در شرایطی هستیم که اگر فیلمی از ایران در جشنوارهای جایزه
ببرد و پرچم جمهوری اسلامی ایران به اهتزاز درآید، از نظر سیاسی برای ما
موقعیت خوبی میآورد. درنهایت هم موافق نبودم که این فیلم بهعنوان نماینده
سینمای ایران برود، اما چون به این نتیجه رسیدم که آنها فیلم دیگری از ما
را قبول نمیکنند و همین باعث میشود که ما اصلا در جشنواره حضور نداشته
باشیم و با درنظرگرفتن فایده موردنظر آقای ولایتی، بالاخره موافقت کردم.
بنابراین «طعم گیلاس» با وساطت دکتر ولایتی و برای مصالح دیپلماتیک کشور در
مقطعي خاص به جشنواره کن رفت.
- اینکه از صندوق انتخابات به ریاست
آقای بشارتی، نام آقای خاتمی درآمد، نشاندهنده سلامت انتخابات است.
متأسفانه آن انتخابات تا حدی فضای سینما را دوقطبی کرد. هنرمندان در مقایسه
آقایان خاتمی و ناطقنوری، بیشتر طرفدار آقای خاتمی بودند. انتخابات ٧٦
دوقطبی شد. هیئتمدیره وقت خانه سینما هم بهنفع خاتمی وارد میدان شد.
معلوم بود که اکثریت بدنه هنرمندان، آقای خاتمی را به آقای ناطقنوری ترجیح
میدادند.
- ما مخالف بیان مفهوم عشق نیستیم بلکه با ابتذال و
استفاده ابزاری از زن مخالف هستیم. بهطور مثال فیلم «اسپارتاکوس» با بازی
کرک داگلاس و با کارگردانی استنلی کوبریک فقط با حذف یک صحنه قابل پخش و
اتفاقا فیلم خوبی است اما اخیرا سریال «اسپارتاکوس» ساخته شده که کل آن
غیرقابل نمایش، وحشتناک و شیطانی است.
- بعد از خروجم از وزارت ارشاد،
چون رشته تحصیلیام ساختمان است به مدت چهار ماه مدیرعامل شرکت ساختمانی
در شهرک غرب (قدس) شدم که پروژههای ساختمانی و عمرانی بسیار زیادی داشت.
در آن زمان در شهرک غرب فضای خاص فرهنگی - سیاسی حاکم بود و ارتباط خوبی با
اعضای هیئتمدیره، انجیاوها و افراد تأثیرگذار در اداره شهرک پیدا کرده
بودم و به جز کارهای عمرانی ارتباط خاص فرهنگی هم با آنها داشتم که شنیدنی
است.
- به آقای شمخانی گفتم من از نظر سیاسی با دولت دوم خرداد زاویه
دارم. تمایلی هم ندارم و مصلحت شما هم در این است که من در کنار شما نباشم
اما ایشان چهار بار (دو بار حضوری و دو بار تلفنی) پیگیری کرد و جالب این
بود که با آقای خاتمی هم مطرح کردند و ایشان پذیرفته بود. چون ایشان از قبل
با من آشنایی داشتند. نکته مهم اینکه وقتی آقای خاتمی پذیرفت که این
مسئولیت را قبول کنم، جریان تند دوم خرداد بهشدت مخالفت کرد و به آقای
شمخانی فشار زیادی آوردند که ضرغامی نباید معاون پارلمانی شود!
بهدلیلاینکه موضع جدی علیه دوم خرداد دارد و در جریان مقابله هم مؤثر
بوده. درحالیکه معاونان پارلمانی باید در مجلس یکدست باشند. در نتیجه حضور
ضرغامی برای دولت این یکدستی را به هم میزند. بااینحال آقای شمخانی
واقعا ایستادگی کرد. آن زمان آقای موسویلاری، معاون پارلمانی رئیسجمهور و
جزء کسانی بودند که از انتصاب من ناراحت بودند. ایشان بهعنوان اعتراض من
را برای حضور در جلسات ثابت معاونان پارلمانی دستگاهها که یک هفته در میان
در دفتر خودشان برپا میشد، دعوت نمیکرد! حدود شش ماه به این جلسات دعوت
نشدم! تا اینکه یک روز به آقای خاتمی نامه نوشتم. مضمون نامه این بود: در
چنین دولتی عجیب است که معاون پارلمانی شما تحمل فردی را که با نظر سیاسی
او مخالف است، ندارد. آقای خاتمی با این نامه متوجه اوضاع شد و با آقای
موسویلاری برخورد کرد که ایشان هفته بعد من را به جلسه دعوت کرد.
- جالب
است وقتی وارد جلسه معاونان شدم، آقای موسویلاری گفتند ما از آمدن آقای
ضرغامی خیلی خوشحالیم و به ایشان خیرمقدم میگوییم. درصورتیکه تا شش ماه
قبل من را به جلسه راه نمیدادند!
- وقتی آقای مهاجرانی وزیر شد،
نیروهای انقلابی روی ایشان مسئله داشتند و من بهعنوان منتقد جدی وزارت
ارشاد مقالههای صریح حتی با عنوان خودم نوشتم. مثلا مقاله «فولکس
پرنده»ام برگرفته از صحبت سعید حجاریان در مورد مجاهدین انقلاب اسلامی
بود. یعنی همان پنج نفری که در رأس همکاران دولت اصلاحات بودند، مثل آقایان
بهزاد نبوی، محسن آرمین، مصطفی تاجزاده و... آقای حجاریان جایی خواسته بود
آنها را نقد کند. گفته بود کل مجاهدین انقلاب اسلامی در یک فولکس جا
میگیرند. همان زمان مقالهای را نوشتم با نام«فولکس پرنده». فیلم طنزی هم
در دهه ٥٠ به همین نام ساخته شده بود که در سینما «داریوش» دیده بودم که در
آن، اتومبیل فولکس پرواز میکند.
- مواضع من نسبت به آقای مهاجرانی
روشن بود. من با آقای خاتمی در زمانی که رئیسجمهور بودند دو بار ملاقات
کردم و درباره سینما و وضعیت بدی که داشت توضیحاتی ارائه کردم. به نظرم
مشکل جدی ما در دو، سه سال اول دولت اصلاحات این بود که سینما از قاعدههای
خودش خارج و وارد ابتذال شده بود. آقای شمخانی در زمان استیضاح آقای
مهاجرانی به من گفتند سفارش جدی شده که همه وزرا باید به مجلس بروند و برای
حمایت از آقای مهاجرانی حضور داشته باشند و به من تأکید جدی کردند که شما
هم حتما حضور داشته باشید. صبح روز استیضاح به آقای شمخانی گفتم من اصلا
مصلحت نمیدانم شما در این جلسه حضور پیدا کنید. شما سردار بزرگ سپاه هستید
و نیروهای انقلابی شما را قبول دارند. آقای مهاجرانی کسی نیست که به خاطر
او به مجلس بروید و از ایشان حمایت کنید. آقای شمخانی قبول کرد. اما دوباره
با من تماس گرفت و گفت فشار روی من زیاد است و باید به مجلس بروم. به
ایشان گفتم شما وارد صحن نشوید. در راهرو با همه سلام و علیک کنید و بعد هم
برگردید. ایشان هم گفت پیشنهاد خوبی است. آقای شمخانی به مجلس آمدند و با
بعضی از نمایندههای خوزستان و رفقای خود گعده کردند و رفتند. ولی به صحن
مجلس نیامدند.
- بعد از وزارت دفاع، آقای لاریجانی که رئیس وقت
صداوسیما بودند، اصرار زیادی به پیوستن من به صداوسیما داشتند. همان روندی
را که با آقای شمخانی طی کرده بودم با ایشان هم طی کردم. به دلایلی واقعا
مایل نبودم به صداوسیما بروم، اما آقای لاریجانی چندینبار با من صحبت
کردند که استنکاف من را دیدند، اما آخرینبار نقلقولی از رهبری کردند که
چنین برداشت کردم که رهبری علاقهمند هستند به صداوسیما بروم. این را که از
آقای لاریجانی شنیدم، قبول کردم. در آن چهار سال در معاونت استانهای
صداوسیما سعی کردم تحولات اساسی از طریق راهاندازی شبکههای استانی داشته
باشم. درواقع ابتدا به معاونت پارلمانی و استانی صداوسیما رفتم. یکی از
اهدافم افزایش شبکههای استانی سیما بود.
- در دوره آقای یزدی که
رئیس قوه قضائیه بودند، با آقای اکبر گنجی در زندان ملاقات کردم، چون با
ایشان دوستی قبلی داشتم. از آقای یزدی خواستم اجازه دهند در زندان با آقای
گنجی ملاقات کنم. به من حکم و مأموریت دادند که از طرف رئیس قوه قضائیه با
آقای گنجی ملاقات و گزارشی تهیه کنم. با یکی از دوستان مشترک به دیدن آقای
گنجی رفتم و در«بند زندان» مفصل با هم صحبت کردیم. آن زمان موبایل تازه
وارد بازار شده بود و من از فرصت استفاده کردم و آقای گنجی توانست با
موبایل من با خانوادهاش تماس بگیرد. فضای عاطفی خوبی در آنجا ایجاد شد.
گفتوگوی دوستانهای میان ما صورت گرفت. ملاقاتم با اکبر گنجی برای
گفتوگو، رفع سوءظنها و نزدیکی دیدگاهها بود. معتقدم برخی از مسائل را
میتوان با گفتوگو حلوفصل کرد، چون هزینهای ندارد یا دستکم به امتحانش
میارزد.
- رمز موفقیت آقای فردوسیپور این است که بر کارش تسلط دارد.
خطوط قرمز را هم میشناسد و علاقهمند است که برنامهاش همیشه جذاب باشد.
بنابراین مدیران صداوسیما جاهایی از او حمایت میکنند و جاهایی هم
سیاستهای مدیریتی را به او منتقل میکنند و ایشان هم تا جایی که میتواند
این سیاستها را اعمال میکند. آقای علیآبادی بحثی را با ما سر حق پخش
باشگاهها جلو برد که اشتباه بود. طبق مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام در دوره
آقای لاریجانی، صداوسیما که نهاد دولتی است برای انجام مأموریتهایش
اختیاراتی ازجمله حق پخش مسابقات ورزشی دارد و برای پخش مسابقات ورزشی
داخلی نباید پولی را پرداخت کند. این نکته در مجلس بحث و در مجمع تشخیص با
ریاست آقای رفسنجانی تصویب شد. بنابراین بعدا هم آقای لاریجانی در برنامه
پنجساله که به حق پخش اشاره کرده بودند و در زمان آقای خاتمی نوشته شد
نامه مفصلی به ایشان نوشت و اعتراض کرد که طبق مصوبه مجمع، صداوسیما هیچ
پولی را بابت پخش بازیها نباید به ورزش بدهد. در دوره من این بحث دوباره
مطرح شد منتها من در مقطعی تصمیم گرفتم به ورزش کمک کنم. به آقای
احمدینژاد پیشنهاد کردم که ما و شما هر کدام پنج میلیارد هزینه کنیم که
وضعیت باشگاههای کشور تقویت شود و مشکلی هم برای پخش نباشد. یک بار این
کار را کردند که منتفی شد. به خاطر اینکه تمام آگهیهای دور زمین که رقم
بالایی است به خاطر پخش صداوسیماست.
- نهایتا با آقای احمدینژاد بحث
را جلو بردم. روزی که قطعی شد، به آقای فردوسیپور گفتم با آقای علیآبادی
در برنامه «نود» صحبت کن که ایشان پشت خط آمد و این خبر را داد و حل شد.
آقای فردوسیپور همیشه منتقد رفتارهای مدیریتهای رسمی کشور در حوزه ورزش
بودهاند. حتی وقتی آقای عباسی وزیر ورزش شد از آقای فردوسیپور ناراحت بود
و همیشه به من گله میکرد. بقیه آقایان هم همینطور. ناگفته نماند که آقای
هاشمی در دوره معاونت سینمایی و آقای احمدینژاد در دوره ریاست سازمان
صداوسیما، کمکهای قابلتوجهی به من و در اصل به مردم کردند.
- حضور
من در فضای مجازی، ربطی به عضویتم در شورایعالی فضای مجازی ندارد. هرچند
نسبت به این مسئولیت میتواند مرا آمادهتر نگه دارد. فضای مجازی حوزه
ناشناختههاست. بههمیندلیل تصمیم گرفتم از رسانه ملی و رسانههای مکتوب
فاصله بگیرم و در طول این سه سال فقط در حوزه مجازی فعالیت کنم. خوشبختانه
تجارب فراوانی کسب کردم و بهطور مستمر آن را به علاقهمندان و فعالان این
حوزه در دانشگاهها، سازمانها و دیگر محیطهای آموزشی و رسانهای برای
نخبگان کشور منتقل میکنم. زبان فضای مجازی زبان خاصی است. «لسان قوم» که
در قرآن آمده، امروزه تا حد زیادی به زبان فضای مجازی برمیگردد. دوره
متنهای مطول – بهجز برخی استثنائات – سپری شده. فعالیت در فضای مجازی،
ارزان و پرسرعت است. کسانی که قدرت تولید در این فضا دارند، بهراحتی و با
قدرت بیبدیل میتوانند جامعه بزرگی از کاربران را تحتتأثیر قرار دهند.
کار در فضای مجازی لذتبخش است.
- پستهای اینستاگرامی من محتوامحور
است. یکبارمصرف نیست. در بسیاری از زمینههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی،
هنری، ورزشی، علمی و مدیریتی اظهارنظر کردهام. درواقع این ٥٠٠ یادداشت
بهنوعی اعلام مواضع من در این حوزههاست. با وجود اینکه هر کدام از این
پستها در زمان خود مخاطبان فراوانی در فضای مجازی داشته، اما تدوین کامل
آن به صورت مکتوب میتواند امکان تمرکز و مراجعه بهتر را به آنها فراهم
کند. اضافه بر این افراد زیادی که اهل حضور در فضای مجازی نیستند و در طول
این مدت بهطور پراکنده از طریق سایر رسانهها در جریان این محتواها قرار
گرفتهاند، به طرق مختلف علاقهمندی و نیاز خود را به این کتاب اعلام کرده
بودند. درواقع این اقدام پل بین فضای مکتوب و فضای مجازی است.