bato-adv
کد خبر: ۳۳۷۱۸۷

هشت سال زجرآور در چنگ ناپدری متجاوز

تاریخ انتشار: ۰۹:۴۷ - ۲۹ آبان ۱۳۹۶
دختر ۱۶ ساله پس از سال‌ها سکوت،‌جریان هشت سال تجاوز ناپدری‌اش را بر ملا کرد.

روزنامه خراسان زندگی تلخ دختری را گزارش کرد که در مراجعه به کلانتری مشهد، راز سر به مهری را افشا کرد.

این دختر ۱۶ ساله به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: وقتی پدرم را از دست دادم دو سال بیشتر نداشتم و معنی نداشتن پدر را نمی فهمیدم. از آن روز به بعد مادرم سرپرستی من و خواهر پنج ساله‌ام را به عهده گرفت و ما همچنان نزد خانواده پدرم زندگی می کردیم.

چند سال بعد مادرم با یکی از بستگان نزدیک پدرم ازدواج کرد تا زندگی ما سر و سامان بگیرد. البته بنا به گفته مادرم ازدواج او با «شهرام» فقط به خاطر اصرارهای پدربزرگم بود چرا که پدر بزرگم اعتقاد داشت مادرم باید با یکی از بستگان و اقوام خودمان ازدواج کند تا کسی پشت سر آن‌ها حرف‌های بی ربط نزند.

این گونه بود که زندگی ما در مسیر دیگری ادامه یافت. چند سال بعد و در حالی که هنوز هشت بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود از بازی‌های بی شرمانه و رفتارهای ناشایست ناپدری‌ام که مرا مجبور به آن کارها می‌کرد، رنج می‌کشیدم اما جرات بازگو کردن آن رفتارها را برای مادرم نداشتم تا این که روزی مادر و خواهرم به بیرون از منزل رفته بودند و من از برادر ناتنی کوچکم نگهداری می‌کردم و در همین هنگام دوباره شهرام مرا صدا کرد و رفتارهای بی شرمانه‌اش را تکرار کرد. در این لحظه بود که ناگهان مادرم در منزل را گشود و من از ترس خودم را در سرویس بهداشتی پنهان کردم. مادرم که متوجه ماجرا شده بود با همسرش به مشاجره پرداخت و سپس با فریاد از من خواست آن چه را اتفاق افتاده برایش بازگو کنم ولی من که همچنان از ترس می‌لرزیدم و از ناپدری‌ام وحشت داشتم موضوع را پنهان کردم.

شهرام با شنیدن انکارهای من کمربندش را باز کرد و به جان مادرم افتاد تا با این کار بی گناهی خودش را ثابت کند. از آن به بعد خواسته‌های زشت ناپدری‌ام پررنگ‌تر شد به طوری که چند سال بعد دیگر قربانی هوا و هوس‌های شیطانی او شده بودم ولی از ترس آبروریزی جرات بازگو کردن ماجرا را نداشتم. از سوی دیگر هم می‌ترسیدم با افشای رازی که سرنوشت و آینده مرا به تباهی کشیده است زندگی مادرم متلاشی شود و خواهر و برادرم نیز بی سرپناه شوند.

دیگر تحمل این وضعیت برایم دردناک و عذاب آور بود به طوری که چند بار تصمیم‌های خطرناکی گرفتم ولی باز به خاطر مادرم منصرف می‌شدم تا این که حدود یک هفته قبل خانواده‌ای با اصالت مرا برای پسرشان خواستگاری کردند. اما در حالی که هیچ کس از راز درونی من خبر ندارد نمی‌دانم چگونه ماجرای وحشتناک زندگی تلخم را برای خواستگارم بازگو کنم.دختر ۱۶ ساله پس از سال‌ها سکوت،‌جریان هشت سال تجاوز ناپدری‌اش را بر ملا کرد.

روزنامه خراسان زندگی تلخ دختری را گزارش کرد که در مراجعه به کلانتری مشهد، راز سر به مهری را افشا کرد.

این دختر ۱۶ ساله به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: وقتی پدرم را از دست دادم دو سال بیشتر نداشتم و معنی نداشتن پدر را نمی فهمیدم. از آن روز به بعد مادرم سرپرستی من و خواهر پنج ساله‌ام را به عهده گرفت و ما همچنان نزد خانواده پدرم زندگی می کردیم.

چند سال بعد مادرم با یکی از بستگان نزدیک پدرم ازدواج کرد تا زندگی ما سر و سامان بگیرد. البته بنا به گفته مادرم ازدواج او با «شهرام» فقط به خاطر اصرارهای پدربزرگم بود چرا که پدر بزرگم اعتقاد داشت مادرم باید با یکی از بستگان و اقوام خودمان ازدواج کند تا کسی پشت سر آن‌ها حرف‌های بی ربط نزند.

این گونه بود که زندگی ما در مسیر دیگری ادامه یافت. چند سال بعد و در حالی که هنوز هشت بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود از بازی‌های بی شرمانه و رفتارهای ناشایست ناپدری‌ام که مرا مجبور به آن کارها می‌کرد، رنج می‌کشیدم اما جرات بازگو کردن آن رفتارها را برای مادرم نداشتم تا این که روزی مادر و خواهرم به بیرون از منزل رفته بودند و من از برادر ناتنی کوچکم نگهداری می‌کردم و در همین هنگام دوباره شهرام مرا صدا کرد و رفتارهای بی شرمانه‌اش را تکرار کرد. در این لحظه بود که ناگهان مادرم در منزل را گشود و من از ترس خودم را در سرویس بهداشتی پنهان کردم. مادرم که متوجه ماجرا شده بود با همسرش به مشاجره پرداخت و سپس با فریاد از من خواست آن چه را اتفاق افتاده برایش بازگو کنم ولی من که همچنان از ترس می‌لرزیدم و از ناپدری‌ام وحشت داشتم موضوع را پنهان کردم.

شهرام با شنیدن انکارهای من کمربندش را باز کرد و به جان مادرم افتاد تا با این کار بی گناهی خودش را ثابت کند. از آن به بعد خواسته‌های زشت ناپدری‌ام پررنگ‌تر شد به طوری که چند سال بعد دیگر قربانی هوا و هوس‌های شیطانی او شده بودم ولی از ترس آبروریزی جرات بازگو کردن ماجرا را نداشتم. از سوی دیگر هم می‌ترسیدم با افشای رازی که سرنوشت و آینده مرا به تباهی کشیده است زندگی مادرم متلاشی شود و خواهر و برادرم نیز بی سرپناه شوند.

دیگر تحمل این وضعیت برایم دردناک و عذاب آور بود به طوری که چند بار تصمیم‌های خطرناکی گرفتم ولی باز به خاطر مادرم منصرف می‌شدم تا این که حدود یک هفته قبل خانواده‌ای با اصالت مرا برای پسرشان خواستگاری کردند. اما در حالی که هیچ کس از راز درونی من خبر ندارد نمی‌دانم چگونه ماجرای وحشتناک زندگی تلخم را برای خواستگارم بازگو کنم.
bato-adv
ناشناس
United States
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
اکثر خانمهای بیوه که تن به این ازدواجهای تحمیلی میدهند از سر تنگدستی و ناآگاهی هست . باید با آموزش و حمایتهای قانونی ، اعتماد بنفس این خانم ها را بالا برد و بچه هایشان را تحت حمایت دولت آورد . متاسفانه قوانین حقوقی خانواده به پدربزرگ حق بیشتری می دهد تا مادر که انها را دنیا آورده . پدر بزرگی که تا قبل از فوت پدر شاید هیچ نقشی در تولد و تربیت نوه نداشته به یکباره بعد از فوت پسر صاحب حق می شود . این قوانین مال هزار سال پیش بود که خانواده ها به صورت قبیله ای زندگی می کردند . الان شکل خانواده عوض شده و قوانین اسلامی باید به روز شوند .به جای اینکه قوانین را زورکی تحمیل کنیم قوانین را اصلاح یا به روز کنیم .
آسمانی
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
فرارو چرا کامنت من رو یا سانسور میکنی یا با تاخیر منتشر میکنی؟؟؟واقعا که خیلی حقیر هستی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
مردان مریض شهوت ران که تعدادشان بسیار زیاد است و ریشه تاریخی داره امیدوارم قانون اعدام این اشخاص را به مجلس بفرستند چون دارد به فاجعه تبدیل میشود اگر جلوگیری نشود
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
متاسفانه دیگه داره این خبرها عادی میشه
آرش
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
فقط ناپدری شیطان صفت به تنهایی مقصر نیست بلکه رسوم و خرافات جاهلانه قومی که بیوه ماندن خانمها را جرمی نابخشودنی میداند و یا ازدواج با بستگانی که هیچ سنخیتی با آنها ندارد را اجبار میکند . پدربزرگ بیشترین سهم بعد از آن شیطان صفت دارد
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱۱
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
یعنی چی دختره احمق ..همون موقع که مادرت متوجه شده دروع گفتی تازه باعث کتک خوردن مادرت هم شدی!!
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
ناجوانمردانه قضاوت می کنید!!از یک دختر خردسال شهرستانی بدون پدر و سرپرست را که ترس از چنین شیطان جنایتکاری تا روح و روان او را احاطه کرده چه توقعی دارید؟! کجایند معلمین پرورشی مدارس؟ چرا نهادی مانند بهزیستی برنامه ای برای بازدید از خانواده هایی که ناپدری و نامادری دارند را نمی گذارد؟! ....
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
اين كثافت و پدربزرگ بيشعور بايد به اشد مجازات برسند
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
خاك بر سر مردان يي غيرت اين جامعه كنند كه در اين مواقع فقط نظاره گر هستند
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
لطفا ماجرا رو برای خانواده خواستگار تعریف نکن . فقط با مشاورین صحبت کن و تحت مراقبت قرار بگیر تا حالت بهتر بشه . بعد از درمان و بهبودی به ازدواج فکر کن.
محمد
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۹
داستان رو 2 بار نوشتین!!!
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین