bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۴۳۵۰۸
ميرزا‌‌جهانگيرخان صوراسرافيل در گفت‌و‌گو با سهراب يزداني

نخستین روزنامه‌نگاری که سرش به باد رفت

صوراسرافیل را بی‌تردید یکی از پرآوازه‌ترین نشریات روزگار مجلس اول می‌توان شمرد. این هفته‌نامه هم در میان مردم عادی محبوبیت داشت، هم نخبگان سیاسی و ادبی و عناصر تحصیلکرده به آن دلبستگی داشتند. شهرت میرزاجهانگیر، معلول انتشار این روزنامه بود. اما او در عرصه‌های دیگری هم فعال بود. او در زمره آن دسته از آزادیخواهانی بود که با تمام دل و جان خود را به درون مهلکه مبارزه سیاسی انداخته بودند.

تاریخ انتشار: ۱۱:۳۸ - ۱۷ دی ۱۳۹۶

نخستین روزنامه‌نگاری که سرش به باد رفتروزنامه‌نگاری ایرانی با تأخیری چندصدساله نسبت به همتایان اروپایی خود پا به عرصه وجود گذاشت؛ با این حال از همان ابتدای پیدایش بسیاری از تجربه‌های تلخ روزنامه‌نگاری جهانی مثل سانسور، توقیف و دستگیری و قتل روزنامه‌نگاران را از سر گذراند.

به گزارش اعتماد، در این میان به گفته سهراب یزدانی، عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی و پژوهشگر تاریخ، میرزاجهانگیرخان شیرازی، سردبیر «صوراسرافیل» اولین روزنامه‌نگاری بود که در راه قلم جانش را از دست داد؛ اگرچه آخرین آنها نشد. به بهانه انتشار اولین شماره صوراسرافیل به تاریخ ١٩ دی‌ماه ١٢٨٥ شمسی با سهراب یزدانی، نويسنده و پژوهشگر تاريخ معاصر گفت‌و‌گو كرديم. پيش از اين كتاب‌هايي از سهراب يزداني با نام‌هاي «صوراسرافيل»، «اجتماعيون عاميون»، «مجاهدان مشروطه» و «كودتاهاي ايران» با تمر‌كز در تحولات تاريخ معاصر منتشر شده است.

میرزاجهانگیر صوراسرافیل یکی از چند شخصیتی بود که در جریان استبداد صغیر، محمد‌علي‌شاه به ‌صورت خاص و ویژه به ‌دنبال محکومیت و اعدام او بود. این انتقام‌جویی خصمانه از یک روزنامه‌نگار از کجا ناشی می‌شود؟ مربوط به شخصیت خود میرزاجهانگیرخان است یا مساله نشریه صوراسرافیل و اثراتی است که در جامعه بر جای گذاشت؟

ابتدا نظری به فضای سیاسی دوره مجلس اول بیندازیم: مجلس شورای ملی تاسیس شده بود، قانون اساسی و سپس متمم قانون اساسی تصویب شده بودند، رشته آزادی‌هایی به رسمیت شناخته شده بود، از جمله مردم حق تشکیل مجامع- مانند احزاب و انجمن‌ها- و حق نشر روزنامه آزاد را به دست آورده بودند. اما نوشتن قانون در مجلس یک چیز بود، عملی کردن و اجرای آن چیز دیگر. حقیقت این بود که آزادی‌های سیاسی به سادگی در جامعه جا نمی‌افتاد. هنوز گروه‌های حکومتگری اداره سیاسی جامعه را در دست داشتند که نه به مشروطیت تن می‌دادند، نه برای مردم حق و حقوقی قائل بودند. مرکز گرد آمدن این حکومتگران دربار سلطنتی بود و محمدعلی‌شاه این گروه‌های ضدمشروطه را رهبری و هدایت می‌کرد. بنابراین، در یک سوی معادله سیاسی شاهی قرار داشت که در ظاهر سوگند خورده بود نگهبان نظام مشروطه باشد، اما در دل اعتقادی به این نظام نداشت. آرزوی او این بود که بساط حکومت جدید را در هم بپیچد و حکومت خودکامه گذشته را احیا کند.

در سوی دیگر معادله، مشروطه‌خواهان بودند که می‌خواستند نظام نوپا را حفظ کنند، اقتدار شاه را کاهش بدهند، حکومتگران را زیر نظارت مجلس قرار بدهند و بر دایره حقوق مردم بیفزایند. مشروطه‌خواهان گروه منسجم و یکپارچه‌ای نبودند. افراد محافظه‌کار وابسته به طبقه حاکم- مانند صنیع‌الدوله رییس مجلس و ناصرالملک- در میان آنان حضور داشتند. افراد میانه‌رویی بودند که به مشروطیت ملایم و تحول تدریجی امید داشتند. روحانیونی مانند سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی خواهان تلفیق بین آموزه‌های مذهبی و اصول مشروطیت بودند. طیف تندرویی هم در میدان مبارزه فعال بودند و از مشروطیت تمام و کمال پشتیبانی می‌کردند. میرزا‌جهانگیر شیرازی یکی از چهره‌های نمونه این طیف بود.

درواقع شما معتقدید که میرزاجهانگیر بیشتر از روزنامه‌نگار یک فعال سیاسی بود؟

کار اصلی میرزاجهانگیر در دوره مجلس اول روزنامه‌نگاری و مدیریت هفته‌نامه «صوراسرافیل» بود. صوراسرافیل را بی‌تردید یکی از پرآوازه‌ترین نشریات روزگار مجلس اول می‌توان شمرد. این هفته‌نامه هم در میان مردم عادی محبوبیت داشت، هم نخبگان سیاسی و ادبی و عناصر تحصیلکرده به آن دلبستگی داشتند. شهرت میرزاجهانگیر معلول انتشار این روزنامه بود. اما او در عرصه‌های دیگری هم فعال بود. او در زمره آن دسته از آزادیخواهانی بود که با تمام دل و جان خود را به درون مهلکه مبارزه سیاسی انداخته بودند. شاید اگر بتوانیم پنج شش تن را نام ببریم و آنها را «انقلابیون» ایرانی آن دوره بدانیم، یکی از آنها میرزاجهانگیر بود. او عضو انجمن اتحادیه آذربایجان بود که در پایتخت برپا شده بود. با سمت نمایندگی این انجمن در انواع نشست‌های سیاسی شرکت می‌کرد. به انجمن‌های سیاسی و اجتماعی-‌فرهنگی دیگر دعوت می‌شد و سخنرانی می‌کرد. در مواقع خطیر، مانند ماجرای میدان توپخانه در زمره مدافعان مجلس آماده جان‌فشانی بود. از سوی دیگر، بخش دیگر فعالیت میرزاجهانگیر پنهانی انجام می‌گرفت. او عضو گروه اجتماعیون عامیون تهران بود. این گروه سیاسی مخفیانه فعالیت می‌کرد. چند نماینده تندرو مجلس مانند سیدحسن تقی‌زاده و حاج‌میرزا ابراهیم‌آقا و روزنامه‌نگارانی مانند میرزا‌علی‌اکبر دهخدا و سیدمحمد‌رضا شیرازی (ناشر روزنامه مساوات) و حیدرخان تاری‌وردیف (عمواوغلی بعدی) این گروه را اداره می‌کردند. برخی از آنها ملی‌گرا بودند و چند تن را می‌توان دارای گرایش سوسیالیستی دانست. البته میزان آشنایی آنها با اصول سوسیالیزم و شیوه‌های مبارزه معتقدان به این اصول ناپخته و ابتدایی بود.به هر حال، میرزا‌جهانگیر‌خان مشروطه‌خواهی بود که در عرصه‌های مختلف تکاپو می‌کرد. چنان که اشاره شد، بخش‌هایی از فعالیت او آشکار بود، بخشی دیگر پنهانی. محمدعلی‌شاه و مخالفان مشروطه بر قسمتی از این فعالیت‌ها آگاه بودند. روزنامه‌نگاری، شرکت در انجمن‌ها و مجامع مشروطه‌خواه، سخنرانی‌ها، دفاع از مجلس و مانند اینها اموری بودند که بسیاری از پایتخت‌نشین‌ها به چشم می‌دیدند و به گوش می‌شنیدند. مسلما شاه اطلاعات دیگری هم داشت که از طریق خبرچین‌ها و به اصطلاح «راپورت‌نویس‌ها» به او و درباریان دیگر و نظمیه (اداره پلیس) می‌رسید. اما حتی اینها نیز از همه ابعاد فعالیت میرزا‌جهانگیر آگاه نبودند.اما در پاسخ به سوال اول شما باید بگویم مدتی پیش از حمله قزاق‌ها به مجلس و کودتای شاه او از مجلس خواست که چند نفر را از پایتخت بیرون کند. فهرست کامل این افراد در دست نیست. اما در همه فهرست‌های موجود، نام چند نفر تکرار می‌شود: ملک‌المتکلمین، سید‌جمال واعظ‌اصفهانی، میرزا‌جهانگیر شیرازی و سید‌محمدرضا شیرازی. پس از کودتای سلطنتی، ملک‌المتکلمین و میرزا‌جهانگیر به دام افتادند و از نخستین کسانی بودند که در باغ شاه آنها را با طناب خفه کردند.

نخستین روزنامه‌نگاری که سرش به باد رفت

سید‌جمال (واعظ) گریخت. اما در میانه‌راه به دام افتاد و او را نیز خفه کردند. مساوات از پایتخت فرار کرد و توانست پس از مدتی از کشور بیرون برود و در امان بماند. به علاوه سلطان‌العلمای خراسانی، مدیر روزنامه روح‌القدس را نیز در باغ‌شاه زیر شکنجه گرفتند. آنگاه بدن شکسته او را به درون چاه انداختند که در همان جا جان سپرد.درخواست شاه برای تبعید چند واعظ و روزنامه‌نگار، سپس دستگیری و کشتن آنها نشانه‌های دیدگاهی فاجعه‌بار در جامعه ایران بود. بر طبق این دیدگاه کسی نباید با مردم سخن می‌گفت و به آنان آگاهی می‌‎داد. البته در دوره‌ای پر از هیاهو و افت و خیز سیاسی، سخن گفتن با مردم پای بسیاری از بزرگان کشور را به میان می‌آورد و شاه را هم کنار نمی‌گذاشت.

سخنان تند و گاه بی‌منطق به میان می‌‎آمد که جنبه فردی، بی‌ادبانه و توهین‌آمیز پیدا می‌کرد و زیان سیاسی آنها بیش از سودشان بود، مانند حمله‌هایی که روزنامه مساوات گاه و بیگاه نثار شاه و خانواده او می‌کرد. اما این نکته را هم فراموش نکنیم که طبقه حاکم و خود شاه تاب تحمل هیچگونه نقدی را نداشتند. البته صوراسرافیل نسبت به شاه حدودی را رعایت می‌کرد و به طور معمول مسائل خصوصی او را رو نمی‌کرد. اما این حدود را نمی‌شد همیشه رعایت کرد. برای نمونه در ماجرای میدان توپخانه این موضوع روشن بود که شاه پشت سر مخالفان مشروطه ایستاده است. بنابراین دهخدا در یکی از مقاله‌های «چرند پرند» به زبان طنز از مداخله شاه در آن ماجرا سخن گفت. به هر صورت، میرزا‌جهانگیر هم مانند چند مشروطه‌خواه دیگر قربانی تلاش برای پخش آگاهی میان مردم شد. او نخستین روزنامه‌نگار ایرانی بود که در راه آزادی و قلم سر بر باد داد.

با توجه به اینکه شما میرزاجهانگیر را پیش از همه روزنامه‌نگار می‌دانید به نظرتان روزنامه‌نگاری در صوراسرافیل چگونه روزنامه‌نگاری است؟ آیا روزنامه‌نگاری‌ای مستقل است یا همان‌طور که بعضی اعتقاد دارند یک روزنامه‌نگاری حزبی است و صوراسرافیل ارگان جریان و نهاد خاصی در تاریخ ایران است؟

همان‌طور که اشاره شد، گردانندگان صوراسرافیل- میرزا‌قاسم‌خان، دهخدا، میرزا‌جهانگیر- به فرقه کوچک و مخفی اجتماعیون عامیون وابسته بودند. این فرقه دارای اندیشه سوسیالیستی بود. به‌خصوص کسانی مانند تقی‌زاده، حیدرخان (عمو‌اقلي)، دهخدا، میرزا‌جهانگیر پیرو این اندیشه بودند. اما اندیشه آنها ترکیبی از باورهای مختلف بود و تا حدی شبیه اندیشه‌هایی بود که در میان احزاب سوسیال‌دموکرات اروپایی رواج داشت. البته غیر از این هم نمی‌توانست باشد. سوسیالیزم محصول جامعه سرمایه‌داری و شکل‌گیری طبقه کارگر بود. حال آنکه ایران جامعه‌ای بود کاملا کشاورزی كه طبقه کارگر در آن هنوز شکل نگرفته بود. کارگران ایران یا کارگران ساختمان بودند، یا در دکان‌هایی مانند نانوایی و کارگاه‌هایی مانند پارچه‌بافی و فرشبافی و شال‌بافی و مانند اینها کار می‌کردند.

مدرن‌ترین نوع کارگران در کارخانه‌های برق یا در چاپخانه‌های سربی اشتغال داشتند. اما وزن اینها در مجموع نیروی کار کشور بسیار ناچیز بود. بنابراین اجتماعیون ایران بر روستاییان (یا رعایا) تمرکز داشتند. اما به علل مختلف- مانند نداشتن تجربه حزبی و نداشتن امکانات سازمانی- نتوانستند به صورت حزبی بزرگ درآیند و در میان روستاییان به کار سیاسی بپردازند. آنها از حد گروهی کوچک و مخفی فراتر نرفتند. شاید جز این هم هدفی نداشتند.روزنامه صوراسرافیل به قلم و پشتیبانی و هدایت سه عضو اجتماعیون منتشر شد. اما با در نظر گرفتن سطح آگاهی اندک اجتماعیون درباره شیوه فعالیت حزبی، روزنامه آنها به صورت سخنگو یا ارگان مطبوعاتی و حزبی درنیامد. احتمالا خود فرقه نیز نمی‌خواست چنین سیاستی را دنبال کند، یا امکان اجرای چنین روشی را نداشت. این نکته را فراموش نکنیم که حتی سال‌ها بعد، پس از شهریور١٣٢٠، که احزاب مختلف در کشور پدیدار شدند و تجربه کار حزبی رو به افزایش گذاشت، باز هم روزنامه‌های انگشت‌شماری را می‌شد ارگان مطبوعاتی و حزبی دانست. در دوره مجلس اول هنوز چنین تجربه‌ای به دست نیامده بود. بنابراین، بهتر است که صوراسرافیل را نشریه‌ای مستقل بدانیم، اما در میان مقاله‌های متعدد آن چند مقاله هم منتشر شد که دارای باورها و اندیشه‌های سوسیالیستی بود.

صوراسرافیل در جریان تجدد ایران چه اثری داشت؟ آیا این تاثیرات محدود به تهران بود یا این نشریه توانسته بود در سایر نقاط ایران هم باعث راه‌اندازی جریانات تجددخواهانه شود؟

دادن پاسخ دقیق به این پرسش چندان آسان نیست. اصولا ردیابی نوشته‌ها و نشان دادن تأثیر آنها بر روند شکل‌گیری اندیشه همواره دشوار است. به هر حال این را می‌دانیم که صوراسرافیل در میان تحصیلکردگان و روشنفکران زمانه جایگاه ویژه‌ای داشت. برخی از مقالات آن به بررسی و توضیح گوشه‌هایی از مدرنیته پرداختند. البته نویسندگان به علت جو سیاسی و اجتماعی ناچار بودند که با احتیاط سخن بگویند و مسلما نیت خود را نیز به طور کامل آشکار نمی‌ساختند. اما صوراسرافیل در میان نشریات آن دوره عمیق‌تر از دیگر روزنامه‌ها بر مقولات عصر روشنگری و مدرنیته تاکید کرد. احتمالا این نیز یکی از دلایل محبوبیت آن در میان قشرهای تحصیلکرده و تجددخواه بود. درباره تاثیر آن بر خوانندگان خارج از پایتخت، این را می‌دانیم که این روزنامه یکی از پرفروش‌ترین نشریه‌ها هم در تهران هم در شهرستان‌ها بود. بنابراین می‌توان به این نتیجه رسید که در ولایات هم افراد متجدد از روزنامه استقبال می‌کردند و احتمالا از آن تاثیر می‌پذیرفتند.

آیا این تاثیرات پس از قتل میرزاجهانگیر به پایان رسید؟ چون برخی معتقدند این نشریه اثری تهییجی و مقطعی داشت و نتوانسته بود اثرات عمیقی از خود برجای بگذارد.

در این نکته نباید تردید کرد که صوراسرافیل نشریه‌ای سیاسی بود. هدف آن هم شرکت در مبارزه سیاسی و هدایت آن بود. دفاع کامل از مشروطیت سرلوحه همه هدف‌های روزنامه قرار داشت. بنابراین، در بیشتر مواقع نویسندگان به موضوع‌هایی توجه می‌کردند که در همان لحظه تاریخی به وقوع می‌پیوست. از این زاویه می‌توان گفت که صوراسرافیل، مانند تقریبا همه روزنامه‌های آن دوره، اثر تهییجی و مقطعی داشت. در این میان به موضوع باریکی اشاره کردید که آیا زندگی صوراسرافیل با کشته شدن میرزا‌جهانگیر به پایان آمد؟ در حقیقت همین اتفاق افتاد. دهخدا چند ماه پس از برقراری استبداد صغیر، با کمک مالی معاضدالسلطنه پیرنیا، توانست صوراسرافیل را در شهر ایوردون سويیس به راه بیندازد و سه شماره آن را منتشر کند. اما این سه شماره جایگاه پیشین روزنامه را به آن برنگرداند. حتی مقاله‌های خود دهخدا با عنوان «چرند پرند»- که در ایران آن همه محبوبیت و طرفدار دست و پا کرده بود- همسنگ گذشته از آب درنیامد. به هرحال روزنامه چاپ ایوردون تعطیل شد. پس از سرنگونی محمدعلی‌شاه و گشایش مجلس دوم، دهخدا کوششی بی‌ثمر کرد که صوراسرافیل را به نام «نصف صوراسرافیل» منتشر کند. امتیاز آن را هم گرفت، اما روزنامه را منتشر نکرد. پس از برچیدن مجلس دوم و جلوگیری از انتشار روزنامه‌ها، دهخدا در روزنامه دولتی آفتاب به انتشار «چرند پرند»‌های جدید پرداخت. اما با آنکه طنز او مستقیم‌تر از گذشته و بسیار گزنده بود و جنبه اجتماعی ژرف‌تری هم داشت، دیگر بین مردم گل نکرد.

نخستین روزنامه‌نگاری که سرش به باد رفتخب دلیلش چیست؟

این مساله را خیلی‌ها به او گفتند. او در پاسخ گفت که همان شرایط زمان مجلس اول را برایش فراهم بیاورند، همان افراد دورش را بگیرند و همان حال و هوا را خلق کنند، تا او بتواند مانند گذشته نویسندگی کند. البته هیچ کدام از اینها میسر نبود. به این ترتیب، تاثیر مقطعی صوراسرافیل رنگ باخت.اما به این موضوع هم توجه کنیم که، برخلاف بسیاری از روزنامه‌های آن دوره، صوراسرافیل به مسائلی می‌نگریست که دشواری‌ها و پیچیدگی‌های عمیق جامعه ایران بودند. برخی از آنها ریشه در گذشته و جامعه سنتی، به معنی وسیع کلمه، داشتند. برخی دیگر به آینده می‌نگریستند تا اگر قرار بود جامعه ایران به جامعه‌ای نو، آزاد و خردگرا فرابروید، چه سازوکارهایی را باید به کار گیرد. در اینجا نویسندگان روزنامه خواه ناخواه به گوشه‌هایی از تجدد (مدرنیته) پرداختند که به جهان سیاست می‌نگریست و بر مسائلی مانند حقوق طبیعی، قرارداد اجتماعی، حق رای و انواع آزادی‌ها انگشت می نهاد.

هنگام طرح این مباحث، صوراسرافیل از حد بسیاری از روزنامه‌های دیگر همزمان خود گذشت و بر آنها پیشی گرفت. به این موضوع توجه کنیم که این مقوله‌ها می‌توانست در چارچوب فکری نظام سرمایه‌داری قرار بگیرد و از آن فراتر نرود. اما صوراسرافیل در حد مقوله‌های آزادی و حقوق شهروندی در جا نزد و از این مرز گذشت. از دید گردانندگان صوراسرافیل، در جامعه ایران تحول اقتصادی ژرفی باید رخ می‌‎داد و بار سنگین نظام ارباب-‌رعیتی را از دوش روستاییان برمی‌داشت. از این راه گامی به سوی جامعه عادلانه و برابری‌خواه برداشته می‌شد. به همین دلیل، این روزنامه به مبحثی طولانی درباره لزوم تقسیم زمین در میان رعایا پرداخت و راهی عملی پیشنهاد کرد که در عین حال مخالفت اربابان را برنینگیزد.اما آیا مباحث روزنامه درباره تجدد اثر مقطعی داشت، یا بر اندیشه‌ورزان ایرانی اثر دیرپا گذاشت؟ برای این پرسش پاسخ سرراست و آماده‌ای وجود ندارد. یکی از مصیبت‌های سپهر اندیشه سیاسی در ایران معاصر این بوده که دوره‌های گسستگی آن همواره بیش از دوره‌های پیوست بوده است.

مبارزان سیاسی تقریبا همیشه مجبور بوده‌اند پس از یک دوره طولانی سکون، بسیاری از تجارب عملی و فکری سیاسی را از ابتدا بیاموزند. مثالی بیاوریم. در سال‌های ١٣٣٩ تا ١٣٤١ بحث اصلاحات ارضی و تقسیم زمین میان روستاییان ایرانی گرم بود و چند مجله مقاله‌هایی در این زمینه‌ها منتشر می‌کردند. اما حتی یکی از آنها به این موضوع اشاره نکرد که در دوره مشروطه هم چنین مباحثی مطرح بود و صوراسرافیل پیشتاز اندیشه تقسیم زمین در ایران معاصر بود.مورخان اندیشه در ایران هم چندان رغبتی نداشته‌اند که تاثیر اندیشه‌ها بر نسل‌های بعدی را پیگیری کنند و اگر خواسته‌اند چنین کنند، با موانع پژوهشی روبه‌رو بوده‌اند. در حقیقت ما باید آنقدر داده تاریخی در اختیار داشته باشیم که بتوانیم نشان دهیم افرادی خاص طی زندگی فکری خود تحت تاثیر کدام اندیشه‌ها بوده‌اند، اما حجم چنین داده‌هایی در منابع ما اندک است. به هر حال نمی‌توانیم بگوییم مباحثی که در دوره مشروطه مطرح شدند، بر باد رفتند و هیچ تاثیری بر جامعه ایران نگذاشتند. اما مسلما محدوده اثرگذاری چندان گسترده نبود و با گذشت زمان فراموش شد.

میرزاجهانگیرخان زبان می‌دانست و در تاریخ‌نگاری خود نیز از منابع اروپایی استفاده کرده است؛ او چقدر در روزنامه‌گاری خود و در صوراسرافیل همین رویکرد را داشت؟

هم میرزا‌جهانگیرخان، هم دهخدا زبان‌های فرانسه و عربی می‌دانستند. این را بگوییم که تعداد مقاله‌هایی که گویا به قلم میرزاجهانگیرخان نوشته شده‌اند، بسیار اندک است. درباره همین تعداد اندک هم تنها می‌شود حدس و گمان زد و نمی‌توان با قطعیت سخن گفت. سرمقاله‌نویس و مقاله‌نویس اصلی روزنامه دهخدا بود. این هر دو نفر با مطبوعات فرنگی، عربی، ترکی اسلامبولی و قفقازی آشنایی داشتند. از خلال مقاله‌های مختلف صوراسرافیل این نکته آشکار می‌شود که نویسندگان از مطبوعات خارجی استفاده می‌کردند. از برنامه و نوشته‌های برخی احزاب سیاسی روسیه یا قفقاز، هم بهره گرفته‌اند. البته کتاب‌های چاپ خارج، یا ترجمه آنها، در زمره منابع آنها بود. شاید دهخدا و میرزا‌جهانگیر آگاهانه یا ناآگاهانه می‌کوشیدند از سبک روزنامه‌نگاری بیگانگان نیز پیروی کنند.

اما در این مورد تصور نمی‌رود که در کار خود چندان موفق از آب در‌آمده باشند. آنچه مرحوم محیط‌طباطبايی درباره روزنامه‌نگاران عصر مشروطیت گفته، کاملا درست است. به گفته ایشان، هیچ‌کدام از آن روزنامه‌نگاران آموزش روزنامه‌نگاری ندیده بودند. شاید بتوانیم بگوییم که از نظر فن روزنامه‌نگاری بهترین نمونه دوره مجلس اول، روزنامه حبل‌المتین یومیه بود که در تهران منتشر می‌شد. روزنامه‌های دیگر اشتباه‌‌های فراوان در سبک کار نشان می‌دادند. صوراسرافیل هم دچار این اشتباه‌ها می‌شد. بنابراین، دانستن زبان خارجی به خودی خود کافی نبود که کسانی مانند میرزا‌جهانگیر و دهخدا به فنون روزنامه‌نگاری دست بیابند. این موضوع نیاز به زمان و فراغت و آموزش حرفه‌ای و تخصصی داشت که برای مبارزان مشروطه در دوره‌ای کوتاه فراهم نبود. این پیشرفت‌ها در خلال سال‌های بعد رفته‌رفته به جامعه ما راه گشود.

صوراسرافیل را بی‌تردید یکی از پرآوازه‌ترین نشریات روزگار مجلس اول می‌توان شمرد. این هفته‌نامه هم در میان مردم عادی محبوبیت داشت، هم نخبگان سیاسی و ادبی و عناصر تحصیلکرده به آن دلبستگی داشتند. شهرت میرزاجهانگیر، معلول انتشار این روزنامه بود. اما او در عرصه‌های دیگری هم فعال بود. او در زمره آن دسته از آزادیخواهانی بود که با تمام دل و جان خود را به درون مهلکه مبارزه سیاسی انداخته بودند.

پس از کودتای سلطنتی، ملک‌المتکلمین و میرزا‌جهانگیر به دام افتادند و از نخستین کسانی بودند که در باغ‌شاه آنها را با طناب خفه کردند.

ناشناس
Netherlands (Kingdom of the)
۱۳:۴۱ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
این همه جان و خون در این صد سال رفت که ما اینجائی که هستیم باشیم ؟!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
دیگه دوزاریمون افتاد فرارو جان چرا کامنت چاپ نمیکنی اگرم چاپ میکنی اول دلواپسان :)

خدای تو و ما هم بزرگه خدا از شر بی خردان حفظتون کنه
انتشار یافته: ۲