bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۵۰۷۲

پدیده 25 خرداد کودتای مخملی نبود

سعید ابوطالب

تاریخ انتشار: ۱۱:۲۷ - ۲۵ آبان ۱۳۸۸


مستندساز اصولگراي سال‌هاي گذشته ، اينك به منتقدي صريح در عرصه سياست تبديل شده است. ‌سعيد ابوطالب پس از پايان چهار سال حضور در مجلس هفتم، اينك ترجيح مي‌دهد در دفتر مستندسازي خود در خيابان يوسف آباد بماند و به جنجال‌هاي سياسي وارد نشود. ابوطالب در زمان انتخابات مجري برنامه پربيننده جريان بود اما عمر حضور اين نماينده سابق مجلس در جريان بسيار كوتاه بود چرا كه طبق شنيده‌ها ، فشارهاي وارد بر ابوطالب او را از حضور بيشتر، منصرف كرد .ابوطالب تاكيد مي‌كند كه اصولگرا بودنش مايه افتخار اوست.

شما يك مستندساز هستيد و تاكنون مستندهاي سياسي هم ساخته‌ايد. سوال اين است كه حوادث قبل، حين و پس از انتخابات را چگونه تحليل و ارزيابي مي‌كنيد؟
بايد بپذيريم كه در كشوري زندگي مي‌كنيم و تجربه طولاني مدت در دموكراسي و مردم‌سالاري واقعي را نداريم. صدها سال حكومت‌هاي اقتدارگرا بر ما حاكم بوده‌اند كه حق حرف زدن و انديشيدن را به ما ندادند. لذا توده مردم ما به گمانه‌زني‌ها و در گوشي حرف زدن‌ها عادت كرده بودند البته اين معضل پس از انقلاب اسلامي به تدريج در حال كاهش است اما زمان زيادي لازم است تا سابقه صدها سال گذشته از بين برود. متاسفانه به همين دليل است كه هنوز عادت كرده‌ايم گمانه‌زني ‌كنيم و دچار توهم توطئه هستيم.
 
فكر مي‌كنيم كه پشت هر اتفاقي،سناريويي از پيش نوشته شده وجود دارد كه همين مساله قدرت نقد و تحليل صحيح را از ما مي‌گيرد. حتي برخي اوقات در محافل دانشگاهي هم دچار توهم توطئه هستيم. يعني به جاي اينكه از شاخص‌هاي رفتار دشمن در عرصه بين‌المللي و سياسي به نتايج علمي برسيم و برخورد خود را با آن تنظيم كنيم، دچار توهم توطئه مي‌شويم و فكر مي‌كنيم پشت هر مساله‌اي دست انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها وجود دارد و نمي‌توانيم تحليل درست از ماجرا داشته باشيم. 

من در رشته علوم سياسي داراي اساتيدي بودم كه رسما اعلام مي‌كردند انگليس در پشت هر اتفاقي است كه در ايران و حتي خاورميانه رخ مي‌دهد. آنها نمي‌توانستند براي اين ادعاي خود دليلي بياورند. ما و شما هم به عنوان اصحاب‌رسانه نبايد اجازه دهيم كه دچار بيماري توهم توطئه شويم؛ بيماري‌اي كه برخي دولتمردان و سياسيون ما به آن مبتلا هستند. هيات تحريريه برخي رسانه‌هاي ما كه قبل از انقلاب هم سابقه انتشار داشتند دچار توهم توطئه هستند. يعني وقتي حرفي زده مي‌شود يا اشتباهي رخ مي‌دهد، مي‌گويند دست بيگانگان در ميان است و از خارج كشور هدايت مي‌شود. 

من معتقدم حوادث پس از انتخابات مي‌تواند چند دليل داشته باشد كه يكي فقدان قدرت تحليل شرايط فرهنگي و اجتماعي در قبل از انتخابات در نخبگان بود كه هنوز هم اين قدرت را ندارند. نشانه آن را مي‌توان در انتخابات 76 هم يافت يعني در آن سال برخلاف انتظار همه نخبگان، اصحاب سياست و رسانه‌ها، آقاي خاتمي راي آورد و همه شوكه شدند كه اين شوكه شدن مساله خوبي نبود و نشان داد كه قشر نخبه ، اصحاب رسانه و قدرت، توده مردم را نشناخته‌اند لذا شوكه شدند. در انتخابات مجلس و شوراي شهر هم كه اصولگرايان راي آوردند، طرف مقابل عصباني شد و عنوان كرد كه تقلب شده است. 

وقتي داد مي‌زنيم كه تقلب شده يعني كف خيابان‌ها را نمي‌شناسيم و نمي‌توانيم سليقه مردم را بسنجيم و زماني كه مردم خلاف نظر ما راي مي‌دهند، دچار هذيان گويي مي‌شويم. در مورد انتخابات اخير هم معتقدم كه بايد مولفه‌هاي اصلي را كشف كرد تا بفهميم چرا نتايج انتخابات هماني نبود كه فكر مي‌كرديم و بعد چه مي‌شود كه هر دو طرف (آنهايي كه راي آوردند و آنها كه باختند) دچار توهم هستند. اينكه از قبل بگوييم توطئه‌اي در كار بوده است را قبول ندارم زيرا قدرت تحليل از جريان‌هاي سياسي و واكنش‌هاي اجتماعي نداريم كه به ضعف ما در حوزه علوم انساني به‌ويژه جامعه شناسي سياسي باز مي‌گردد. 

به علوم انساني اشاره كرديد. چرا در ماه‌هاي اخير به اين ميزان به علوم انساني ايراد وارد مي‌شود؟
ما در علوم انساني ضعف داريم و در اين حوزه بي‌سواد هستيم. آنچه در دانشگاه تدريس مي‌شود تاريخ علوم انساني يا تاريخ علوم سياسي است چنان كه داريم تاريخ فقه سياسي را مي‌خوانيم. 

ما چيزي به نام فقه سياسي نداريم و تنها اين موضوعات را مي‌خوانيم و بررسي مي‌كنيم اينها رشته‌هايي هستند كه دائم در حال تغييرند و ارزش اين علوم به يافتن قدرت تحليل است كه در اين مورد ضعيف بوديم. كسي پيدا نمي‌شود كه در قبل از پديده‌هاي مهم اجتماعي و سياسي مانند انتخابات و پديده 25 خرداد آنها را پيش‌بيني كند و همين موضوع نشان مي‌دهد كه در اين حوزه صاحب انديشه و تئوري نيستيم و بسيار بي‌سواد هستيم. به دليل همين بي‌سوادي است كه دچار توهم توطئه مي‌شويم. 

پس به طور كل نافي بحث توطئه در حوادث پس از انتخابات مي‌شود؟
از آن جا كه نتيجه انتخابات را كسي نمي‌دانست، لذا كسي هم نمي‌توانست براي بعد از آن برنامه‌ريزي كند. دو طرفي كه به انتخابات وارد شدند، مي‌انديشيدند كه پيروز هستند كه دليل آن هم ضعف اطلاعاتي و عدم تحليل‌ صحيح آنها بود. احزابي كه در نظام‌هاي دموكراتيك دنيا رقابت مي‌كنند، قبل از انتخابات مي‌فهمند كه وضعيت آنها چگونه است اما براي داشتن حضور سياسي از خالي كردن عرصه رقابت خودداري مي‌كنند. درست است كه در كشور ما آقاي رئيس‌جمهور، پيروزي يك سياهپوست را در انتخابات محال مي‌دانست اما اوباما پيروز شد. 

در كشور ما هم، اين كه دو گروه فكر مي‌كردند پيروز انتخابات هستند لذا اگر برنامه‌اي داشتند براي بعد از پيروزي بود و بر همين اساس، نمي‌توان گفت كه اتفاقات رخ داده با برنامه‌ريزي قبلي بوده است. اظهارنظرهاي پس از انتخابات دو طرف هم اين موضوع را نشان مي‌داد. برخي سايت‌هاي نزديك به دولت قبل از پايان انتخابات اعلام كردند كه احمدي‌نژاد رئيس‌جمهور است و حتي درصد اين پيروزي را اعلام كردند و از آن طرف هم قبل از پايان شمارش آرا آقاي موسوي اعلام كرد كه پيروز انتخابات است. اين نشان مي‌دهد دوطرف تحليل درستي از وضعيت اجتماعي ندارند. 

براين اساس، شما ادعاي تقلب را ناشي از ناتواني در تحليل اتفاقات مي‌دانيد؟
ما نمي‌توانيم در اصل انتخابات ترديد كنيم اگر كسي بگويد چون من باختم پس تقلب شده است حرف غلطي است البته نمي‌توان منكر تخلف در انتخابات شد. معتقدم جرياني كه دولت مستقر را داشته، دچار تخلفات عديده‌اي ‌ در قبل از انتخابات شده است كه به معناي تقلب در انتخابات نيست. واقعيت سياسي جامعه ما اين گونه است و لوازم دموكراسي در حال تكامل هم همين موضوع است يعني ممكن است برخي از اركان قدرت اعمال غيرقانوني انجام دهند. 

دليل آن چيست؟
نداشتن تجربه مردم‌سالاري و آزادي تا قبل از انقلاب يكي از دلايل است. از سويي، داراي نهادهاي مردمي قوي هم نيستيم و در كنار آنها داراي اقتصاد نفتي هستيم. زماني كه اقتصاد، نفتي باشد دولت رانتينر مي‌شود. يعني دولتي كه صاحب همه منابع نفتي و منابع مالي است و بر ثروت و رسانه‌ها تسلط دارد لذا شما نمي‌توانيد نهادهاي مردمي قوي در حوزه‌هاي سياسي فرهنگي و... داشته باشيد. 

اين تخلفاتي كه گفتيد از چه جنسي بودند؟
بله . رفتار بسياري از دولتمردان و رسانه‌هاي ما سرشار از تخلف است و اگر اين تخلفات انجام نمي‌شد، در نتيجه انتخابات تاثير مي‌گذاشت اما به اين معنا نيست كه من ادعا كنم در انتخابات تقلب شده است. تقلب در انتخابات ما غيرممكن است زيرا انتخابات‌هاي ايران به صورت دستي انجام مي‌شود و متكي بر نيروي مردمي است و ناظران زيادي از هر دو طرف پاي صندوق‌هاي راي حضور داشتند لذا نمي‌توانيد بگوييد كه تقلب شده است. باز هم مي‌گويم تخلفاتي قبل از انتخابات صورت گرفته كه مربوط به ذات جامعه سياسي ايران است و هيچ‌كاري هم نمي‌توان كرد البته در نتيجه انتخابات موثر بوده است. 

آيا گروهي كه بازنده انتخابات بوده، حق بر هم زدن بازي را داشت؟
نه. اگر نتيجه را قبول نكنند يعني با واقعيات سياسي جامعه ايران آشنايي ندارند و تصورشان زندگي در سوئيس و فرانسه است. طرف بازنده بايد واقعيات را بپذيرد و قبول كند كه انتخابات را با همه اتفاقات درست و غلطش به رقيب واگذار كرده است. اگر فرد بازنده به نتيجه تن ندهد جامعه به سمت آنارشيسم مي‌رود كه ديگر كسي در اين شرايط مصونيت نخواهد داشت و ما از نظر توسعه سياسي به
70 ، 80 سال قبل باز مي‌گرديم.
 
اين اشتباه را هر كس انجام دهد مقصر است؛ چه دولت مستقر باشد و چه بازندگان در انتخابات. اگر اجازه ندهيم نوزاد جامعه سياسي ما رشد كند، بالغ شود و بازي را به هم بزنيم، اين نوزاد، نهال تازه به دوران رسيده آزادي و مردم‌سالاري هيچ‌گاه رشد نمي‌كند. علاوه بر اين فضاي ناآرام مجوز برخورد با معترضان را به وجود مي‌آورد. به نفع طرف بازنده است كه باخت را بپذيرد و به فعاليتي طولاني مدت بپردازد. 

كروبي در سال 84 ادعا كرد نفر دوم بوده است و از ادعاي خود منصرف نشد، حزب و روزنامه تشكيل داد و در اين انتخابات هم صلاحيتش تاييد شد. اكنون آينده فعاليت‌ سياسي مدعيان تقلب را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
اين افراد حق دارند به نتيجه انتخابات معترض باشند و حق دارند به عملكرد دولت اعتراض كنند، حق دارند دستگاه‌هاي مرتبط و ناظر بر انتخابات را نقد كنند اما حق ندارند كشور را به آشوب بكشانند. آنها حق دارند در انتخابات بعدي شركت كنند و صاحب رسانه باشند. حق دارند داراي حزب باشند كه اكنون ندارند، حق دارند وقتي براي راهپيمايي و تجمع درخواست مجوزمي‌كنند طبق قانون اساسي به آنها مجوز داده شود كه اكنون از اين حقوق محروم هستند و بايد دانست كه اثرات خوبي در درازمدت نخواهد داشت. 

دولت بايد چه رويكردي در قبال اين مخالفان و معترضان داشته باشد؟
دولتي كه تشكيل شد، حداقل 14 ميليون مخالف دارد، ضمن اينكه مي‌پذيريم 24 ميليون موافق داشته است اما حرف اين است كه اين 14 ميليون بايد ديده شوند. اگر حتي اين مخالفان چهار ميليون هم باشند، بايد حقوق آنها محترم شمرده مي‌شد. حقوق اقليت به نسبت عددي نيست. مثال مي‌زنم مگر چند آشوري و يهودي و ارامنه و زرتشتي در كشور داشتيم؟ اما به توصيه حضرت امام(ره) در قانون اساسي مي‌آيد كه اين‌ها حق داشتن نماينده در مجلس را دارند. 

در يكي از مستندهايم از نماينده ارامنه و سوال كردم كه با چند راي به مجلس آمديد؟ پاسخ داد با دو، سه هزار راي آمدم و حق و سهم من اندازه نفر اول تهران با يك ميليون راي است. لذا حقوق اقليت بايد محترم شمرده شود و اين حق به نسبت عددي نيست و بيش از اين بايد حقوق‌شان محترم شمرده شود. اين 14 ميليون حتي اگر 4 ميليون نفر بودند حق اظهارنظر داشتند؛ بايد رسانه مي‌داشتند و مي‌توانستند با مردم حرف بزنند. 

محترم شمردن حقوق اقليت، وظيفه شرعي و قانوني است. ولي اگر اين اتفاق نيفتد به منافع ملي ضربه وارد مي‌شود يعني اگر اجازه ندهيم اقليت اظهار وجود كند و حقوقشان ناديده گرفته شود، ممكن است بخشي از اين اقليت تبديل به معارض شوند و ممكن است كه به مبارزات غيرمدني عليه نظام بپردازند. معتقدم آن چند ميليوني كه 25 خرداد به خيابان آمدند، دچار يك ابهام هستند و احساس مي‌كنند كه راي آنها ديده نشده است، بايد مشكل آنها حل شود و قانع شوند. برخورد با آنها بايد اقناعي باشد. 

اشتباه است كه اگر ادعا كنيم از تعداد اين 14 ميليون كم شده است و بخشي از آنها نتيجه انتخابات را پذيرفتند و تنها چند هزار نفر باقي‌ مانده‌اند، زيرا ادعاي كودكانه و غيرقابل قبولي است. يك ادعاي نادرست ديگر اين است كه بگوييم اين 14 ميليون، معارض و ضد انقلاب هستند كه هيچ كس اين ادعاها را نمي‌پذيرد. يعني كسي نمي‌پذيرد ظرف چند ماه اين 14 ميليون به 10 هزار نفر رسيده باشد و اگر بيشتر از دو، سه هزار نفر هستند، با بيگانه ارتباط دارند. هيچ كس اينها را نمي‌پذيرد. ما بايد اجازه دهيم اين معترضان حرف بزنند و حرف‌هاي آنها را گوش كنيم. آنها حرف‌هاي درستي هم مي‌زنند.
 
اين سلوك انقلاب بوده است يعني بعد از پيروزي انقلاب اسلامي شخصيت‌هايي مانند شهيد بهشتي به كساني كه معترض انتخابات و رهبري بودند اجازه مي‌داد در تلويزيون حاضر شوند و حرف بزنند. مگر توده‌اي ها چند نفر بودند و چقدر سهم در انقلاب داشتند كه شهيد بهشتي اجازه داد كيانوري در تلويزيوني صحبت كند. بر فرض كه مي‌خواستند خيلي‌ها را تيرباران كنند اما بايد آنها حرف خود را مي‌زدند. اگر پايه‌هاي انقلاب مستحكم شد و اقليتها به انقلاب پيوستند به اين دليل بود كه انقلاب آغوش خود را باز كرد و از حرف خود به صورت شفاف دفاع كرد. 

اما به نظر مي‌رسد كه اكنون ظرفيت اين كارها در كشور وجود ندارد؟
اين اتفاق اكنون هم مي‌تواند بيفتد يعني افراد آگاه و با سواد و قابل اتكا از هر جريان سياسي اجازه يابند كه با مردم ارتباط برقرار كنند و در رسانه‌ها حاضر شوند. بايد اجازه داد كه مردم قضاوت كنند. اگر مي‌گوييم مردم حق انتخاب دارند، بايد اجازه دهيم مردم حرف منتقدان دولت را هم بشنوند. درست نيست بگوييم كسي حق نقد دولت را به جز خود ما ندارد. اين حرف بدي است. حضرت امام(ره) مي‌فرمود: نه تنها نقد براي ما نعمت است بلكه تخطئه دشمن هم نعمت است. رهبر انقلاب هم مسير نقد را باز گذاشته‌اند. خيلي اوقات ايشان در سخنراني‌هايشان پاسخ نقدها را مي‌دهند. 

گفته مي‌شود كه از ميزان 14 ميليون معترض كاسته شده و به 24 ميليون حامي دولت افزوده شده است. اين ادعا چقدر به واقعيت نزديك است؟
من به آنهايي كه مي‌گويند از 14 ميليون منتقد كاسته شده و به 24 ميليون ديگر پيوسته‌اند، مي‌گويم شواهد نشان مي‌دهد بسياري از آن 24 ميليون، به دليل تندروي‌هاي افرادي در اين جريان معتقدند اشتباه راي داده‌اند و بايد يك نفر ديگر را انتخاب مي‌كردند. آنها مي‌گويند اگر مي‌دانستيم اين طوري مي‌شود به كانديداي ديگري راي مي‌داديم. 

گفته مي‌شود هر چه از انتخابات و برخورد با معترضان مي‌گذرد، شعارها رنگ و بوي راديكال‌تري به خود مي‌گيرد. 

اگر اجازه مخالفت مدني در چارچوب قانون اساسي را ندهيم ، امكان دارد بخشي از معترضان به مبارزات غيرمدني روي بياورند. چنان كه بعد از اتفاق 25 خرداد كه به رسميت شناخته نشد، به تدريج شعارها راديكال‌تر شد. ممكن است بخش بسيار كوچكي از آن توده بزرگ جدا ‌شوند و به سمت برخوردهاي قهري بروند و متاسفانه ممكن است دشمن در آنها نفوذ كند. من معتقدم دستگاه انتظامي و امنيتي حق دارد با حوادثي كه نام آنها را آشوب و اغتشاش مي‌گذاريم، برخورد كند البته آشوب و اغتشاش تعريف علمي دارد و كسي حق ندارد هر تجمعي را آشوب و اغتشاش بنامد.متاسفانه اين اتفاق بارها افتاد.
 
تلويزيون پس از انتخابات بارها اين اشتباه را مرتكب شد و مي‌گفت اغتشاشگران حامي يك كانديدا. اگر از واژه اغتشاشگر و آشوبگر به درستي استفاده مي‌شد معلوم مي‌شود كه اين اغتشاشگران طرفدار هيچ كانديدايي نيستند بلكه عليه نظام و قانون اساسي هستند كه بايد قاطعانه سركوب مي‌شدند. 

بحث تلاش براي انجام انقلاب مخملي از سوي موسوي و كروبي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
نمي‌توانيد بگوييد پديده 25 خرداد يا اتفاقات مشابه آن كودتاي مخملي است. كسي كه اين ادعا را مي‌كند، اطلاعات‌ درستي از انقلاب مخملي ندارد. هيچ‌گاه در جمهوري اسلامي كه نظام مردم‌سالار مبتني بر توده مردم است، با پديده انقلاب مخملي روبه‌رو نيستيم. انقلاب مخملي حركت جنبش عليه حكومت اقتدارگرايي است كه حكومت و آشوبگران وابستگي خارجي دارند اما در نظامي كه از مولفه‌هاي دموكراسي برخوردار است، انقلاب مخملي معني ندارد و شوخي است . 

با تعريفي كه از اغتشاش كرديد، اغتشاشگران از ديد شما به صورت مصداقي چه كساني هستند؟ كساني كه شيشه ماشين‌ها را خرد مي‌كردند و سطل آشغال آتش مي‌زدند يا كساني كه متهمان حادثه كهريزك بودند را هم اغتشاشگر مي‌دانيد؟
اين موارد بي‌قانوني است. مجموعه بي‌قانوني‌ها از دو طرف بود. اما نكته مهم اين است كه چرا برندگان انتخابات عصبانيت خود را نشان مي‌دهند. در تمام دنيا هواداران كانديدايي كه مي‌بازد، مانند يك مسابقه فوتبال ناراحت مي‌شوند و اعتراض مي‌كنند كه واقعيتي اجتماعي است. براي برخورد با اين عصبانيت بايد برنامه داشت اما چرا عصبانيت و اعمال خشونت را از طرف كساني مي‌بينيم كه برنده انتخابات هستند؟ 

به نظر شما مقصراين اتفاقات يا آغازگر اين اتفاقات ناگوار چه گروهي بود؟
اگر قرار است كسي را مقصر بدانيم بايد از طرف برنده گلايه كنيم و بپرسيم تو كه برنده هستي براي چه روز يك‌شنبه مخالفان خود را خس‌وخاشاك خطاب كردي و آنها را عصباني كردي؟ خدا نكند از قصد اين حرف را زده باشي. من هنوز معتقدم اشتباه و بي‌تجربگي بوده است. شما به‌عنوان فرد برنده و قدرت مستقر اظهارنظرهايي كردي كه طرف مقابل را عصباني شد. طرف مقابل طبيعتا عصباني است و به نتيجه انتخابات معترض است، البته ادله او براي ادعاهايش به حدي نيست كه بتواند نتيجه انتخابات را تغيير دهد. ما بايد با فردي عصباني مدارا كنيم و اجازه دهيم حرفش را بزند. دامن زدن به عصبانيت كار عاقلانه‌اي نيست. 

تحليل شما از دلايل اعتراضات چيست؟
اين اعتراض محصول اتفاقاتي است كه تمام آن به انتخابات مربوط نمي‌شود و بايد آن را تحليل كنيم. اتفاقاتي از قبل رخ داده كه عده زيادي را دلخور كرده است. عده زيادي كه دلخوري خود را در انتخابات با راي دادن به نفر ديگري به‌نام ميرحسين موسوي ابراز كردند. حالا كه ميرحسين موسوي راي نياورد، آيا دلخوري آنها فروكش كرد؟ معلوم است كه فروكش نكرد. 14ميليوني كه به احمدي‌نژاد راي ندادند به سياست‌هاي كلي دولت مستقر معترض بودند. 

بنابراين به فرد ديگري راي دادند ولي باز هم دلخور مي‌مانند، مگر اينكه دولت از آنها دلجويي كند و سياست‌هاي داخلي و خارجي را درست كند كه من هيچ نشانه‌اي نمي‌بينم زيرا دولت پيام مخالفان را درك نكرده است. با دولتي مواجه هستيم كه مخالفان را به رسميت نمي‌شناسد و آنها را خس‌وخاشاك مي‌خواند. در جلسه‌اي كه سران ستادهاي كانديداها خدمت مقام معظم رهبري رسيده بودند، ايشان چندبار تاكيد كردند دولتي كه راي آورده 14 ميليون مخالف دارد و بايد حرف مخالف را شنيد. طرف پيروز انتخابات هيچ‌گاه به نظر رهبري توجه نكرد و معتقدم غافلانه يا عامدانه عليه رهبري كار مي‌كنند. 

ما نمي‌گوييم اين 14 ميليون جزو نخبگان كشور هستند. هرچند آناليز آرا نشان مي‌دهد كه اين‌گونه است و مشخص شده كه 14ميليون جزو توده‌هاي شهرنشيني بوده‌اند كه سطح تحصيلات بيشتري دارند و توقعات آنها نظام‌مند است. توقعاتشان در حد آب و گاز و جاده نيست. 

اشتباهي كه بعد از انتخابات كرديم و هر روز بر آن دامن مي‌زنيم اينجاست كه نمي‌خواهيم اين 14 ميليون را به رسميت بشناسيم و حرف آنها را بشنويم. حتي رسانه ملي نمي‌خواهد اين توده عظيم را به رسميت بشناسد. 

به صداوسيما اشاره كرديد، در مورد نقش صداوسيما در اين اتفاقات نظرات مختلف و متعارضي وجود دارد، نگاه شما به عنوان يك فرد رسانه‌اي در مورد عملكرد رسانه ملي چيست؟
در رهنمودهاي رهبري به آقاي ضرغامي به اين نكته اشاره شده است و نشان مي‌دهد رهبري انقلاب از صداوسيما راضي نيستند. ايشان صداوسيما را در ايجاد شكاف اجتماعي مقصر مي‌دانند. فقط رسانه ملي در اين حوزه وظيفه ندارد؛ مجلس هم وظيفه دارد چرا كه تجلي مردم‌سالاري است كه در فقدان نهادهاي مردمي و احزاب سياسي بايد بار همه را به‌دوش بكشد البته مجلس بيشتر از رسانه ملي وظيفه دارد.
 
در درجه بعدي روحانيت، دانشگاهيان و روشنفكران و اصحاب رسانه هستند كه وظيفه دارند جلوي عميق شدن شكاف‌هاي اجتماعي را بگيرند. بايد اصل شكاف اجتماعي پذيرفته شود. شكاف اجتماعي كه بر شكاف طبقاتي تكيه دارد. معتقدم عملكرد دولت سبب شد شكاف اجتماعي مضاعف بر شكاف طبقاتي و شكاف بين نسلي شود كه نمونه شكاف بين نسلي را اكنون مي‌بينيد. اتفاق آقاي كلهر با دخترش يك شكاف بين نسلي بود. شكاف بين نسلي به شكاف طبقاتي افزوده شده است؛ يعني دولت به‌جاي اينكه اصل نظر مخالفان را بپذيرد، به عمد يا جاهلانه آن را بر شكاف طبقاتي منطبق مي‌كند كه براي نظام خطر دارد.
 
يعني اگر اين اختلاف اجتماعي به‌راحتي قابل ترميم است، منطبق بر شكاف طبقاتي شود، قابل ترميم نيست. دولت جاهلانه يا عامدانه اين دو شكاف را روي هم مي‌اندازد و از اين جريان سود مي‌برد يعني راي طبقه محروم را با وعده وعيدها و شعارهاي پوپوليستي با خود يكسان مي‌كند و از اين شكاف‌هاي طبقاتي سوءاستفاده مي‌كند. 

ارزيابي شما در مورد ميزان تداوم اين اعتراض‌ها چيست؟
نفس اعتراض خوب است و نشان‌دهنده زنده بودن جامعه است. اگر جامعه‌اي راي دهد و به نتيجه راي خود اهميت ندهد با جامعه‌اي مرده مواجهيم. بايد قدر اين پديده را بدانيم. اگر مردم براي راي خود اهميت قائل نباشند يا اصلا به‌پاي صندوق‌هاي راي نيايند، يك حكومت اليگارشي شكل مي‌گيرد. يعني اليگارشي احزاب رسانه و قدرت. يعني حكومت اقليتي كه رسانه و ثروت را در اختيار دارد. بايد قدر اين پديده را بدانيم كه 85درصد مردم راي مي‌دهند و نتيجه انتخابات برايشان مهم است. اين پديده حاصل روشنگري امام است. اگر اين اعتراض‌ها شنيده نشود، به صورت بطني در مي‌آيد. 

پس از انتخابات كميته‌هايي به نام كميته‌هاي وحدت شكل گرفت.‌فكر مي‌كنيد كه اين كميته‌ها به سرانجامي برسند؟
اصل ايجاد يك شكاف اجتماعي را اگر بپذيريم بايد به دنبال راه حل باشيم. آن جريان پيروز انتخابات به هيچ وجه رضايت نمي‌دهد كه سهمي به مخالفانش بدهد. 

سهم در چه؟
سهم در اداره كشور يا حداقل اظهارنظر در اداره كشور.افرادي منتسب به برندگان انتخابات در حوزه‌هاي انتظامي و مجلس و رسانه‌ها حضور دارند كه از قدرت و پيروزي مست هستند و به واقعيات اجتماعي تن نمي‌دهند و تصورشان اين است كه اين برنده بودن ادامه دارد و فكر مي‌كنند هميشگي است. آنها مخالفان خود را عصباني‌تر مي‌كنند و به وحدت ملي تن نمي‌دهند. آن چه تحت عنوان وحدت ملي مطرح شده از سوي شخصيت‌هايي بوده كه داراي سوابق درخشاني در قبل و بعد از انقلاب هستند كه از آن نمونه مي‌توان به آقايان هاشمي، رضايي، ناطق‌نوري و مهدوي‌كني اشاره كرد. نمي‌توان گفت كه اين شخصيت‌ها غرض سياسي دارند يا منتقد دولت هستند اما جريان برنده انتخابات فكر مي‌كند كه مي‌تواند يكه‌تازي كند و تن به وحدت ملي نمي‌دهد. 

آيا شما در زمان انتخابات عضو جريان حاميان ميرحسين موسوي بوديد؟
من براي آقاي موسوي تلاشي نكردم. 

يعني در جبهه اصولگرايان حامي موسوي هم نبوديد؟
نه. 

جريان اصولگرايان حامي موسوي بعد از انتخابات چه شد؟
آن عده كه به‌نام اصولگرايان حامي موسوي دور هم جمع شدند، مانند آقاي اكرمي، حاضر شدند خود را در افكار عمومي آشكار كنند. آنها جزو افراد شجاعي بودند كه موضوع را رسانه‌اي كردند اما به دلايل فرهنگي و سياسي جامعه ايران، بسياري از اصولگرايان به آقاي احمدي‌نژاد راي ندادند و حاضر نيستند اين مساله را عنوان كنند. با قاطعيت مي‌گويم اكثريت قريب به اتفاق اصولگرايان در اين انتخابات به آقاي احمدي‌نژاد راي ندادند. اما خيلي صلاح نمي‌دانستند كه اين را علني كنند. باز هم قاطعانه مي‌گويم خيلي از رهبران اصولگرا به آقاي احمدي‌نژاد راي ندادند. اگر اجازه داشتم اسم بياورم از كساني نام مي‌بردم كه باوركردني نيست. اكثر آنها به رضايي يا موسوي راي دادند. 

و اكنون چه نظري دارند؟
خيلي از اينها به رفتارهاي موسوي در پس از انتخابات معترض هستند كه طبيعي است اما در مجموع نه‌تنها از تعداد آنها در نقد احمدي‌نژاد كم نشده است بلكه به تعداد آنها اضافه شده است. آقاي احمدي‌نژاد پس از انتخابات دچار اشتباهات مكرري شد و حالا مي‌توان قاطعانه گفت كه احمدي‌نژاد اصولگرا نيست بلكه كانديداي مستقل است كه در برخي انديشه‌ها شبيه اصولگرايان است و در برخي مخالف اصولگرايان است. نسبت ايشان با روحانيت و مراجع، نسبتي است كه از يك اصولگرا توقع نداريم. يعني رفتار ايشان و نزديكانشان با مراجع قابل توجيه و رفتار صحيحي نبوده و هنوز هم نيست. 

به‌خاطر اشتباهات آقاي احمدي‌نژاد مانند تعلل در اجراي حكم رهبر انقلاب مبني‌بر عزل مشايي، خيلي‌ها از حمايت او برگشتند زيرا ايشان جايگاه بلندتري نسبت به مشايي دادند و اكنون مشايي است كه دولت را اداره مي‌كند و وزراي پيشنهادي را تعيين مي‌كند. اين جامعه متدين و انقلابي ما و بيوت علما از رفتار آقاي مشايي نگران است. همين نظرات او در مورد خدا كه اخيرا ابراز شده، نشان مي‌دهد كه اين تفكر بسيار التقاطي و خطرناك است. اصرار مشايي بر اموري كه با فضاي مذهبي ما هماهنگي ندارد و مانند مراسم اركستر و حضور در مسابقات ورزشي مختلط و... باعث شده بسياري از اصولگراياني كه با احمدي‌نژاد بودند از او روي‌گردان شوند. 

راه‌حل اختلاف را از چه كساني بايد پرسيد؟
دو روش در ذهن من است كه يكي قانوني و ديگري فراقانوني است. روش قانوني تن دادن به نتيجه انتخابات است و روش قانوني دوم، اصلاح قانون انتخابات است. اصلاح قانون انتخابات اكنون كار مجمع تشخيص مصلحت نظام است. زيرا اين قانون يكبار در مجلس تصويب شده و به شوراي نگهبان رفته و در آنجا ايراد گرفته و به مجلس بازگشته است و سپس به مجمع تشخيص ارجاع شده است. بايد منتظر باشيم مجمع اين قانون را به‌نحوي اصلاح كند كه تقلب‌هاي احتمالي شكل نگيرد و همه افراد بتوانند ناظر بر انتخابات باشند. من هم اين كار را بلوغ و قدمي به‌سمت دموكراسي مي‌دانم.
 
اگر قانون انتخابات اصلاح شود، من آينده‌اي روشن براي انتخابات بعدي مي‌بينم كه مردم بدون نگراني و دغدغه خدشه‌دار نشدن انتخاباتشان به مشاركت مي‌پردازند. همه بايد به ريش‌سپيدي افرادي كه از بزرگان نظام و مورد تاييد امام و رهبري هستند مانند آقاي هاشمي، مهدوي‌كني و ناطق‌نوري تن دهند كه در دو طرف ماجرا نباشند. افرادي كه من نام بردم در دو طرف ماجرا نيستند هرچند احمدي‌نژاد اصرار داشت كه آقاي هاشمي و ناطق نوري را به طرف مقابل خود هل دهد. اينها بايد ريش‌سپيدي كنند و اگر كسي مانع ريش‌سپيدي باشد يعني مشكلي در كار خودش وجود دارد.
 
همين افرادي كه در شكل‌گيري مجالس قديم و انقلاب اسلامي نقش داشتند مانند آقاي هاشمي رفسنجاني كه هميشه با امام(ره) بوده است و بيش از هر كس دلش براي نظام مي‌سوزد ، مي‌توانند ريش‌سفيدي كنند. همه ما به ريش‌سفيدي فردي مانند آقاي هاشمي كه نزديك‌ترين فرد به رهبري است،يا آقايان ناطق نوري، مهدوي كني، ‌ عسگر اولادي تن مي‌دهيم زيرا آنها مي‌توانند راهكارهاي برون رفت سريعتري را در پيش روي همه بگذارند اما من زياد اميدوار نيستم. 

منظورتان چيست؟ به نتيجه بخش بودن ريش سفيدي اميدوار نيستيد؟
من معتقدم جرياني كه پيروز انتخابات است، به اصول اخلاق سياسي پايبند نيست. 

با اين حساب، شما معتقديد گام نخست را بايد برنده انتخابات بر دارد؟
بله؛ زيرا آنها اكنون قدرت را در اختيار دارند. من مي‌گويم راهي نداريم غير از اينكه واقع‌بين باشيم و نتيجه انتخابات را بپذيريم. سپس به دنبال راه‌حل‌هاي جديد باشيم. بپذيريم كه اصرار بر ابطال انتخابات اصرار منطقي‌اي نيست. زماني كه رهبر انقلاب ، انتخابات را تاييد كردند، اين انتخابات تاييد شده است البته بخشي ممكن است معترض باشند كه اعتراض حق همه است اما طبق قانون اساسي زماني كه رهبر انقلاب انتخابات را تاييد فرمودند، ديگر نبايد آن انتخابات را غيرقانوني ناميد. 

شما به عنوان مستندساز آيا در زمان اتفاقات پس از انتخابات به فكر ساخت مستندي در اين باره افتاديد؟
نه. در فضاي كنوني نمي‌شود اين كار را كرد. 

پس چرا رسانه‌هاي بيگانه مانند بي‌بي‌سي توانستند؟
بايد واقع بين باشيم. براي چه بايد مي‌ساختم؟زماني كه به مستند اقليت و اكثريت كه در زمان نمايندگي خودم در مجلس ساختم و يك واقعيت سياسي بود، حتي در جشنواره سينما حقيقت اجازه پخش پيدا نكرد، چرا باز هم بايد فيلم بسازم؟من اهل فيلم ساختن براي كشورهاي خارجي نيستم و دوست دارم فيلمي كه مي‌سازم در كشور خودم نمايش داده شود. 

پس اتفاقات را چگونه بايد ثبت كرد؟
اينها ثبت مي‌شود. شما نگران نباشيد. 

شايد منظورتان رسانه يوتيوب است.
اين هم جزو واقعيات اجتماعي است. البته من برخورد هنجاري نمي‌كنم . نمي‌گويم خوب است يا بد. من مي‌گويم وقتي اتفاقاتي رخ مي‌دهد نمي‌توانيم ادعا كنيم كه نبوده است. روز 25 خرداد را مثال مي‌زنم. آيا افرادي كه در آن روز به خيابان آمده بودند، را مي‌شود گفت نبودند؟ آنهايي كه در آن روز در خيابان بودند كه خودشان مي‌دانند بودند البته شايد به دليل احترامي كه براي نظام و خون شهدا قائل هستند، چيزي نگويند. اگر آنها و 14 ميليون منتقد دولت چيزي نمي‌گويند دليل بر نبودن آنها نيست. به خدا هستند. آنها منتقد و فهيم هستند و مهم‌تر اينكه، خس و خاشاك نيستند.

bato-adv
bato-adv
bato-adv