bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۵۲۴۵۵

تهدید به ازدواج مجدد برای بچه‌دار شدن

زن 29 ساله درحالی که بیان می کرد دیگر نمی توانم زخم زبان و کنایه های همسرم را تحمل کنم گفت: هنوز امتحانات نهایی سال سوم راهنمایی آغاز نشده بود که دایی ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد.

تاریخ انتشار: ۱۱:۳۰ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۶

زن 29 ساله درحالی که بیان می کرد دیگر نمی توانم زخم زبان و کنایه های همسرم را تحمل کنم گفت: هنوز امتحانات نهایی سال سوم راهنمایی آغاز نشده بود که دایی ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد.

به گزارش خراسان، اگرچه آن زمان 14 سال بیشتر نداشتم و از مهارت های همسرداری چیزی نمی دانستم اما به خاطر علاقه ای که به پسردایی ام داشتم بدون تامل پاسخ مثبت دادم و خیلی زود به دلیل نسبت فامیلی مراسم عقدکنان ما طبق آداب و رسوم محلی برگزار شد و من پا به خانه بخت گذاشتم روزها و ماه ها سپری می شد و من خودم را خوشبخت ترین دختر روی زمین می دانستم چراکه «جعفر» هم به من علاقه داشت وخیلی از ندانم کاری ها و اشتباهات کودکانه مرا می بخشید.

درحالی که زندگی شیرینی را تجربه می کردم ناگهان ابر سیاه نازایی بر آسمان زندگی ام سایه افکند. آرام آرام نیش و کنایه های اطرافیان در گوشه و کنار این زندگی شیرین رخنه کرد و هرکس از ظن خود عیبی برایم می تراشید اما در این میان «جعفر» تنها پشت و پناهم بود و دلداری ام می داد.

او هزینه های پزشکی را می پرداخت تا معالجه شوم اما پزشکان معتقد بودند که من مشکلی برای بارداری ندارم. جعفر هم تحت معالجه قرار گرفت او نیز مشکلی نداشت در واقع هرکدام از ما به تنهایی ایرادی نداشتیم با این وجود نمی توانستم باردار شوم و به همین دلیل دیگر سرزنش های اطرافیان علنی شده بود.

به ناچار دوبار تخمک اهدایی گرفتم اما باز هم ماجرای بارداری من به سرانجام نرسید و جنین در همان هفته های اول سقط شد. سرپرستی یک کودک از بهزیستی آخرین امیدم بود ولی کارشناسان بهزیستی با دیدن مدارک پزشکی من و همسرم گفتند که هر دو نفر ما سالم هستیم و من می توانم باردار شوم دیگر هیچ روزنه ای برایم باقی نمانده بود تا این که حدود سه ماه قبل فهمیدم جعفر دو سال است که به طور پنهانی منشی شرکت را به عقد موقت خودش درآورده است.

آن روز وقتی با او تماس گرفتم آن زن خودش را خانم همسرم معرفی کرد و با بی حیایی گفت چرا از زندگی جعفر بیرون نمی روی؟ نه تنها زیبایی ظاهری نداری بلکه در طول 15 سال زندگی نتوانستی او را صاحب فرزند کنی و ... وقتی ماجرا را برای جعفر بازگو کردم مقابلم ایستاد و گفت: او زن صیغه ای من است واگر تا عید نوروز باردار نشوی او همسر رسمی من خواهد شد.

این بود که با گریه به منزل برادرم رفتم و قصد داشتم از او جداشوم اما باوساطت اقوام به خانه ام بازگشتم با این وجود جعفر همواره در حضور من از زیبایی های آن زن تعریف می کند .

bato-adv
bato-adv
bato-adv