علیرضا طالبزاده؛ کلاغی سیاه روی درختی بلند در صحرایی سرسبز نشسته بود و از آن بالا زیر پای خود را تماشا میکرد. گوسفندان با خیالی آسوده مشغول به چرا بودند. خبری از چوپان هم نبود. همنیطور که که کلاغ با چشمهای زاغیاش در صحرا سیر میکرد عقابی شهپر در آسمان چرخی زد و دفعتا با شیرجهای یکی از گوسفندان را ربود و از زمین بلند کرد و با خود برد.
کلاغ در حالی که در دل عقاب را تحسین میکرد به فکر فرورفت: «آسونه! کاری نداره، من هم میتوانم!» نگاهی به پنجه هایش کرد، سری بالا گرفت، بادی به غبغب انداخت و نکش را بهم زد و با قدرت و انگیزهای بالا در آسمان به پرواز درآمد. در آسمان چرخی زد و با سرعتی مثالزدنی به سمت گوسفندی بزرگ هجوم آورد و به خیال خود خواست او را از زمین بلند کند. اما پاهای کلاغ در پشم گوسفند گیر کرد. چوپان هم از راه رسید. آخر داستان را می توانید حدس بزنید. کلاغ کتک مفصلی خورد و ...
به محض اینکه قبول کنیم ما در تولید و خدمات ضعفهای اساسی داریم و دست از ادعاهای بزرگ و دهن پرکن و پروپاگاندایی مانند «جزو 5، 10 یا 20 کشور برتر دنیا در فلان تکنولوژی هستیم» برداریم و استفاده از قیدهای اغراق «خیلی»، «بسیار» و «عظیم» را در مصاحبهها و سخنرانیهای خود متوقف کنیم قدمی بزرگ به جلو برداشتهایم. به سخن دیگر سبک و سنگین کردن داشتهها و ظرفیتهای خود و آن چه از نطر سختافزاری و نرمافزاری و نیروی انسانی متخصص در دسترس داریم و آگاهی از ضعفها و اذعان و قبول صادقانه اینکه ما در ساختار، زیرساختها، مدیریت و فرهنگ تولید و تولیدکننده اشکالات اساسی داریم خود پیشرفت محسوب می شود و شاید بگوییم قدمی هر چند ناچیز در این سیستم معیوب و دارای حفرههای متعدد، خود قدمی بزرگ است.
سر خود را به مانند کبک در برف کردن و ندیدن عیبها و اشکالات خود، به مانند این است که بوی بد دهانمان را خود حس نمیکنیم و باید همسر، دوست و آشنا یا یکی از اعضای خانواده به ما گوشزد کند که دهانمان بوی بد میدهد. اما معمولا غریبهها چیزی در این مورد نمیگویند یا راهنمایی نمیکنند. ما چشم بر اشکالات و عیبهایمان بستهایم. مثبتاندیشی خوب است اما باید مثبتی باشد تا بر آن بیاندیشیم و لذت ببریم. قبل از اینکه شروع به ادعاهای بزرگ بکنیم ضروری است ابتدا به عملکردها، ظرفیتها و منابع انسانی خود نگاهی دقیق داشته باشیم.
نمیتوان انکار کرد که دولتهای وقت در حد توان خود امکانات زیادی در اختیار تولیدکنندههای ایرانی گذاشتهاند و همیشه حمایت از کالای ایرانی شعار حکومت در طول این سالها بوده است. از وامهای بیبهره و کمبهره و بیبازگشت و اعمال تعرفههای گمرگی آنچنانی بر واردات گرفته تا لوس کردن و پرتوقع بار آوردن تولیدکننده داخلی کم نگذاشتهاند؛ به این امید که تولیدکننده ایرانی فاصله استانداردهای خود را با استاندارهای جهانی کم کند و خدمات و کالاهایی در خور مصرف کننده ایرانی تولید کند.
اما آدم تولیدکنندهای که عضوی از اعضای جامعه تولیدکنندگان است سر در هواست، اعتقادی به خدمات و کیفیت ندارد، با عمق جامعه مصرفکننده فاصله دارد، او نمک نشناس، قدرنشناس و پرتوقع بار آمده است، اعتمادها را کمرنگ کرده و مسئولیتی در قبال مشتری احساس نمیکند، در مواقعی با دولتیان دست به یکی کرده و قدر و ارزش مصرف کننده ایرانی را که در طول این سالها همراه و حامی وفادار او مانده و محصولات و کالاهای بیکیفیت او را مصرف کرده است ندانسته است. او اصلا اعتقادی به کیفیت ندارد و تنها یک فکر در سر دارد که هر آن چه میتواند بچاپد و با هر وسیله ممکن سود بیشتری نصیب خود و آنهایی که هوای او را دارند بکند. حتی مواقعی تولیدکننده دستش با دولت که باید از حقوق مصرفکننده حمایت کند در یک کاسه شده است تا هر بلایی که میخواهند بر سر مصرفکننده ایرانی بیاورند.
تولیدکننده ایرانی تقریبا یک قرن است که کبریت را به یک شکل و شمابل تولید میکند، سالهاست که تغییری در پیکان، پراید، کولر آبی و فرقون نداده است، بخاری گازی را سالهاست با همان تکنولوژی به بیرون میدهد و حتی در طول زمان به بهانههایی از کیفیت آنها کاسته است. اصلا کشش و انگیزه ای برای بالا بردن کیفیت محصولات خود ندارد چرا که به این شیوه و سودهای بادآورده معتاد شده است و ترک اعتیاد سخت است.
او سالهاست که با جعل نام و برند و بازی بستهبندی در تولید شعبدهبازی میکند و به زعم خود حرفهای عمل میکند: آب میوه و سرکه و آبلیمو را بدون استفاده از میوه تولید میکند. ابایی ندارد که در روز روشن تقلب کند و هر چه دلش خواست قاطی لبنیات و مواد غذایی و بهداشتی و دارویی بکند. چرا که بیرقیب در بهشت مشتری سیر میکند و هر جنس بنجلی که تولید کردهاست همیشه مشتری بالای سرش بوده است.
اما در سالهای اخیر محصولات ساخت داخل مخصوصا مواد غذایی، شوینده و دارویی و بهداشتی تولیدکننده ایرانی بیشتر بدنام شده است و دستش پیش مصرفکننده ایرانی رو شده است. اما مصرف کننده ایرانی گزینهای ندارد و در صورت داشتن گزینه، کالای خارجی و حتی قاچاق را ترجیح میدهد. این نتیجه عملکرد گذشته خود تولیدکننده و سیاستهای ناکارآمد اقتصادی است.
همچنین الگوهای مصرفکننده ایرانی عوض شده است. مصرف کننده ایرانی برای کالا و خدمات بهتر و دارو و مواد غذایی باکیفیتتر حاضر است پول بیشتری بپردازد.
سوال اساسی این است که بازه زمانی حمایت از تولید کننده ایرانی تا چه زمانی است. آیا داشتن عمری به اندازه عمر نوح کافی است؟ چند دهه لازم است تا تولیدکننده داخلی خود را با علم روز مجهز کند و شیر با استاندارد جهانی تولید کند؟ تولید کننده ایرانی در طول این سالها چه گلی بر سر مصرفکننده ایرانی زده است که حالا انتظار دارد که همان شیوه قدیم ادامه پیدا کند و همچنان برای کالاهایش صف ببندند؟
سوار کردن تولیدکننده، پزشک و .... بر گرده و شانههای مردم در زمانی که طبقه متوسط و پایین روزبروز فقیرتر میشوند و ارزش ریال دارد به جایی میرسد که باصرفهتر خواهد بود به جای دستمال کاعذی از اسکناس های 500 و 1000 تومانی استفاده کنیم، هنری محسوب نمیشود و موفقیتی به حساب نمیآید. هنر آن است که با اجتناب از ماجراجوییها و شناسایی ضعفها و اشکالات، مدیریت و استفاده از منابع انسانی و آن چه در دسترس داریم و درگیر کردن سرمایههای فکری که در بیرون گود نشستهاند قدمی کوچک در مسیر توسعه و رفاه عموم برداریم.
میتوانیم این بحث را به حیطه شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای داخلی نیز بکشانیم و تعمیم دهیم. اصرار بر استفاده از پیامرسان وطنی و اعطای وامهای کلان به سازندگان پیامرسانهای داخلی برای کپیکاری و تبدیل سایتهای داتکام به داتنت یا داتایآر داخلی و جعل وبسایتهای رسانههای خارج تکرار همان اشتباهات گذشته و هدر دادن بودجه و پول ملت است.
اهل فن اشکالات تخصصی چندی از پیام رسانهای داخلی از جمله ظرفیت محدود آنها را یادآور شدند. سوق دادن مردم به سمت تکگزینه و میدان دادن به سازندگان پیامرسانهای داخلی بدون اینکه فضای رقابتی در کار باشد تکرار همان اشتباهاتی است که در تولید کالا و خدمات مرتکب شدهایم. آزموده را آزمودن خطاست. کپی کردن ناشیانه از چیزی به زودی لو می رود. تنها نگاه کردن به ظاهر چیزی و ادعا کردن اینکه ما هم میتوانیم آن را بسازیم و مهندسی معکوس کنیم کار آسانی است اما همگان بخوبی واقفند که علم دشوار است و تکنولوژی و صنعت به آسانی بدست نمیآید.
از زاویه روانشناختی با توجه به دوگانگی در سیاستهای اقتصادی و خدشهدار شدن اعتماد و شفافیت بین مردم و تولیدکننده ایرانی، بیشتر عامه مردم معمولا مسیری بر خلاف دستورات دولتی انتخاب میکنند و راهی عکس در پیش میگیرند. ممکن است به هر آن چه امر میشوند واکنش منفی نشان دهند.
در بحث استفاده از تولید داخلی جامعهشناسان، روزنامهنگاران، منتقدان و روشنفکران از عنصری بنیادی بنام «اعتماد، صداقت و شفافیت» در تولید و مصرف و ارائه خدمات بحث میکنند که پشتوانه محکم و عنصری اساسی در روابط بین تولیدکننده و مصرفکننده محسوب میشود. مصرفکننده اعتمادش به تولیدکننده را تا حد زیادی از دست داده است.
چهار دهه تجارب ناخوشایندی از تولیدات داخل داریم. با بخشنامه و آییننامه نمیتوان برای مثال خودکار و لوازمالتحریر بیکیفیت داخل به خرد مردم داد. وقتی خودکار ایرانی روان نمینویسد باید به دانشآموز حق داد از خودکار باکیفیت استفاد کند. کودک 7 ساله به عنوان مصرف کننده نهایی در چرخه تولید هم تشخیص میدهد این مداد پاک کن وطنی خوب پاک نمیکند. کمش زیاد است، به جای دهها تولیدکننده لوازمالتحریر بیکیفیت تعداد انگشت شمار تولبد کننده که فاصله شان با تولیدات جهانی کم باشد کفایت میکند.
اگر نقبی به گذشته و دهه 40 و 50 بزنیم می توانیم نمونههای موفقی از تولیدات داخلی پیدا کنیم. کشور بالقوه ظرفیت های خوبی برای تولیدات داخلی دارد لذا برای تاثیرگذاری بر رفتار مصرف کننده ای که اعتمادش به کالاها و خدمات ایرانی خدشه دار شده است قبل از هر چیز یک چینیبندزن ماهر نیاز است تا کاسه چینی اعتماد را بندی چند بزند. چرا که با ادامه وضعیت حاضر ممکن است حتی مدتی بعد مصرفکننده ایرانی سوال کند: آیا ما به فرمول شامپو دست پیدا کرده ایم یا نه؟
اما در حوزه محیط زیست استفاده از تولیدات داخلی که کیفیت نازل و پایینی دارند به آلوده شدن بیشتر محیط زیست منجر خواهد شد: یک آب میوهگیر ژاپنی 15 سال یا بیشتر عمر میکند اما یک آب میوهگیر ساخت داخل شاید 2 سال دوام بیاورد. در 10 سال 5 آب میوهگیر درسطل زباله خواهیم انداخت. مصرف سوخت خودروهای داخلی یا بخاریهای گازی چقدر اتلاف انرژی دارند؟ سیل اجناس بیکیفیت چینی که در سالهای اخیر وارد بازار ایران شده و تکنولوژی پایین پروژههای عمرانی و صنعتی چینیها ضررهای جبران ناپذیری بر محیط زیست ما زده است.
اما از زاویه شرعی با استناد به آیات قران انسان باید «به غذای خود بنگرد» و «با دست خود خویشتن را به هلاکت نیاندازد.» مخصوصا نمیتوان مردم را به استفاده از داروها و مواد غذایی بیکیفیت که با جان آنها سروکار دارد مجبور کرد. مصرف کننده ایرانی را دیگر نمیتوان به روال سابق مجبور کرد از نمک تقلبی ساخت داخل یا آبلیموی بیمیوه کارخانههای معروف داخل استفاده کند. لذا به مصرف کننده ایرانی که دستش به دهنش میرسد باید حق بدهیم نمک و داروی خود را از دبی بیاورد و لباس و مواد شوینده خود را از ترکیه تامین کند.
اما اگر تولیدکننده داخلی به خود نیاید و این فرصتی که دولت به او داده قدر ننهد و همچنان اصرار بر راه ناصواب نماید و اعتیاد خود به تولید اجناس بیکیفیت را ترک نکند، دولت باید مانع واردات اجناس، کالاها و خدمات با کیقیت خارجی نشود. در غیر این صورت میدان قاچاق کالا و بازار کالاهای جعلی و تقلبی پررونقتر از گذشته خواهد شد و بهشت قاچاقچیان همچنان پابرجا خواهد ماند.
و اگر این نشد و فاصله تولیدات داخل با استاندارهای جهانی کم نشد و اصرار برای مصرف محصولات بیکیفیت داخلی همچنان پابرجا بود میتوان از تئوری بکشیفت (Backshift) یعنی یک مرحله عقبنشینی در مصرف کالای ایرانی استفاده کرد: به این صورت که استفاده از تولیدات داخلی بیکیفیت را یک پله به عقب ببریم. مثلا بهترین دستمال کاغذی ساخت داخل را برای دستشویی و به جای کاغذ توالت و نوشابههای بیکیفیت تولید داخل را برای شستن روغنهای پارکینگ خود استفاده کنیم، شیر آغشته به پالم را به گربه خود بدهیم، شامپوهای کم کیفیت داخل را برای شستن ماشین خود بکار ببریم و نان های تولید داخل را به دامهای خود بدهیم. البته فراموش نکنیم که در بعضی حوزهها مانند تولید اسباببازی میدان را به کل واگذار کردهایم و «ما نمی توانیم.»
روشن است که با فراری دادن نخبهها، دانشمندان، استادان و کارآفرینان که مجهز به علم روز هستند و نیز تضعیف آموزش عالی و آموزش و پرورش هیچوقت بدان مقصد عالی نتوانیم رسید. در عوض حتی اگر همت عالی و لطف مقامات عالیه هم شامل ما شود با سواد و دانش کم نخواهیم توانست به اهداف تعیین شده خود برسیم و این اهداف تنها روی کاغذ و در حد حرف باقی خواهند ماند. چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست. جزیرهای عمل کردن و شعار دادن و احساساتی شدن هم دردی را دوا نخواهد کرد.
تولید علم و دانش و کالا یک سرمایهگذاری طولانیمدت است؛ فضای آرام، ثبات و محیطی امن میخواهد. حرکتهای لحظهای، سرپایی، موقتی، نمایشی، جهشی و انفجاری و احساسی به هیچ روی جوابگو نخواهد بود. ما میتوانیم سالها شعار «ما می توانیم» را تکرار کنیم، اما باید نگاهی به داشتههای خود و عملکرد خود هم بیاندازیم و قبول کنیم که در زمینههایی «ما نمی توانیم.» دولتهای مستاجل موفق شدهاند فضا را برای تولید کنندهنماها و فرصتطلبها و سوءاستفادهچیهای بزرگ مساعد کنند. تولیدکنندهای که بیرقیب سر در لاک خود دارد و سالهاست هر چه تولید میکند مشتری دارد باید به خود آید.
سخن آخر اینکه اصطلاحات ممنوعالقلم، ممنوعالتصویر، ممنوعالصدا، ممنوعالخروج و ممنوعالمصاحبه را به وفور در رسانهها داخلی و دولتی میبینیم و میشنویم و اصلا جزو مدخل های فرهنگ لغات معاصر شده است. چرا «ممنوع التولید» را به فرهنگ لغاتمان اضافه نکنیم تا برای تولید کنندههایی بکار ببریم و اعمال کنیم که سالهاست سوءاستفادهچیهای بزرگی هستند. تولیدکنندههایی که با رانتهای دولتی لوس و پرتوقع بارآمده و مترصد کوچکترین صدا و تکانی هستند تا قیمت جنس بنجل خود را بالا ببرند و هر بلایی که دلشان خواست بر سر مصرف کننده بیسلاح و بدون گزینه ایرانی بیاورند.