عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: مهارت استفاده از رسانه را داشته باشیم و اینکه چگونه از رسانهها استفاده کنیم که دچار فریبخوردگی یا سوءبرداشت نشویم. در آنجا اقرار کردم که با وجود بیاعتمادی خودم به مطالب فضای مجازی و اینکه در پذیرش هر خبر یا مطلب نهایت احتیاط را میکنم، ولی باز هم بارها شده است که تحت تأثیر خبر یا مطلب ساختگی یا نیمه حقیقی قرار گرفتهام. همچنین معتقدم که بسیاری از مردم با وجود بیاعتمادی آنان به این رسانهها، با طیب خاطر اخبار و مطالب آن را میپذیرند و حتی اگر هم متوجه شوند که آنها درست نیست به گونه دیگری آن را تفسیر و توجیه میکنند.
شاید به کار بردن این تعبیر قدری تند باشد، ولی واقعیت این است که ما دچار نوعی از مازوخیسم خبری و رسانهای شدهایم. دچار نوعی خودآزاری خبری و خودویرانگری شدهایم. خودمان را در معرض انواع و اقسام اخبار راست و دروغ قرار میدهیم که فاقد هرگونه ارزیابی قبلی است. کافی است فیلمی را ببینیم که کسی در حال سوختن است، دیگر کاری به علت و منطق و... کار او نداریم، باید ناراحت و عصبانی شویم و به اولین کسی که اتهام متوجه اوست لعن و ناسزا بگوییم. حتما باید به اینگونه رویدادها و مسائل حساس بود و ابراز همدردی کرد ولی این امر متفاوت از آن است که درباره خبر داوری یا پیشداوری نیز بنماییم. یا هنگامی که میشنویم گوش یک کودک کار بریده شده است، بلافاصله بدترین شکل ماجرا را تصور میکنیم و به محکوم کردن هر کس که دم دستمان باشد برمیآییم، در حالی که این رویداد میتواند ساختگی یا با اهداف مادی و حتی سیاسی رخ دهد. همچنان که چنین بوده است.
یا حداقل اینکه مشکوک است. همیشه فرصت داریم که داوری کنیم، ولی اگر فوری داوری کردیم، خلاص شدن از این داوری خیلی سخت است. چند سال پیش یک کارگر زبالهجمعکن را چند مامور پیمانکاری شهرداری جلوی فرزند آن فرد او را کشتند. بهطور قطع اتفاقی تأسفبار بود ولی آیا هیچکس متوجه پایان ماجرا شد؟ آیا هیچکدام از ما یا حتی شهرداری وقت مسوولیتپذیری از خود نشان دادند که چرا این اتفاق رخ داده است؟
آن هم هنگامی که موضوع قتل یک انسان در میان بود، حالا چگونه است که خودمان را به راحتی تسلیم امواج رسانهای میکنیم، پیش از آنکه از کم و کیف ماجرا مطلع شویم؟ فردا هم فراموش کرده و دنبال سوژه دیگری خواهیم رفت. این پدیده نامبارک و مهمی است که در جامعه ایران رخ داده است. ما به محاصره رسانهها در آمدهایم. رسانههایی که فاقد مسوولیت اجتماعی کافی هستند. رسانههایی که هر خبر درست و نادرستی را بازتاب میدهند، بدون آنکه تعهدی نسبت به ابعاد مطلب منتشره داشته باشند. رسانههایی که هدف آنها فقط دیده شدن است.
رفتار ما است که چنین شلختگی خبری را دامن زده است. حتی کسانی که میخواهند حرف و نظری را بگویند برای شنیده شدن حرفشان ترجیح میدهند که آن را با چند کلمه و جمله تند و ناسزا ترکیب کنند تا شنیده شود. ما خودمان را به امواج خبری رسانههایی دادهایم که ما را به هر جایی میبرند جز به ساحل حقیقت و آرامش. بسیاری از نیروهای سیاسی و رسانهای و حتی اجتماعی در این راه مسوولیت دارند. آنان هیزمبیار این آتش سوزان هستند.
گمان میکنند که با استفاده از این روشها و با زدن فلان مسوول یا فلان شهردار میتوانند نان خود را در این تنور بپزند. این تنور آنقدر سوزان میشود که برای هیچکس خیر و خوشی نخواهد داشت. جامعه ایران برای دهههای متمادی و تاکنون از داشتن رسانهای رسمی و مسوول و بیطرف و منصف محروم بوده است. اکنون با فضای رسانهای غیر رسمی و غیر مسوولی مواجه شده است که در کنار نتایج سازنده آن، عوارض منفی مهمی نیز دارد. به یاد مرحوم مهندس بازرگان میافتم که در یک گفتوگوی تلویزیونی با آن زبان شیرین و ویژه خود گفت: از خدا طلب باران کردیم، سیل آمد! حالا ما نیز طلب رسانه آزاد و مسوولیتپذیر کردیم، اکنون رسانه آزاد داریم ولی مسوولیتپذیری خیر؛ و با دست خودمان نعمت رسانه آزاد را به نقمت تبدیل میکنیم.
بنده متنی نوشتهام و طی آن توضیح دادهام که وضعیت فعلی رسانههای رسمی به ویژه صداوسیما، یک ظرفیت خطرناک برای امنیت ملی کشور ایجاد کرده است. اکنون باید بگویم که نهفقط برای امنیت ملی، بلکه امنیت اجتماعی و روانی ما را نیز در مخاطره جدی قرار داده است. تنها یک راهحل وجود دارد. آزادی واقعی در رسانههای رسمی میتواند بخش مهمی از این خطرات را از فضای غیرمسوول رسانهای بزداید.