شهروند نوشت: ٩ ماه است که زندگی نباتیاش هم خودش و هم خانوادهاش را آزار میدهد. او قرار بود کودکی کند. در این سنوسال باید با دوستانش بازی میکرد، درس میخواند، کودکانه شادی میکرد و خوشبختی را در یک اسباببازی معمولی میدید. اما حالا ٩ ماه است که به جای بازیهای کودکانه روی تخت افتاده و حتی نمیتواند حرف بزند. حس میکند، میبیند، درد میکشد، هزار آرزو در سر دارد، اما نمیتواند هیچ حرکتی انجام دهد. حتی نمیتواند دردش را فریاد بکشد و مثل دختربچههای دیگر گریه کند.
سارینای ٩ ساله، ٩ ماه پیش بود که به خاطر دلدرد راهی بیمارستان شد و یک اشتباه تمام زندگی خودش و خانوادهاش را نابود کرد؛ اشتباهی که مقصران زیادی دارد. شباهت برچسب دو دارو به همدیگر سارینا را نابود کرد. دارویی که قرار بود موجب کاهش دلدرد این دختربچه باشد، به اشتباه تزریق شد و او را به کما برد. دو دارویی که شرکتهایش لیبلشان را شبیه به هم طراحی کردهاند و همین هم مسئول داروخانه و پرستار بیمارستانی در علیآباد کتول را به اشتباه انداخت و باعث شد که کسی متوجه این اشتباه نشود.
حالا بعد از ٩ ماه دادگاه مقصران اصلی این حادثه را مشخص کرده است. با اعتراض طرفین پرونده، قرار است کمیسیون پزشکی در این رابطه تشکیل شود و بعد از اعلام نتیجه از سوی کمیسیون، کیفرخواست این پرونده صادر خواهد شد. پدر سارینا سرگذشت دختر کوچکش را روایت کرد:
چی شد که سارینا را به بیمارستان بردید؟
دی ماه سال قبل بود، دخترم یک دلدرد ساده داشت، دلدردش آرام نشد و برای همین او را به بیمارستان بردیم. اگر میدانستیم چنین اتفاقی میافتد، هرگز این کار را نمیکردیم و با دارو او را درمان میکردیم.
وقتی او را پیش پزشک بردید، دکترها چه تشخیصی دادند؟
در ابتدا یک پزشک جوان با انگشتگذاشتن روی شکم دخترم گفت که آپاندیسش عود کرده است. او را به بخش جراحی زنان بردند و بستریاش کردند، اما دخترم فقط یک عفونت رودهای گرفته بود. خلاصه اینکه او را بستری کردند و بعد از معاینات، یک پزشک دیگر تشخیص عفونت رودهای را داد. شب بود که آن دارو را به دخترم تزریق کردند؛ دارو را داخل سرم ریختند.
بعد از اینکه دارو تزریق شد، دخترتان چه حالی داشت؟
ناگهان فریاد زد که سوختم، بدنش قرمز شد؛ بلافاصله به پزشکان اطلاع دادیم و همه بالای سرش آمدند. دخترم همچنان فریاد میزد تا اینکه صدایش کمکم قطع شد. در ابتدا قلبش ایستاد. پزشکها با عملیات احیا او را برگرداندند و بعد گفتند که سارینا به کما رفته است.
دقیقا چه دارویی به سارینا تزریق شد؟
برای کمشدن درد شکم، باید داروی مترونیدازول به دخترم تزریق میکردند که به اشتباه داروی سولفات منیزیم را داخل سرمش ریخته بودند.
سارینا چقدر در کما به سر برد؟
او یک ماه در حالت کما قرار داشت تا اینکه بالاخره بدنش واکنش نشان داد و از کما خارج شد؛ اما دخترم بعد از آن فقط نفس میکشید. دیگر برای نفسکشیدن به دستگاه نیازی نداشت، ولی نتوانست حرکت کند؛ تقریبا ٩٩درصد فلج شد.
الان او در چه وضعیتی است؟
دخترم روی تخت افتاده و توان هیچ حرکتی را ندارد. چشمانش میبیند، درد را احساس میکند، اما حتی نمیتواند حرف بزند، تمام بدنش فلج است و قدرت و توانایی حرکت ندارد. هر دو ساعت یکبار باید به او دارو بدهیم بعضی از داروهایش تزریقی هستند. وقتی آمپول را میزنم، صدای ناله خفیفش را میشنوم و دلم میخواهد که بمیرم. وقتی اشک در چشمانش حلقه میزند، قلبم از حرکت میایستد. دخترم در ٩ سالگی نابود شده و گوشهای از خانه افتاده؛ به جای اینکه شیطنت کند، باید روی زمین بیحرکت بماند. ٩ ماه است که ما زندگی نداریم. من و همسرم هر دو از صبح تا شب بالای سرش هستیم و مرتب باید به او رسیدگی کنیم. هر دو کار و زندگیمان را وقف سارینا کردهایم.
شغل شما چیست؟
من کارگر ساختمانی بودم، ولی به خاطر رسیدگی به سارینا نتوانستم سر کار بروم؛ الان ٩ ماه است که بیکارم.
همسرتان هم شغلی ندارد؟
او هم سر کار میرفت، در زمینهای کشاورزی میوه میچید، اما او هم دیگر نتوانست سر کار برود؛ به خاطر رسیدگی به سارینا نمیتوانیم کار کنیم، برای همین است که بیپولتر از گذشته شدهایم.
هزینه درمان و داروهای سارینا را چه کسی میدهد؟
تمام هزینههای داروهایش را دانشگاه علوم پزشکی پرداخت میکند. از آنجا که تغذیه سارینا با خودمان فرق دارد و باید غذاهای خاص و مقوی برایش تهیه کنیم، تا یک ماه پیش من خودم این غذا را تهیه میکردم، اما دیگر پولی برای تهیه غذایش نداشتم تا اینکه بیمارستان کمی از اقلام مورد نیاز را برای تغذیه سارینا برایمان فرستاد و الان در هزینه غذاها کمکمان میکند.
هزینه زندگیتان از کجا تأمین میشود؟
باور کنید همسایهها و بستگانمان به ما کمک میکنند. اگر آنها نباشند به نان شب هم محتاج میشویم. آنها هر بار به خانهمان میآیند و کمی پول و اقلام به ما میدهند. آنقدر شرمندهشان هستم که خجالت میکشم حتی از خانه بیرون بیایم که آنها را نبینم. از همه آنها خجالت میکشم؛ آنها خودشان هم وضع مالی خوبی ندارند، اما مهربانیشان را از ما دریغ نمیکنند.
بهجز سارینا چند فرزند دیگر دارید؟
یک دختر ١٣ ساله و یک پسر ٧ ساله دارم. آنها هم به خاطر سارینا مرتب غصه میخورند. زندگی برای آنها هم سخت شده است. اول مهر است و من هیچ پولی برای تهیه کتاب و وسایل مدرسهشان ندارم. نمیدانیم باید چکار کنیم.
در این مدت به جز پول دارو، هیچ پول دیگری به شما پرداخت نشد؟
نه اصلا؛ حتی یک ریال هم پول ندادند. هیچ خسارتی دریافت نکردیم. زندگیمان نابود شد و الان ٩ ماه گذشته و هیچکس پاسخگو نیست. ما هم داریم بهسختی به زندگیمان ادامه میدهیم.
الان از چه کسی شکایت دارید؟
بیشتر از همه از آن شرکت داروسازی که برچسب داروهای مترونیدازول و سولفات منیزیم را شبیه به هم طراحی کرده است، شکایت دارم. برای چنین داروهای حساسی نباید برچسب مشابه بزنند. بعد از آن هم مسئول داروخانه و پرستاری که دارو را به دخترم تزریق کرده، مقصرند. هیچکدام دقت نکردند و به راحتی با زندگی یک دختربچه بازی کردند. دخترم سالم بود، شاد بود و شیطنت میکرد، اما دیگر از هیچکدام از شادیهایش خبری نیست. دادگاه هم این افراد را مقصر شناخته و برای هر کدامشاندرصدی تقصیر اعلام کرده است، ولی فعلا پرونده در کمیسیون پزشکی است تا دقیقا مقصران مشخص شوند. ما هم از هرکس که در این ماجرا مقصر بوده و بیدقتی کرده شکایت داریم.