ما با غذای خوب و خرماهای خوب بدن خوب میساختیم. اینهایی که برایت تعریف میکنم عین واقعیت است؛ تابستانها خرما را داخل سینی مسی میگذاشتیم و از زیرش شیره راه میافتاد. من روزی یک کیلو از آن خرما را که با روغن حیوانی سرخ شده بود میگذاشتم لای نان و میخوردم. کنار باشگاه تاج هم یک خانم بود که «آق بابا » صدایش میکردیم.
هرکول خوزستان برای جوانهایی که میخواهند پرورش اندام و بدنسازی کار کنند توصیه های جالبی دارد.
روزنامه ایران نوشت: سال ۱۳۲۳ در آبادان به دنیا آمد و کمتر از ۲۰ سال بعد شد هرکول خوزستان. اندام زیبایش زبانزد بود. او همان سال ها عنوان تنها ایرانی راه یافته به مسابقات آسیایی و البته عنوان نخست این مسابقات را هم به دست آورد. «صفر کشکولی» که در کارنامه ورزشیاش مربیگری تیم ملی وزنه برداری، نخستین مربی پرورش اندام کشور، اولین مربی تیم ملی جانبازان، داور درجه یک ملی وزنهبرداری و پرورش اندام، قهرمانی پرتابدیسک ایران در سال ۵۶، مدال طلای وزنه برداری باشگاههای ایران و عناوینی از این دست به چشم میخورد. او در ۷۴ سالگی همچنان بدنی ورزیده و آماده دارد. کشکولی که بواسطه همین آمادگی به سینمای ایران هم راه پیدا کرد، در گفتوگوی پیش رو از سبک و سیاق ورزش در گذشته گفت و به مقایسه آن دوران با امروز و سبک ورزشی که جوانها دنبال میکنند، پرداخت.
اهل کدام محله آبادان هستید؟ آن وقتها آبادان چه جور جایی بود؟
محله احمد آباد آبادان به دنیا آمدهام. آن وقتها آبادان برای خودش یک پا اروپا بود. آمریکاییها، انگلیسیها، هندیها و خیلی از خارجیها برای تعطیلات و تفریح میآمدند آبادان. به لطف شرکت نفت کسی توی آبادان بیکار نبود. پدر من، برادرم و بیشتر فامیل توی شرکت نفت کار میکردند اما من اصلاً هزینه تراش و پرتوقع نبودم. مثل همه بچههای هم سن و سالم عاشق فوتبال بودم و گهگاهی سینما میرفتم و فیلمهای هرکول و ماسیس را با جان و دل تماشا میکردم.
همین فیلمها باعث شد به زیبایی اندام علاقهمند بشوید؟
راستش را بخواهی همینطور است. ۱۳ سالگی عاشق زیبایی اندام شدم، اما نه تنها توی آبادان که توی تهران هم چندان به این ورزش اهمیت داده نمیشد. یک آقای «پرویز دیانت» نامی بود که آن وقتها باشگاه تاج آبادان کار میکرد و از قهرمانهای زیباییاندام آبادان بود. میرفتم باشگاه از دور تمرینهایش را نگاه میکردم، برمیگشتم خانه همان حرکتها را انجام میدادم.
مگر وسایلی را که در باشگاه وجود داشت در خانه داشتید؟
نه بابا، ولی فکر کردی توی باشگاه چه وسایلی بود؟ آن وقتها با ریل قطار پرس خوابیده میزدیم. یکسری وزنههای چدنی هم بود که چون از آن وزنهها نداشتم حلبهای ۵ کیلویی روغن قو و شاهپسند را که خالی میشد برمی داشتم، یک میله آهنی داخل آن میگذاشتم و دورش را سیمان پر میکردم. وقتی خشک میشد از آن بهعنوان وزنه استفاده میکردم و جلو بازو و پشت بازو میزدم. با تکههای ریل قطار هم پرسخوابیده میزدم. توی باشگاه فولاد آبادان هم همین وضع بود. فقط یک منطقهای بود به اسم «بِریم » که لب شط بود و کشتیهای خارجی، نفت و بشکههای قیر را آنجا بارگیری میکردند. آنجا یک باشگاه به اسم باشگاه «کارگران » بود که خارجیها تمرین میکردند و دستگاههایش یک کمی بهتر از باشگاههای دیگر بود.
چند وقت بعد وارد باشگاه شدید و زیبایی اندام را بهصورت حرفهای دنبال کردید؟
بعد از یک سال رفتم باشگاه تاج آبادان، از مربی خبری نبود. خودم مربی خودم بودم، یک کتاب زیبایی اندام بود که از روی عکسهای آن تمرین میکردم. توی کتاب حرکتهای ورزشی «جک دلینجر » قهرمان زیباییاندام جهان را کشیده بود. یک کتاب دیگر هم بود مربوط به حرکات «استیو ریوز». الگوی من در زیبایی اندام بود. ساعت ۲ بعدازظهر میرفتم پشت در باشگاه تا اولین نفری باشم که وارد باشگاه میشود و وقت بیشتری داشته باشم که حرکتهای او را تمرین کنم. بقیه وقتها را هم با همان حلبهای روغننباتی که درست کرده بودم جلو بازو و پرس ایستاده میزدم. روزی ۸ ساعت ورزش از من یک جوانی کمر باریک با عضلات ورزیده ساخته بود طوری که همه بدن ساخته و پرداخته من را تأیید میکردند.
یعنی جوانیتان با موفقیت در زیبایی اندام شروع شد؟
دقیقاً. ۱۶ سالگی قهرمان زیبایی اندام آبادان شدم و ۱۸ سالگی کاپیتان تیم زیبایی اندام آبادان. توی جشنها جلوتر از بقیه پرچم دست میگرفتم و رژه می رفتم تا اینکه سال ۱۳۴۱ بهعنوان هرکول خوزستان در مسابقات زیبایی اندام کویت دعوت شدم.
آن زمان هزینه شرکت در این مسابقه را چه نهادی برعهده گرفت؟
واقعیتش نهادی هزینه من را نداد. آقای ابراهیم که ایرانی و مقیم کویت بود من را دعوت و خودش هم هزینههایم را پرداخت کرد. خوشبختانه روسفیدش کردم. مقام اول آسیا را به دست آوردم.
به غیر از شما کسی از تهران یا شهر دیگری در این مسابقه شرکت نکرد؟
نه. آن وقتها تهران «هامازاسب سیرون» ارمنی تبار را داشت که پرورش اندام کار میکرد. بازوها و پاهای خوبی داشت اما چون شکم داشت برای زیبایی اندام مناسب نبود. شهاب ایران دوست که قهرمان کشتی تیم ملی ایران بود و با تختی کشتی میگرفت یا پرویز دیانتی، قربان معمولی و بهمن کهکشان هم بدن خوبی داشتند، اما یک قسمتهایی از بدنشان ضعیف بود ولی من از نوک انگشت تا موی سرم زیبا بود برای همین از ایران فقط من در آن مسابقه شرکت کردم و خوشبختانه در دسته کوتاه قدها قهرمان شدم و توانستم رکورد علی حداد را که الان حضور ذهن ندارم اهل مصر بود یا سوریه، بزنم. در دسته مِستری هم قهرمان قهرمانان شدم.
از مسابقات کویت که برگشتید استقبال مردم آبادان چطور بود؟
مردم که خیلی خوشحال بودند، اما شهرداری هم روزی ۷ تا تک تومنی به من پول میداد تا به کارگرهای سطح شهر نظارت داشته باشم. خداییش به آنها سخت نمیگرفتم. آنها هم باشادی کار میکردند و همزمان که بیل میزدند آواز میخواندند. باشگاه هم که میرفتم خیلی تحویلم میگرفتند، اما من اصلاً فخرفروشی نمیکردم. خیلی خاکی بودم و سعی میکردم به بچههایی که تازه وارد بودند اصول کار را یاد بدهم. همان کاری که هیچ وقت کسی برای من انجام نداد.
جوانهای امروز که سراغ زیبایی اندام میروند، بیشتر از رقابت ورزشی دنبال رقابت دارویی هستند. زمان شما هم مکمل و دارو استفاده میشد؟
به هیچ عنوان، ما با غذای خوب و خرماهای خوب بدن خوب میساختیم. اینهایی که برایت تعریف میکنم عین واقعیت است؛ تابستانها خرما را داخل سینی مسی میگذاشتیم و از زیرش شیره راه میافتاد. من روزی یک کیلو از آن خرما را که با روغن حیوانی سرخ شده بود میگذاشتم لای نان و میخوردم. کنار باشگاه تاج هم یک خانم بود که «آق بابا » صدایش میکردیم. جگر، دل، قلوه، خوئک و خوشگوشت میفروخت. من هر شب که از باشگاه میآمدم از او ۱۰۰ سیخ جگر میخریدم و با لیموی تازه میخوردم. از مرغ هورمونی، گوسفندهای مقوا و آب نمک خور هم خبری نبود. ظهرها که هوا گرم میشد، ماهیفروشها چون یخچال نداشتند مجبور میشدند ماهیها را ارزانتر بفروشند وگرنه باید ماهیها را که روی حصیر عربی چیده بودند یک راست میریختند توی سطل آشغال. من یک سبد حصیری برمیداشتم میرفتم بازار، ۱۰ تا ماهی سوبور را میخریدم ۱۰ شاهی در صورتی که اگر صبح میرفتم بازار با همان پول میتوانستم ۲ تا ماهی بخرم. توی خانه همه آبادانیها هم که تنور بود و ماهی کبابی و قلیه ماهی بهترین غذایی بود که میخوردیم.
هنوز هم مراقب رژیم غذاییتان هستید؟
بله. بیشتر از گوشت و مرغهایی که توی بازار وجود دارد، حبوبات، سبزیجات و آبمیوه طبیعی میخورم. با ۷۵سال سن هنوز آناتومی بدنم را حفظ کردهام.
برای جوانهای امروز چه صحبتی دارید؟
از جوانها میخواهم زیر نظر مربیای تمرین کنند که دارو و مکمل پیشنهاد ندهد. متأسفانه یکسری از این جوانها چون میخواهند برای مسابقه آماده شوند شروع میکنند به مصرف دارو و مکمل. بدنشان زود حجم میگیرد، در مسابقه شرکت میکنند، حتی مدال هم میآورند و برگزیده آسیا و جهان هم میشوند، اما غیر از اینکه عاقبت و آینده خوبی ندارند، عمرشان را با دست خودشان کوتاه میکنند و به کبدشان آسیب میزنند. من دیده ام بعضی از این جوانها که پول کمتری دارند قوطیهای مکمل ۴۰ هزار تومانی و آنهایی که پولدارتر هستند برای هر قوطی تا ۲ میلیون تومان هم پول می دهند که زودتر به مسابقه برسند و مدال بگیرند اما آخر چه فایده؟! مگر یزدان راد، سهراب سرابی، مهدی خانقاهی، محمد عبداللهی، سید رحمتالله عظیمی، ابوالقاسم کاکولی، خسرو محمدی، محمد زادپرور، غلام صادقی، محمد تبریزی و حمزه که بعد از من قهرمان شدند از این جور داروها استفاده کرده بودند؟ خدا میداند که نه. برای همین تا وقتی ورزش میکردند بدن خوب و آمادهای داشتند اما جوانهای امروز که با دارو و تزریق عضله میسازند اگر دو ماه دارو نخورند میشوند چوب خشک. جوانها از شما میخواهم به خاطر یک مدال با جان خودتان بازی نکنید. با گوشه چشمی به آرنولد متوجه حرف من می شوید. او از وقتی وارد سیاست شد، بدنش ریخت چون دیگر از داروها و مکملها استفاده نمیکند.