«مسخره باز» همایون غنی زاده؛ اصلی یا تقلیدی
پرویز جاهد
«مسخره باز» همانند «سمفونی نهم»، فیلمی با مایههای فانتزی و سوررئال است که ظاهراً در زمان و مکان تاریخی نامشخصی اتفاق میافتد. ارجاعات سینمایی بسیاری در فیلم هست که بیانگر گرایشهای سینه فیلی سازنده آن است؛ از محیط سلمانی و شخصیت راوی (دانش) که فوراً بیننده را یاد «مردی که آنجا نبود» برادران کوئن میاندازد تا نشانههایی از «املی»، «کازابلانکا»، «پاپیون»، «لئون»، «کیل بیل»، «هشت نفرت انگیز»، «هزاردستان» و غیره.
«املی»، پیشخدمت خجالتی رستورانی بود که در تنهایی و با خود در چالش بود. در این فیلم نیز دانش (با بازی صابر ابر)، شاگرد سلمانی جوانی است که عشق شدیدی به بازیگری و سینما دارد و مدام با ذهنیات و تخیلات سینماییاش درگیر است. او شخصیتی درونگرا، کم حرف، زودرنج و احساساتی است که برای فرار از فضای کسالت آور و یکنواخت سلمانی به سینما و فانتزیهای خود پناه میبرد. او همانند املی، بچه یتیم و سرِراهی است که گدایی او را بزرگ کرده و از کودکی تا امروز بهعنوان «مسخره باز» تحقیر شده است. کاظم خان (علی نصیریان)، صاحبکارِ بد اخلاق او در سلمانی به او میگوید که «تو هرگز بازیگر خوبی نخواهی شد، چون تو زشتی».
از نوع لباس، دکور و اکسسوار صحنه تا روزنامهای که شاپور (بابک حمیدیان) میخواند میتوانیم حدس بزنیم که زمان فیلم، دوران اواسط قرن بیستم و قبل از کودتای ۲۸ مرداد است، اما فیلم در این محدوده زمانی نمیماند و وجود عناصری مثل تلویزیون و فیلمهایی که صابر ابر میبیند و مربوط به آن دوره نیستند، خصلت زمان پریشی به فیلم میدهد. فیلم با نوعی خودآگاهی پست مدرنیستی ساخته شده و روایت میشود. ارجاعات سینمایی بیشمار، شکستن زمان، پیش پا افتادگی و سادگی بیش از حد پلات، تکرار موتیفهای بصری و کلامی (از برخورد مرغان دریایی با ماهی پنکه سقفی تا ورود مکرر گداها به سلمانی و طلب کمک کردن، تا نوار موسیقی کازابلانکا که کاظم خان مصرانه دنبال آن است) و کارتونی بودن آدمها و رویدادها، از ویژگیهای پست مدرنیستی این فیلم است.
اگر برشهای تند، نماهای اکستریم کلوزآپ صورتهای بازیگران و زاویههای غیرمتعارف دوربین نبود، «مسخره باز» تبدیل به یک تله تئاتر کسالت آور میشد هرچند در همین شکل فعلیاش نیز فیلم تا ۲۰ دقیقه اول برای تماشاگران جذاب است و تازگی دارد و بعد از آن به تکرار ایدهها، شوخیها، تکیه کلامها و همه جذابیتهای بصری و کلامی که فیلمساز به کار برده میافتد. مهمترین امتیازهای فیلم، طراحی صحنه عالی و فیلمبرداری استادانه علی قاضی است. بازی علی نصیریان نیز مثل همیشه تحسین برانگیز است.
منبع: روزنامه ایران
مسخره باز و شباهت عجیبش به تئاترهای غنیزاده
محسن آزرم
شباهت عجیبی به تئاترهای غنیزاده دارد؛ به تئاترهایی که اساساً بلندپروازند؛ فارغ از اینکه به نتیجه میرسند یا نه. ظاهراً برای او چیزی مهمتر از این بلندپروازی نیست؛ اینکه در زمانهی فیلمهای یکشکل و یکجور، جور دیگری فیلم بسازد. فیلمی که سنگ بزرگی را برداشته و با آرامشی مثالزدنی چند متر آن طرفتر پرتابش کرده، یا چند لحظهای بالای سر برده و بعد رهایش کرده است.
واقعیت این است که «مسخرهباز» بین این دو در رفتوآمد است؛ گاهی بهنظر میرسد آن آرامش مثالزدنی دارد به نتیجه میرسد و گاهی اینجور بهنظر میرسد که چیزی به رها کردن سنگ نمانده است. بخش عمدهی ماجرا هم برمیگردد به اینکه «مسخرهباز» قرار است فیلمی سرشار از ادای دین باشد، یا قرار است لحظهها، صحنهها و موقعیتهایی از فیلمهای دیگر (از «پاپیون» و «لئون» تا «سوئینیتاد» و «عطر: داستان یک قاتل») را وارد دنیای تازهای بکند.
جذابترین نکتهی «مسخرهباز» شاید پیوند سلمونی پیر با «هزاردستان» علی حاتمی باشد که دانش، گاه و بیگاه، صحنههایی از آن را در تلویزیون سیاهوسفید کوچکش تماشا میکند.
هیاهوی بسیار برای هیچ
صوفیا نصرالهی
در لغتنامه، درباره معنای کلمه ابزورد آمده: رفتار یا کاراکتری که از روی قصد مضحک یا عجیب و غریب باشد. معنای دیگری که در طول سالها پیدا کرده مکتبی است که اشاره میکند انسانها در جهان پوچ و پرهرج و مرجی زندگی میکنند. اثر هنری که به این پوچگرایی اشاره میکند. اما فیلم مسخرهباز همایون غنیزاده بیشتر از اینکه در مکتب ابزوردیسم بگنجد و به پوچگرایی اشاره کند خودش پوچ است.
قرارمان در پست مدرنیسم این نبود که ترکیب سبکهای بصری مختلف تبدیل به هرج و مرج بیمعنی شود. اتفاقی که سر فیلم «مسخرهباز» میافتد. «مسخرهباز» دقیقا همان ایراداتی را دارد که به تئاتر «میسیسیپی نشسته میمیرد» وارد است. پروداکشن عظیم، اجرای ماکسیمال خوب، بازیهای عالی، اما درنهایت همه اینها در خدمت متنی که وجود ندارد یا حداقل مسیرش را اشتباه میرود.
غنیزاده همان نمایش را (به لحاظ اجرایی و نه داستان) حالا در سینما اجرا میکند. قصهای (اگر بشود برای آن اصلا خط داستانی قائل شد) سرشار از ارجاعات به سینما و کاملا پوچ و به شدت فانتزی. اجرای فیلم جسورانه، متفاوت و هیجانانگیز است. ده دقیقه اول فیلم غرق جهان فانتزی همایون غنیزاده میشوید. آن ریتم تند و مکانیکی کاراکترها جالب است. راوی که صابر ابر باشد بیهودگی جهانشان را بامزه روایت میکند و یکی دو جا واقعا به خنده میافتید. اما بعد از آن ده دقیقه تا بیش از نیمی از فیلم در همان چرخه تکرار هستید. سکانسها تکرار میشود و کمکم آن تاثیر اولیهشان را از دست میدهند.
در «مسخرهباز» به دلیل فضا و ساختاری که دارد اصلا قرار نیست که روی هیچ کاراکتری عمیق بشویم. این به جهان فیلم برمیگردد، اما این میزان از بیهودگی و بیکنشی کاراکترها از جایی به بعد نه تنها آزاردهنده میشود که ارتباط تماشاگر را با فیلم و روندش قطع میکند.
شخصا به شوخیهای کلامی فیلم غنیزاده که اصلا نتوانستم بخندم. درک نمیکنم اینکه کاراکتر کاظم خان همه جملات مشهور جهان را از قول «کازابلانکا» بیان میکند یا کلا جهان را از دریچه این فیلم میبیند، اینکه قرار است خودش همفری بوگارت قصه زندگی عاشقانهاش باشد، ممکن است در همان ده دقیقه اول حس شوخطبعی را که فیلمساز دوست داشته در فیلمش جاری باشد منتقل کند، اما کارکردش را در ادامه فیلم واقعا نمیشود درک کرد.
سه کاراکتر اصلی فیلم به خاطر عجیب و غریب بودنشان و در حقیقت وسواسهای فریکی که دارند امتیاز میگیرند، اما وقتی پای بازپرس کیانی وسط میآید فیلم همان نقطه قوتش را هم از دست میدهد.
حیف آن کارگردانی جذاب همایون غنیزاده و سکانسهای تیراندازی و جهان فانتزی که میتوانست یک اتفاق در سینمای ایران باشد، اما حالا سطحیتر از آن است که حتی برای بار دوم هم دیدنش را نمیشود توصیه کرد. البته که خوشسلیقگی غنیزاده در انتخاب موسیقیها و دکوپاژ میزانسنها تحسینبرانگیز است، اما اینها میتوانست دستمایه یک کلیپ ده دقیقهای شود. سکانس بیدلیل شبیهسازی «پاپیون» باعث میشود تاثیر اجرای سکانس بعدی آن، از راه رسیدن هدیه تهرانی به عنوان کاپیتان اسکای و سکانس درخشان تیراندازی در آن فضا هم خنثی شود.
فکر میکنم غنیزاده به جای ارجاع به فیلمهای مختلف خوب است بنشیند و مثلا یک دوره فیلمهای وس اندرسون را کامل ببینید. فیلمهایی که مطلقا در جهان فانتزی غریب کارگردان میگذرند، اما خط روایی درست دارند و در برخی فیلمها مثل «خانواده رویال تننبام» حتی آثار بسیار عمیقی هم هستند.
غنیزاده اینجا هم مثل «میسیسیپی نشسته میمیرد» حتی در اجرای پر و پیمانش هم بیش از حد غلو میکند. وقتی اسلحه دستتان است و دشمن روبهرویتان باید حواستان به تعداد گلولهها هم باشد. مهم تیرهایی است که به هدف میخورند. غنیزاده مثل آن سکانس یکی مانده به آخر کاراکتر قهرمانش مسلسل به دست گرفته و یکبند و بیهدف به تماشاگر شلیک میکند. آخر ماجرا شاید فقط یک گلوله به هدف بخورد که آن هم خیلی سطحی از روی پوستمان عبور میکند و دیگر هیچ.
منبع: دیجیمگ
مسخرهباز در آینه مجازی؛ نبوغ یا جنون؟
پولاد امین
«مسخرهباز» بازتابهای حیرتانگیزی در فضای مجازی داشته و در دو روزی که از نخستین نمایش این فیلم در جشنواره فیلم فجر میگذرد، چنان آرای مثبتی از کاربران گرفته که میتواند قابل قیاس با مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران باشد؛ و البته آرایی چنان منفی که حتی در مورد بدترین فیلمها نیز در تصور نمیگنجد. این در حالی است که با اینکه اغلب تماشاگران در متفاوتبودن فیلم مسخرهباز اجماع دارند، اما در اینکه آیا این فیلم اثر درجهیکی از کار درآمده یا نه؛ شاهد نظرات متفاوتی بین منتقدان و کارشناسان بودیم.
نظرات مجازی درباره مسخرهباز را میتوان از توییتی آغاز کرد که این فیلم را «متفاوتترین و خوشساختترین فیلم تاریخ سینمای ایران» نامیده است. نظری اغراقشده که بیشک مخالفان بسیاری در دنیای واقعی خواهد داشت، اما بههر حال اینجا فضای مجازی است و طیف نظردهنده متفاوت. از این روست که کاربری دیگر هم با جمله ستایشآمیزی به استقبال مسخرهباز رفته: «مسخرهباز از اون فیلماست که تا یه ماه دیگه هر جا برم میخوام راجع بهش حرف بزنم. لطفا تحملم کنید.» و این یکی: «فیلم همایون غنیزاده رو تماشا کردم. مسخرهباز اثری جسورانه با فضایی وهمآلود، طراحی صحنهای استثنایی، بازیهایی غافلگیرانه و کارگردانی خلاقانه و جلوههای ویژه بدیع که آثار تیم برتون رو بهیاد
میاره...»
مسخرهباز البته همانقدر که به مذاق دوستدارانش خوش آمده، حرص مخالفان را هم درآورده و آنها فیلم را آشفته و بیمعنی و پوچ نامیدهاند.
خسرو نقیبی یکی از منتقدانی است که در فضای مجازی نیز فعالیت پررنگ دارد. او در میانههای فیلم نوشته: «از وقتی یادم مییاد دارم مسخرهباز میبینم و تازه ۳۵دقیقه گذشته. بله، دارم وسط فیلم توییت میکنم.» دیگرانی هم بودند که نظرات منفی داشته باشند: «سالن پرشده بود. مردم کف راهروهای سینما نشسته بودن برای دیدن مسخرهباز. برای دومینبار در زندگیم نتونستم تا پایان فیلم بشینم و از سالن خارج شدم. یک ضد فیلم تمامعیار، در سه کلمه سخیف، بیمحتوا و ضعیف.»
میلاد دخانچی، استراتژیست تازهآمده هم مثل همیشه در جملاتی پیچیده و ثقیل که کمترین ارتباطی با فیلم ندارد، نوشته: «مسخرهباز، حیرتانگیز در فرم و تاسفبرانگیز در غنای محتوایی. کارگردان مالیدن به کمد را تقبیح میکند، اما خود به کمد [سینما]میمالد! و برای حل مشکل سیاست بدون آرمان، هنر کمدمال، اقتصاد بدون ثبات و جامعه مویی، سونامی تجویز میکند. فیلم مصداق سینمای اشعری [جبرگرا]است». شما چیزی از این جملات فهمیدید؟
امید روحانی هم نوشته است: «اگر غنیزاده در میسیسیپی نشسته میمیرد یک تئاتر سینمایی ارایه میدهد، الان یک سینمای تئاتری دارد. او همه فیلمهای شاخص را در یک تئاتر جعبهای اجرا میکند و با سینما، میزانسن و... شوخی میکند. این را نمیشود تجربه نامید و بیشتر یک بازیگوشی است.»
پایانبخش نظرات مجازی درباره مسخرهباز هم اشاره دارد به بزرگی از معدود بزرگان حال حاضر سینما: «خدا حفظش کنه استاد علی نصیریان رو، با این شرایط نابسامان جسمانی ناشی از کهولت سن، برید و ببینید چه بازی درخشانی داره تو فیلم مسخرهباز. جزو معدود پیشکسوتانی هستن که اگه سیمرغ بگیرن، از روی شایستگی و لیاقت سیمرغ میگیرن نه از روی رفاقت و حرمتگذاری به موی سفید»!
علی نصیریان و آن اتفاق غمگین
تمام گروهی که مسخرهباز را با هم به اینجا رساندند، از هفتهها قبل برای جشنواره فیلم فجر برنامه ریختند، اما فوت غمانگیز همسر علی نصیریان یک اتفاق غیرمنتظره برای آنها بود بهطوری که ممکن بود نشست را برگزار نکنند. همایون غنیزاده، کارگردان اثر در نشست خبری فیلم گفت که نمیخواستیم نشست را برگزار کنیم، اما چون از قبل برنامهریزی شده بود، تصمیم گرفتیم که برنامه را اجرا کنیم. او از تجربه خیلی خاص خود با علی نصیریان گفت: «حتی تصور اینکه علی نصیریان در این فیلم، با ما همکاری نمیکرد، هم برای من سخت بود و واقعا از فکرکردن به آن میترسم.» صابر ابر درباره تجربه بازی در کنار علی نصیریان هم به نکاتی اشاره کرد: «به نظر من ذهن جناب نصیریان آنقدر بهروز و مدرن است که گاهی ترسناک است. همراهشدنشان با این جنس فیلم باورنکردنی است. یک روزهایی ما با همایون و بابک و داریوش و... صحبت میکردیم و همایون با ترسی میگفت: این را چطور باید به آقای نصیریان بگوید و وقتی میگفت: آقای نصیریان اتفاقا او را راهنمایی هم میکرد. من تا بهحال در هیچ پروژهای یک بازیگر در این سنوسال را ندیدهام که اینقدر دقیق و درست بداند که با چه فیلمی همراه است.»
منبع: روزنامه شهروند
فیلم با وجود اینکه پیشینه تئاتری و دغدغهمندیهای کارگردان را تأمین میکند، ولی به نظر من آگاهانه و هوشمندانه برای مدیوم سینما نوشته و کار شده است و جهان فانتزی و تخیلاتی که در آن حضور دارد و ادای دینی که به فیلمهای خاطرهانگیز تاریخ سینما میکند، همه با مدیوم سینما است که مجموعهاش در کنار یکدیگر متمرکز و درام پردازی میشود. زبان تصویر، در انتقال این درام خیلی مهم است. ترکیب بازیگران یک ترکیب هوشمندانه از بازیگران تئاتری و البته آشنا با مدیوم سینما است که کست خیلی جذابی دارد، در کنار علی نصیریان که استاد مسلم است، رضا کیانیان، صابر ابر، بابک حمیدیان و هدیه تهرانی که ستاره فیلم است و بهعلت بازیگر زن بودن در تخیلات کاراکتر حضور دارد، قرار گرفتهاند.
فیلم بازیگوشیهای جذابی دارد که این امکان را به مخاطب میدهد که چه به جهت سینمایی که این خاطرات را با فیلمها دارد چه به جهت اینکه ندارد، بتواند با آن روند همراهی کند. به نظر من خیلی مهم است که ما منطقی را در فیلممان بنا کنیم که متأثر از شخصیتپردازی یا جهانی باشیم که به آن میپردازیم. این جا هم رویاهای بازیگری که کاراکتر محوری که صابر ابر نقشش را بازی میکند و آرایشگری است که دوست دارد بازیگر شود، همان کلیدواژهای است که کمک میکند ما این رفت و برگشتها را بپذیریم. هر چقدر هم غیرواقعیتر و عجیبتر شود، اما حلقه اتصالش به جهان واقعی همچنان وجود دارد.
ذائقه مخاطب با یک نوع قصهگویی عادت کرده است. خب ما ذائقه را بهواسطه آثاری که تحویلش دادهایم ایجاد کردهایم، الان هم وقتی است که به جهت افراط و دلزدگی مخاطب از سینما، باید سعی کنیم این ذائقه را تحویل دهیم و این ذائقه را چطور میشود تغییر داد جز اینکه ما بتوانیم فیلمهای متنوع و مختلف بسازیم و سعی کنیم این عادت را تغییر دهیم. فکر میکنم یک چنین آثاری البته در شکل درستش که «مسخرهباز» را خیلی نزدیک به آن شکل ایدهآل میبینم؛ در این ژانر بازیگوشانه که مجموعهای از ادای دین به تئاتر و سینما و ... است به شکل درستش انجام شده، میتواند راه جدید را هم در ذائقه مخاطب و هم در سینمای ایران باز کند و باعث شود سینمای ایران از این معضل تک ژانری شدن نجات پیدا کند.
قبول دارم که در نقش رضا کیانیان اغراقی وجود داشت. آن اغراق یا این مؤلفهها در هر یک از کاراکترها و روابطشان به یک نوعی است. همین تکرارهایی که بین علی نصیریان و شاگرد سلمانی بود، شاهد یک سری موتیفهای تکرار شونده هستیم که بنا است این غرق شدن در روزمرگی و کسالتبار بودن شرایط را نشان دهد و اینکه کاراکتر صابر ابر مرتب میبیند بهجای اینکه به رویایش نزدیک شود از آن دور میشود و به تخیلش پناه میبرد. آنجا هم ما میتوانیم بگوییم آن اغراق و پرداختن به تکرار و روزمرگی وجود دارد. این مؤلفهها از نظر من جزئی از جهان است. همانطور در کاراکتر رضا کیانیان این اغراق وجود دارد که البته در بطن است. چون آن کاراکتر منفی است. در واقع با هریک از شخصیتهای قصه بهنوعی مانع است که برای آنها مشکل ایجاد میکند و من فکر میکنم این اغراق برآمده از آن جهانی است که سعی کرده کاراکتر هم پرداخت منفی داشته باشد و هم با وجوه دیگری تلطیف شود.
برداشت و تحلیل من این است که برای متمایز شدن کاراکتر منفی، اغراق در اکتها و واکنشهایش به آن اضافه شود.
من فکر میکنم «مسخرهباز» به استاندارد فیلمهای این نوع که در سینمای ما خیلی کم تجربه شده است، نزدیک باشد. هر ژانری اگر مرحله آزمون و خطایش طی نشود، نمیتواند به آن تکامل برسد. «مسخرهباز» فیلمی است که با توجه به تجربههای معدود در این ژانر، از آن سطح اولیه و استانداردی که باید داشته باشد، بالاتر است.
منبع: ایرنا
پرواز خیال با بالهای سینما
شادی حاجی مشهدی
اشکالی ندارد که یک کارگردان بلند پرواز و خلاق تئاتر بتواند در اولین تجربهی سینمایی خود، از یک ایدهی چند خطی و فانتزی یک فیلم بلند سینمایی با نوآوریهای دیداری و شنیداری خلق کند. تجربهای که گر چه از فیلمهای کازابلانکا، کیل بیل، پاپیون و هزاردستان و … شاهد میآورد، اما در ذات خود تجربهای هنرمندانه و رویا پردازانه است.
کاری که غنی زاده در مسخره باز میکند، همان بُعد فراموش شدهای از جنون و فانتزی است که سالهاست جایش در سینمای ایران خالیست. قدرت تصویر برداری عجیب و دست نیافتنی “علی قاضی” به همراه جلوههای ویژهی کامپیوتری که به خوبی بر پیکره فیلم نقش بسته- و مثل اغلب فیلمهای سینمای ایران وصله ناجور نیست- برگ برندهی مسخره باز است.
فانتزی شوخ و لحن سورئال، مهمترین خصیصه این فیلم است که در کنار قابلیتهای دنیای سی جی، آن را در جایگاه یک اثر آرتیستیک و پیشرو، اما خالی از بن مایههای قانونمند داستان پردازانه قرار میدهد.
مسخره باز با روایت شخصی یک شاگرد سلمانی یتیم از زندگیش شروع میشود، عشق به یک سوپر استار زن و سودای بازیگر شدن، دو بال نیرومند خیال پردازیهای این شخصیت است. او از زندگی و حضورش در کنار دو شخصیت دیگر، یعنی پیرمرد چُرتی و هجران کشیدهی صاحب سلمانی و همکار پرحرف و سیاسی کارِ کله شقش تعریف میکند.
یک تدوین پر بُرش به همراه موسیقی پر افت و خیز، که در همراهی با تکرار چند بارهی عناصر روایی – دیداری، جهان روزمرهی این سه مرد را مدام برای مخاطب توصیف میکند، ساختار اصلی این فیلم تک لوکیشن را تشکیل میدهد. اما همه چیز در این تکرار و توصیف خلاصه نمیشود و بازی ذهنی و خلاقیتهای دیوانه وار و بی قاعدهی فیلمساز پا را از دنیای محدود این اتاقک کوچک فراتر میگذارد. غنی زاده آشکارا از موتیفهای آشنای نمایش، “می سی سی پی نشسته میمیرد”، نیز استفاده میکند و در گیر و دارِ خلق صحنههای اکشنِ پایان این فیلم -که اتفاقا کمی کشدار و طولانی هم شده – شیطنت و جسارت استفاده از خاطرهی ” ابوالفتح خانِ صحاف” از فیلم هزاردستان را نیز به شیوهای بسیار هوشمندانه دارد.
تصویر برداری در یک اتاق کوچک- به عنوان تنها لوکیشن اصلی فیلم- که بی مکانی و بی زمانی وقوع رخدادها را القا میکند، با طراحی صحنه بی نظیری، که همه ملزومات به کارگیری عناصر روایی و نمایشی را در حدی موجز و کارآمد در خود جای داده است، تجربهای ارزشمند و کمتر دیده شدهای است که به نظر میرسد از دنیای تئاتر به ذهن فیلمساز رسیده باشد. کارکرد ویژهی هر شی در صحنه اهمیت دارد. از جفت کمدهای چوبی کنار اتاق، که در حکم جهانِ رویایی شاگرد سلمانی است گرفته، تا ماهی فلزی پنکه سقفی که دفعِ همه بدشگونیهای جهان این سلمانی (نه آرایشگاه)، را به وجود خود وابسته میکند، همه و همه از کارکرد تماتیک و در عین حال سورئالی حکایت میکند، که ذهن مخاطب را به فرای واقعیتی که در برابر چشمانش قرار گرفته، دلالت میدهد.
اگر از کاستیهای “مسخره باز” به عنوان یک تجربه متفاوت، عامدانه چشم پوشی کنیم، باید بگوییم که جذابیتهای انیمیشن گونه در طراحی کاراکترهای اصلی فیلم، نیز از نکات برجستهی دیگری است که کمتر در سینمای ایران به آن اهمیت داده میشود و از این رو نگاه نوینی که غنی زاده را در پیوند بین سینما و تئاتر بیش از پیش موفق ساخته، بر ما آشکار میشود.
از معدود فیلم هایی بود که از وقت گذاشتن براش پشیمون نشدم.