دایی غفور بوی پیراهن یوسف، استاد فراست دیوانهای از قفس پرید یا بزرگآقای شهرزاد مگر فراموششدنیاند؟ حالا عالیجناب نصیریان به سینما بازگشته و اینبار فارغ از نقدهای مثبت و منفی به فیلم، بازیاش در مسخرهباز همه تماشاچیان و منتقدان را سحر کرده است. از قضا درست در روزی که قرار بود فیلمش در سالن رسانههای جشنواره به نمایش دربیاید، همسرش که پس از یک سکته مغزی، سه سالی در بستر بیماری بود، بدرود حیات گفت. امسال با همه این قصهها و غصهها -شاید-سال اوست. سرانجام وقتش رسیده که سیمرغ سینمای ایران افتخار کند که روی شانههای استاد علی نصیریان مینشیند...
امروز، ۱۵ بهمن روز تولد اوست و شاید غمگنانهترینش. مردی که در همه این سالها و در کنار همه درخشش در نقشها، تام و تمام عاشق بوده است، عاشق همسرش و حالا در پایان ۸۴ سالگی، تنهاترین مرد است. علی نصیریان و مینو (فاطمه) بیات تابستان ۱۳۳۸ با هم ازدواج کردند. مینو دو سالی از علی بزرگتر بود، رابطه فامیلی دوری با هم داشتند و مقدمه این ازدواج را یکی از اقوام فراهم کرد.
به گزارش شهروند، نصیریان همان روز اول آشنایی گفته بود که: «عشق اولم تئاتر است و تا جایی که بتوانم میخواهم کار کنم...» مثل همه زندگیاش راست گفته بود. آنقدر کار کرد و به نقشها استادانه جان بخشید تا بشود یگانه عالیجناب بازیگری ایران. کیست که قاضی شریح سربداران و استدلالهایش را به یاد نداشته باشد، با میرزا نوروز و دردسرهایش نخندیده باشد، چشمهای پرمحبت ابوالفتح هزاردستان را با آن عینک گرد و سر تاس فراموش کرده باشد یا دل به دل حاج یونس فتوحی میوه ممنوعه نداده باشد؟
دایی غفور بوی پیراهن یوسف، استاد فراست دیوانهای از قفس پرید یا بزرگآقای شهرزاد مگر فراموششدنیاند؟ حالا عالیجناب نصیریان به سینما بازگشته و اینبار فارغ از نقدهای مثبت و منفی به فیلم، بازیاش در مسخرهباز همه تماشاچیان و منتقدان را سحر کرده است. از قضا درست در روزی که قرار بود فیلمش در سالن رسانههای جشنواره به نمایش دربیاید، همسرش که پس از یک سکته مغزی، سه سالی در بستر بیماری بود، بدرود حیات گفت. امسال با همه این قصهها و غصهها -شاید-سال اوست. سرانجام وقتش رسیده که سیمرغ سینمای ایران افتخار کند که روی شانههای استاد علی نصیریان مینشیند...