bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۸۹۶۷۹

محمد هاشمی: معاون رییس جمهور سوریه گفت شما ایرانی‌ها مسلمان نیستید!

همه گروه‌های مذهبی، رهبری امام را قبول داشتند و زیر پرچم ایشان بودند. دیگران هم در یک نقطه مشترک بودند. هر کسی به دلیلی با شاه مخالف بود و مبارزه می‌کرد. گروه‌های مختلف به نام‌های مختلف در صحنه بودند. سیر حوادث خیلی زیاد بود. از حوادثی که منجر به عزیمت امام به پاریس شد عبور می‌کنم. امام قصد پاریس نداشتند. وقتی از کشور‌های عربی مأیوس می‌شوند، به مقصد اروپا پرواز می‌کنند. پرواز آن‌ها ابتدا در ژنو می‌نشیند، ولی به جهاتی در ژنو پیاده نمی‌شوند و به پاریس می‌روند. آنجا دو سه نفر از مبارزان بودند؛ آقای دکتر حبیبی، آقای بنی‌صدر، آقای قطب‌زاده. همراهان امام هم آقای دکتر یزدی، حاج احمدآقا و آقای محتشمی‌پور بودند.

تاریخ انتشار: ۱۸:۴۵ - ۱۷ بهمن ۱۳۹۷

محمد هاشمی

محمد هاشمی را عمدتا به ریاست صداوسیما در دهه ۶۰ و نسبتش با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی می‌شناسند. اما او بخش مهمی از حضور امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو را با حاج آقا روح‌الله همراه بوده و در دوران نخست‌وزیری شهید رجایی نیز، معاون سیاسی او و سرپرست وزارت خارجه بوده است.

به گزارش ایرناپلاس، محمد هاشمی معتقد است آنچه جمهوری اسلامی را در طول چهل سال گذشته در برابر همه موانع، دشمنی‌ها و مخاطرات مقاوم نگه داشته، نخ تسبیحی به نام اسلامیت نظام است. او در تأیید این سخن، خاطره‌ای از عبدالحلیم خدام، همتای سوری خود در اول انقلاب تعریف می‌کند که خواندنی است.

در آستانه چهل سالگی پیروزی انقلاب اسلامی هستیم. در مقطع انقلاب می‌بینیم تقریبا نیرو‌های فکری و سیاسی علی‌رغم اختلاف نظر‌های جدی که داشتند، در کنار هم قرار می‌گیرند. سؤال این است این نیرو‌ها چطور و با چه چسبی کنار هم قرار گرفتند؟ چه چیزی آن‌ها را کنار هم قرار داد که بتوانند این حرکت عظیم را شکل دهند؟

نکته اول این است که در ایران، سابقه انقلاب‌های دیگری هم داشتیم؛ در انقلاب مشروطه، نیرو‌های ضداستبدادی کنار هم جمع شدند، روحانیت رهبری می‌کرد. انقلاب به پیروزی رسید. منتها رهبران انقلاب بعد از پیروزی، یا کناره‌گیری کردند یا خانه‌نشین شدند و انقلاب از مسیر خود منحرف شد و به دست دیگران افتاد. یا در ملی شدن صنعت نفت که نوعی انقلاب ضداستعماری بود، تا مرحله پیروزی، ملیون و مردم و روحانیت، آیت‌الله کاشانی در صحنه بودند. اما در انتها، اختلافی به وجود آمد و باز انقلاب از مسیر خود خارج شد. بعد هم دوباره مشابه همان قرارداد‌هایی که قبل از سال ۳۲ بین دولت انگلیس و ایران در زمینه نفت وجود داشت یا سایر زمینه‌ها، با عناوین دیگر منعقد شد و منابع ملی یا نفت ما به تاراج رفت.

بحثی که در زمینه همراهی نیرو‌های مختلف در انقلاب اسلامی تأثیرگذار بود، این بود که در ایران، به دلیلی که گفتم از مشروطه تا صنعت نفت و بعد از آن، گروه‌ها با اعتقادات و آرمان‌هایی که داشتند، در یک نقطه مشترک بودند. مثلا فرض کنید چپ و حزب توده، وابسته به شوروی بودند، اما با شاه و نظام شاهنشاهی یا بعضی مواردی که حسب دستور انجام می‌شد مخالف بودند. یا مثلا جبهه ملی، نیرو‌های ملی که حضور داشتند، با بعضی رفتار‌های رژیم مخالف بودند و می‌گفتند ما قانون اساسی مشروطه را قبول داریم. براساس قانون اساسی، شاه باید سلطنت کند، نه حکومت، اما الان شاه حکومت می‌کند. چون بعد از کودتای ۲۸ مرداد وقتی آمریکایی‌ها آمدند و شاه را برگرداندند، از شاه سؤال می‌کنند شما می‌خواهید حکومت کنید یا سلطنت؟

شاه می‌گوید می‌خواهم حکومت کنم. برای حکومت کردن شاه، ساواک را تشکیل می‌دهند. ساواک یک سازمان مخوف شکنجه‌گر و خیلی خشن، تحت آموزش CIA، موساد و MI۶ انگلیس است و حامی شاه برای حکومت کردن است؛ نوع حمایتش هم سرکوبگری است. یعنی هر صدایی را می‌خواهد در سینه خفه کند.

بنابراین در حکومت دو مسأله خیلی مهم اتفاق افتاده بود؛ یکی اینکه منابع کشور را به بیگانگان می‌دادند و دو، سرکوبگری و ظلم عجیبی توسط ساواک بر کشور حاکم بود. هر کس هر حرفی می‌زد سرکوبش می‌کردند. آن زمان بین مردم معروف بود، اگر جایی دو نفر با هم جمع می‌شدند فکر می‌کردند یکی از این دو نفر، ساواکی است. ساواک این‌گونه تبلیغ کرده بود. در خفقان شدید، گروه‌های مختلف، روشنفکر، ملی، مذهبی، چپ، راست در این نقطه مشترک شوند که علیه حکومت مبارزه کنند. هر کدام، نهایت خواسته‌ای داشتند. منتها ملیون سرنگونی شاه را نمی‌خواستند.

اعتراض به این داشتند که شاه چرا سلطنت نمی‌کند و حکومت می‌کند. طبق قانون اساسی، شاه باید سلطنت کند. چپی‌ها تابع سیاست‌های روسیه بودند. روسیه ملاحظاتی در حفظ نظام شاهنشاهی داشت که بخشی از آن مسائل هم مرزی بود. چپی‌ها با این ملاحظات مبارزه می‌کردند. مذهبی‌ها هم مبارزه می‌کردند به علت اینکه انواع فساد در جامعه وجود داشت. پهلوی دوم هم کم‌کم در زمینه‌های مذهب‌ستیزی به طرف سیاست‌های پدرش می‌رفت. پدرش، روضه‌خوانی‌ها را تعطیل کرده بود، عمامه را از سر روحانیون برداشت، می‌گفت: کلاه بگذارند. خانم‌ها را کشف حجاب کرد و اجازه حجاب را از بین برد.

کشف حجاب اجباری در خیابان برقرار بود، پلیس در شهر و ژاندارم در دهات می‌ایستاد و اگر خانمی با چادر در خیابان پیدا می‌شد، چادرش را از سر می‌کشیدند، حتی باتوم می‌زدند و اذیت می‌کردند. در واقع، گروه‌ها هر کدام‌شان توجیهی، بنایی و دلیلی داشتند که علیه پهلوی مبارزه کنند. این‌ها جمع شدند تا سال ۴۰، ۴۱ و ۴۲، کسی با شاه کار نداشت. توطئه‌هایی علیه شاه برای ترور انجام می‌شد، یکی دو بار این کار‌ها شده بود. اما عمدتا خواهان این بودند که قانون مشروطه اجرا شود و شاه سلطنت کند. کسی سرنگونی رژیم را نمی‌خواست. سال ۴۲، حوادث خیلی زیاد است، پنجم بهمن ۱۳۴۱ شاه بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی سفری به قم داشت. از طرف آمریکایی‌ها، برنامه‌ای به نام انقلاب سفید به شاه داده شده بود که شش اصل داشت؛ اصلاحات ارضی، سهیم کردن کارگران در کارخانجات، حق رأی به زنان.

شاه در زمان آیت‌الله بروجردی که مرجع بلامنازع شیعه و جهان تشیع بودند، می‌خواست اجرا کند، اما آقای بروجردی یادداشتی در روزنامه اطلاعات چاپ کردند که در کشور‌هایی که اصلاحات ارضی شده، اول جمهوری شده، بعد اصلاحات ارضی. شاه ترسید و جلوی کار را گرفت. بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی، در سال ۴۱ ایشان تصمیم گرفت اصلاحات ارضی را اجرا کند؛ بنابراین شب ششم یا روز پنجم بهمن به قم آمد و سخنرانی خیلی تندی علیه روحانیت کرد. در آنجا روحانیت را به عنوان حیوان نجس و ارتجاع سیاه نام برد و گفت: کاری نکنید که من چکمه‌های پدرم را بپوشم و به قم بیایم. روحانیت را تهدید کرد که آن سیاست‌ها را انجام می‌دهم.

روز دوم فروردین سال ۱۳۴۲، در مدرسه فیضیه، آیت‌الله گلپایگانی یک مجلس روضه داشتند، مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود. شاه عده‌ای را با لباس روستایی و عشایری با چماق و کارد و دشنه، بدون اسلحه گرم به مدرسه فیضیه فرستادند و این مجلس را بهم ریختند. طلاب و حاضران در مجلس روضه را کتک زدند و طلاب را از بام به پایین پرت کردند. دو سه نفر در این حادثه شهید شدند. قرآن آتش زدند، کتب ادعیه آتش زدند، هر چه در مدرسه بود. ۲۰۰-۳۰۰ نفری چماق بدست به عنوان آزادزنان و آزادمردان آمدند و جنایت بزرگی کردند. امام یا حاج آقا روح‌الله، قبلا یعنی از سال ۴۰، در انتخابات ایالتی و ولایتی، وارد شده و بیانیه‌هایی داده بودند. منتها هنوز جدی وارد نشده بودند. اما بعد از حادثه مدرسه فیضیه، امام اعلام کردند من روز عاشورا در همین مدرسه سخنرانی می‌کنم.

رادیو تلویزیون و رسانه در اختیار مبارزان نبود. از طریق اعلامیه و نوار، به سراسر کشور به جا‌های مختلف اعلام شد که حاج آقا روح‌الله خمینی، روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی می‌کنند. جمعیت بسیار زیادی، شاید بدون اغراق ۲۵ درصد از جمعیت کل کشور، روز عاشورا به قم آمدند تا پای سخنان امام بنشینند. مدرسه فیضیه پر شد، رودخانه این طرف پر شد، صحن جلو پر شد، خیابان‌ها، مدارس اطراف، جمعیت فوق‌العاده عظیم بود و قم یکپارچه جمعیت شده بود. حاج آقا روح‌الله آمدند و صحبت کردند. آنجا خطاب مستقیم‌شان به شاه بود. قبلا کسی به شاه کاری نداشت. به شاه گفتند که طلاب ما را به ساواک یا شهربانی می‌برند و می‌گویند به سه چیز کار نداشته باشید؛ آمریکا، اعلاحضرت، اسرائیل.

تو اگر اسرائیلی شدی، بگو من بگویم بیرونت کنند. تو چه ارتباطی با اسرائیل و آمریکا داری؟ مردک، بدبخت. این جمله را هم گفتند که گفتی چکمه‌های پدرم را می‌پوشم و می‌آیم. چکمه‌های پدرت به پای تو گشاد است. تهدید کردند، حکومت تو نامشروع است، می‌گویم مردم تو را بیرون کنند. خیلی تند شاه را خطاب قرار دادند و جمعیت هم کف می‌زدند، هورا می‌کشیدند. آن موقع تکبیر و صلوات کمتر مطرح بود. آن روز صحنه عجیبی بود. قم در وضع عجیبی بود. حاج آقا روح‌الله سخنرانی خود را کردند و به منزل رفتند، مردم هم بودند. پراکنده شدند و از قم رفتند. ساعت ۲-۳ بعد از نصفه شب، از تهران یک هنگیف گردانی، تعداد زیادی سرباز و افسر و کامیون و ماشین و جیپ به باغی، پشت منزل امام یا حاج آقا روح‌الله آمدند. در آنجا اول در تاریکی شب مستقر شدند، ۲-۳ بعد از نیمه شب وقتی مردم خواب بودند، این‌ها وارد منزل امام شدند یا حاج آقا روح الله.

ایشان برای نماز شب بلند شده بودند. امام خدمه‌ای داشتند، ساواکی‌ها از دیوار وارد شده و با این پیرمرد بدرفتاری کرده بودند. حاج آقا روح‌الله، وسایل خود را در یک بقچه گذاشته بودند، به آن‌ها می‌گویند روح الله خمینی من هستم، بیایید برویم. صبح، مؤذن پشت گلدسته‌ها داد می‌کشد که آقا را بردند. مردم بیدار شدند و بیرون ریختند. آن روز حدود ۱۶۰-۱۷۰ نفر در قم شهید شدند. نیرو‌های مسلح هم دستور تیر داشتند. مردم از ورامین و تهران حرکت می‌کنند و مقابل رادیو در میدان ارک می‌روند تا رادیو را بگیرند. شاه فرمان تیر می‌دهد و از سینه و کمر به بالا می‌زدند. آن روز حدود چهار هزار نفر در ورامین و تهران و اطراف میدان پانزده خرداد که آن موقع میدان ارک بود، کشته می‌شوند. در حقیقت، مرحله اول مبارزه را شاه با خشونت خیلی زیاد مقابله کرد. بازار و مغازه‌ها را به رگبار می‌بندند. من خودم آن روز به بازار رفته بودم. وقتی تیراندازی شروع شد، کف زمین خوابیدیم تا از خیابان بوذرجمهری بتوانیم عبور کنیم. آمدیم به پامنار و بعد تا جلوی مجلس، همه‌جا تیراندازی بود. منزل ما آن موقع میدان گرگان بود.

سوار اتوبوس خط سه شدیم و تا منزل رسیدیم. روز سختی بود. بعد امام را برای محاکمه آوردند. می‌خواستند به اصطلاح آقای خمینی را اعدام کنند. در قانون اساسی مشروطه، اصلی وجود دارد که مجتهدان یا مراجع، مصونیت سیاسی دارند؛ بنابراین وقتی این مسأله مطرح شد که می‌خواهند آقای خمینی را اعدام کنند، ۵۰ -۶۰ نفر از علمای بلاد و مراجع از شهرستان‌های مختلف در حرم حضرت عبدالعظیم جمع شدند و بیانیه‌ای را امضا کردند و نوشتند که «آیت‌الله العظمی، مرجع جهان تشیع». بر این اساس، شاه نتوانست امام را اعدام کند. حدود یک سال امام را در زندان نگه داشتند، بعد امام که به قم آمدند، دوباره بحث کاپیتولاسیون مطرح شد. چهارم آبان سال ۱۳۴۳، امام در مسجد اعظم قم، یک سخنرانی بسیار قوی کردند و داد زدند.

همین صدایی که الان گاهی رادیو یا تلویزیون می‌گذارد که‌ ای علمای اسلام، به داد اسلام برسید، اسلام رفت. حتی‌ای سران کشور‌های اسلامی، حتی شاه را هم صدا می‌زند که اسلام رفت. سخنرانی خیلی تندی علیه کاپیتولاسیون و شاه کردند. دوباره شبانه امام را دستگیر کردند و ایشان را مستقیم به ترکیه تبعید کردند. بعد از یک سال تا یک سال و نیم، امام را به نجف تبعید کردند.

بله همه در مبارزات بودند، ولی این شد که امام، رهبر نهضت شدند.

یعنی تمام گروه‌های مذهبی، رهبری ایشان را پذیرفته بودند؟

همه گروه‌های مذهبی، رهبری امام را قبول داشتند و زیر پرچم ایشان بودند. دیگران هم در یک نقطه مشترک بودند. هر کسی به دلیلی با شاه مخالف بود و مبارزه می‌کرد. گروه‌های مختلف به نام‌های مختلف در صحنه بودند. سیر حوادث خیلی زیاد بود. از حوادثی که منجر به عزیمت امام به پاریس شد عبور می‌کنم. امام قصد پاریس نداشتند. وقتی از کشور‌های عربی مأیوس می‌شوند، به مقصد اروپا پرواز می‌کنند. پرواز آن‌ها ابتدا در ژنو می‌نشیند، ولی به جهاتی در ژنو پیاده نمی‌شوند و به پاریس می‌روند. آنجا دو سه نفر از مبارزان بودند؛ آقای دکتر حبیبی، آقای بنی‌صدر، آقای قطب‌زاده. همراهان امام هم آقای دکتر یزدی، حاج احمدآقا و آقای محتشمی‌پور بودند.

امام وارد پاریس می‌شوند و دو روز اول را به آپارتمانی کنار منزل بنی‌صدر می‌روند که برای آقای غضنفرپور بوده است. دو روز آنجا می‌مانند، ولی رفت و آمد بسیار زیاده بوده و فرانسوی‌ها هم خیلی به شلوغی عادت ندارند. جمعه، یکی از افراد نهضت آزادی، باغچه‌ای در حومه پاریس در روستای نوفل لوشاتو داشتند که امام به آنجا رفتند. دو اتاق خیلی کوچک با یک زیرزمین نمور. باغچه خیلی کوچکی بود، چند درخت سیب در آن بود و یک ساختمان. امام آنجا می‌روند، بعد می‌گویند همین‌جا بمانیم. کمی وسایل زندگی می‌برند. امام آنجا می‌مانند و دیگر به پاریس برنمی‌گردند. امام ۱۱۷ روز نوفل لوشاتو بودند و من ۱۱۴ روز در خدمت ایشان بودم. من در روز سومی که امام وارد نوفل لوشاتو شند، از آمریکا به خدمت ایشان رسیدم.

شما در نوفل لوشاتو چه‌کار می‌کردید؟

من در آمریکا درس می‌خواندم. در نوفل لوشاتو همه‌کار می‌کردیم.

آنجا ظاهرا به یک سازمان برای خودش تبدیل شده بود و هر کسی کاری می‌کرد.

بله. من ترجمه می‌کردم. بعضی متون را اصلاح و ترجمه فارسی می‌کردیم. بیانیه‌های امام، سخنرانی‌هایشان و نوارهاشان را پیاده و به اعلامیه تبدیل می‌کردیم. نوار‌ها را شب به ایران می‌فرستادیم. خرید می‌کردیم. کسانی که می‌خواستند به دیدار امام بیایند، با ماشین می‌آوردیم و می‌بردیم. هر کاری که زمین مانده بود، کار‌های زیادی انجام می‌دادیم. در این مدت ۱۱۷ روزی که امام در پاریس بودند، روزانه به طور متوسط لااقل ۱۰۰ خبرنگار می‌آمدند در نوفل لوشاتو که صحبت‌های امام، بیانیه‌های امام، نماز امام و سخنرانی امام را می‌گرفتند و در کشور‌های خود منتشر می‌کردند.

امام در این دوره که در پاریس بودند، دو سه کار خیلی مهم انجام دادند. یک کارشان این بود که جنایات شاه و این نکته که خودشان در ۱۵ خرداد گفته بودند که تو غیرقانونی هستی، مشروعیت نداری، می‌گویم مردم تو را بیرون کنند، غیرمشروع بودن نظام شاهنشاهی را خیلی خوب جا انداختند. دوم اینکه خواست ملت ایران که حکومت اسلامی و دولت اسلامی بود را به خوبی بیان کردند. در واقع امام در ایام پاریس، اسلامی بودن مبارزه و خواست ملت ایران را به خوبی برای دنیا شرح دادند. شعار مردم در ایران، همین‌ها بود: خون بر شمشیر پیروز است، تظاهرات عاشورا، نماز عید فطری که در قیطریه خوانده شد.

حتی سیاسیونی که می‌خواستند با امام ملاقات کنند، تا اسلامی بودن نهضت و حرکت مردم ایران را تأیید نمی‌کردند، امام اجازه ملاقات نمی‌دادند؛ از جمله آقای سنجابی و آقای فروهر، سه نفر از جبهه ملی آمدند با امام دیدار کنند. امام گفتند که ملاقات نمی‌کنم، چون این‌ها می‌روند و بعد حرف‌هایی می‌زنند. گفتند باید تأیید کنید که مردم اسلام را می‌خواهند و نهضت اسلامی است. این‌ها بیانیه‌ای نوشتند و هرسه نفر امضا کردند و به امام فرستادند. امام اصلاحی روی بیانیه آن‌ها انجام دادند و باز اصلاحیه را هم هر سه امضا کردند. بعد امام وقت ملاقات دادند که اگر این‌ها بعد از ملاقات حرف خلافی زدند، بیانیه‌شان را منتشر کنند.

درست است که طیف‌های مختلف در حال مبارزه بودند، ولی همه دریافتند که کسی توان رهبری جز امام ندارد. محور خواسته‌ها هم جمهوری اسلامی شد. آن موقع باز جمهوری نمی‌گفتند؛ می‌گفتند اسلام و حکومت اسلامی می‌خواهیم و نهضت، نهضت عاشورایی است. بعد از اینکه امام به ایران آمدند هم همه از ارتش تا دیگران همه آمدند تا بیعت کنند. بختیار هم شکست خورد. حتی امام حکمی که به آقای بازرگان دادند تأکید کردند فارغ از انتساب شما به حزب سیاسی یعنی نهضت آزادی، این حکم را به شما می‌دهم.

وقتی ۴۰ سال گذشته را نگاه می‌کنیم می‌بینیم جمهوری اسلامی، با همه انتقادات، تهدید‌های زیادی از سر گذرانده است. اگر خلاصه بخواهید جواب دهید، رمز اینکه جمهوری اسلامی توانسته در مقابل این فشار‌ها دوام بیاورد، چیست؟

گرچه شما تاکید دارید مختصر جواب دهم، ولی لازم می‌دانم یکی دو نکته را پیرامون این سؤال بگویم. قبل از پیروزی انقلاب یا بهتر بگوییم در زمان رضاشاه، وضع حکومت معلوم بود چگونه است. زمان قاجار را هم وارد نمی‌شویم که اوضاع خیلی خراب است. زمان محمدرضا شاه یعنی از سال ۱۳۳۲ بعد از کودتای ۲۸ مرداد، محمدرضا شاه تقریبا ایران را دربست در اختیار آمریکایی‌ها گذاشت. آمریکا در ایران ۶۵ هزار کارشناس نظامی و غیرنظامی داشت.

سفارتخانه آمریکا، مرکز حکمرانی آمریکا برای خاورمیانه بود. شاه افتخار می‌کرد که عنوان ژاندارم منطقه را به او دادند. وضعیت اینگونه بود. آمریکایی‌ها از شاه حمایت می‌کردند. دموکرات‌ها به یک نحو، جمهوری‌خواهان به نحوی دیگر. جمهوری‌خواهان، یا حزب جمهوری آمریکا، در کشور‌هایی مثل ایران یا کشور‌های منطقه ما در جهان سوم، استراتژی‌ای داشتند که ترجیح می‌دادند با یک شخص کار کنند. یعنی حکومت‌های استبدادی را حمایت می‌کردند که می‌گفتند طرف ما یک شخص است. ما با یک کشور نمی‌توانیم طرف شویم. هر کار بخواهیم کنیم، از طریق این شخص انجام می‌دهیم.

الان هم این سیاست را دارند. الان هم وضعی که آمریکا با محمد بن سلمان در عربستان دارد یا با حاکم امارات دارد، رفتار‌هایی که دارند، این نوع است. دموکرات‌ها به دلیل اینکه معتقد به دموکراسی بودند، کمتر می‌خواستند با فرد طرف باشند. می‌خواستند با احزاب طرف باشند. می‌بینیم در زمان شاه، وقتی حکومت دموکرات در آمریکا روی کار می‌آید، یکی دو حزب فرمایشی تشکیل می‌شود مثل حزب رستاخیز و احزابی که ملیون تشکیل می‌دادند. این برای نیاز به داخل کشور نبود، در حقیقت برای پاسخ به حکومت دموکراتیک آمریکا بود. آمریکایی‌ها از شاه حمایت می‌کردند. حتی در روز‌های آخر انقلاب، من چند جا گفتم که نماینده آقای کارتر آمد پاریس، درخواست ملاقات با امام کرد، نماینده ژیسکاردستن آمد و ملاقات کردند شب، نماینده آقای کارتر تلویحا از امام می‌خواست که در امور مردم ایران دخالت نکنند، فعلا هم به ایران نروند، برای‌شان خطر دارد. نماینده فرانسه هم می‌گفت که اگر جای شما بد است، جای شما را عوض کنیم و شما را به قصر ورسای ببریم.

امام به محض اینکه این‌ها پای خود را از خانه امام بیرون گذاشتند، گفتند اعلام کنید من جمعه به ایران می‌روم. رادیو فرانسه اعلام کرد امام می‌روند. موجی آنجا راه افتاد. امام طبق یک منطق با آن‌ها مخالفت می‌کردند و آن اینکه، آقای کارتر و آمریکا که دوست من نیستند پس حتما توطئه‌ای در کار است که اگر من در ایران باشم، نمی‌توانند توطئه خود را انجام دهند. بعد معلوم شد ژنرال هایزر برای کودتا آمده است.

در واقع آمریکا از پیش از پیروزی انقلاب، بدنبال سقوط نظام بوده است. نمی‌خواستند نظام تشکیل شود. دلایل مخالفت آمریکا متعدد است؛ از جمله اینکه آمریکا، ایرانی می‌خواهد مثل ایرانی که زمان شاه بود. نه ایران مستقل و آزاد؛ بنابراین هر توطئه‌ای که توانسته کرده. جنگ راه انداخته، تروریسم خیلی حاد؛ ببینید تروریست‌ها بعد کجا رفتند و الان کجا هستند؟

جمهوری اسلامی چطور دوام آورده است؟

جمهوری اسلامی دو نقطه قوت داشته است؛ نخست رهبری امام و در کل رهبری و نکته دوم حضور مردم در صحنه. مردم همیشه از اصل نظام دفاع کرده‌اند. درست است مشکلات هست، ولی مردم به این نظام وفادار بودند. مردم ایران، پهلوی را دیده‌اند، حکومت‌های قبل را دیده‌اند، کشور‌های مجاور را می‌بینند، عراق، افغانستان، کشور‌های دیگر، مردم به این نظام علاقه‌مند هستند. درست است، قبول دارم ایراد هم دارند، مشکلات هم دارند، اما مردم همیشه در صحنه بودند.

این در کنار رهبری توانسته جمهوری اسلامی را در برابر همه مشکلات مقاوم نگه دارد. امام که اصلا یک شخصیت استثنایی بودند. بعد از امام هم رهبری که جایگزین امام شده، ویژگی‌های خوبی دارد. مردم هم به نظام خود معتقد هستند و نظام خود را می‌خواهند. عامل مهم همراهی مردم هم اسلام است. خاطره‌ای برای شما بگویم که می‌تواند به درک این مطلب کمک کند. اوایل انقلاب، سرپرست وزارت خارجه بودم. معاون سیاسی شهید رجایی در زمانی که نخست‌وزیر بود و سرپرست وزارت خارجه. جنگ هم شروع شده بود. من به سفر کاری برای مذاکره‌ای، به سوریه رفتم. میزبان من آن موقع، عبدالحلیم خدام بود. او هم معاون رئیس‌جمهور بود، همتای من بود. موقع ناهار یا شام یا گاهی که با هم قدم می‌زدیم، بحث‌های عمومی داشتیم که نظرات‌شان را راجع به ما می‌گفتند.

آقای خدام خودش طرفدار روس و لائیک بود. کم‌کم که با ما رفیق شد، به من گفت: شما ایرانی‌ها هیچ دینی ندارید. اسلام را هم قبول ندارید و دروغ می‌گویید. من شما ایرانی‌ها را می‌شناسم. اینکه شما اسلام را به عنوان حکومت خود انتخاب کردید و می‌گویید جمهوری اسلامی، ابتکار خیلی خوب و سیاست خیلی عالی بوده که امام‌تان انتخاب کرده است. جز اسلام، هیچ چیز دیگر نمی‌تواند نخ تسبیح وحدت شما باشد و شما را حفظ کند. شما با این کشوری که هستید، این همه قومیت و مذاهب مختلف که دارید، روشنفکران مختلفی که دارید، فقط اسلام می‌تواند شما را حفظ کند.

اشتباهی که جمال عبدالناصر در مصر کرد، ناسیونالیسم عربی یا ملی‌گرایی را انتخاب کرد. در ایران هم یکبار مصدق ملی‌گرایی را انتخاب کرد، ولی نتوانست دوام بیاورد. شما از این‌ها آموختید و به درستی اسلام را برای حفظ نظام خود انتخاب کردید. واقعیت این است که مکتب اهل بیت توانسته ما را نگه دارد. اینجا خاطره‌ای می‌گویم؛ سال ۴۸ که برای درس به آمریکا رفتم، به هر کسی که می‌پرسید اهل کجا هستی، وقتی می‌گفتیم ایرانی هستیم، نمی‌دانست ایران کجاست. بعد در نشنال جغرافی که دنبال ایران می‌گشتند، به پرشیا می‌رسیدند و می‌گفتند اوه، پرشین کت؛ گربه ایرانی، پرشین کارپت؛ فرش ایرانی، پرشین حش؛ حشیش ایرانی. این سه را آمریکایی‌ها راجع به ایران می‌دانستند.

بعد از انقلاب، ده‌ها کرسی شیعه‌شناسی در دانشگاه‌های آمریکا تشکیل شده، که این مذهب چیست؛ شیعه‌ای که فلسفه انتظار دارد، جهاد را دارد، شهادت را دارد و توانسته بایستد. درست است در داخل کشور، ممکن است عده‌ای منتقد باشند یا به تعبیری ریزش داشته باشیم، ولی واقعا رویشی که در سطح بین‌المللی نسبت به اهل بیت داریم، در تاریخ بی‌سابقه است. الان در قم، از حدود ۲۲۰ کشور، طلبه به ایران آمده است تا بدانند شیعه چیست. این‌ها بعد از تحصیل، سفیرانی هستند که به کشور‌های خود بازمی‌گردند.

bato-adv
bato-adv
bato-adv