فرارو- حنیف براری؛ پنجمین قسمت از احضار، سریالی که عنوان اولین سریال ترسناک ایرانی را با خود به یدک میکشد، چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه ۹۷ وارد شبکهی نمایش خانگی شد.
در این قسمت گذشتهی گیسو و اتفاقات خانهی دکتر سینا زیر ذره بین میرود و با ورود نیروهای اهریمنی به ماجرا متوجه میشویم چگونه پای گیسو به میز احضار و ارتباط با ماوراء الطبیعه باز شده است.
قسمت پنجم سریال احضار را از اینجا دانلود کنید
در
قسمتهای پیشین دیدیم که امیر و پروا که در ظاهر زوج خوشبختی هستند و در انتظار به دنیا آمدن فرزندشان، با کمکهای دکتر سینا که از دوستان آنها است به خانهای بزرگ در یک منطقهی کوهستانی نقل مکان میکنند. به مرور متوجه میشویم که اتفاقاتی در گذشتهی این سه نفر کماکان بر سر زندگی شان سایه افکنده و امیر و پروا حضور گیسو، همسر سابق امیر که هفت سال پیش مرده است، را همه جای خانه حس میکنند.
از طرفی دکتر سینا برای نگه داری فرزند خوانده اش پریا، که نه در مهدکودک میماند و نه تحمل حضور پرستاری در خانه را دارد، دچار مشکل است. پریا دوست نادیدنیای به نام خاله ثریا دارد که همان گیسو است. خاله ثریا/گیسو سرگذشت زندگی اش و داستان خیانت امیر و پروا به خودش را برای پریا تعریف میکند.
قسمت پنجم با سقط جنین پروا آغاز میشود. پروا، گیسو را عامل از دست دادن بچه اش میداند و خاله ثریا/گیسو با تاکید بر این موضوع به پریا میگوید که برای انتقام این کار را کرده است. مثل دو قسمت قبل با حرفهای گیسو/ خاله ثریا به نقاط مختلف سرگذشت شخصیتهای داستان میرویم. گیسو از روزها و شبهای بدی که بعد از ترک خانه امیر داشت، میگوید. از گریههای روز و کابوسهای شبانه اش. امیر غیابا از گیسو جدا میشود و گیسو تصمیمش برای سقط جنین را قطعی میکند و از سینا میخواهد که کمکش کند.
گیسو در تنهایی هایش در خانه سینا کم کم حضور کسی را احساس میکند. ساغر، کسی که خودش را صاحب عمارت و دوست سینا معرفی میکند، ساغر میگوید قبلا دو بار خودکشی کرده و توسط سینا نجات پیدا کرده است.
بنابر این خودش را مدیون او میداند. ساغر با وجود این که خودش را حسودترین موجود دنیا معرفی میکند به گیسو میگوید که خودش از سینا خواسته که او را به خانه اش بیاورد. او به طرز مرموزی از زندگی گیسو، فرزند در راهش و خیانت امیر خبر دارد و با گیسو احساس همدردی میکند، که مثل گیسو از همهی دنیا و آدم هایش متنفر است.
امیر و پروا با از دست رفتن بچه شان دچار شوک بزرگی شده اند و کنار هم گذاشتن اتفاقاتی که پیرامونشان میگذرد امیر را دچار استیصال کرده است. پیدا شدن یک رز مشکی، که گل مورد علاقهی گیسو بوده است و پروا از آن متنفر است، کنار تخت پروا امیر را بیش از پیش از کوره در میبرد و او را وادار میکند که برای حل مشکلاتش کاری کند و امیر سراغ طلسمها و دعاهایی میرود که با نقشهی گیسو بر سر راهش قرار گرفته است.
سینا تلاش میکند تا نظر گیسو را عوض کند، اما او در تصمیمش محکم است. دکتر سینا مامایی را میآورد تا گیسو جنینش را سقط کند. ماما زمانی که مشغول آماده شدن است اتفاقات عجیبی میافتد و با دیدن موجودی وحشتناک فرار میکند. گیسو فکر میکند که ساغر باعث فرار ماما شده است، اما ساغر او را متقاعد میکند که در اعماق وجود خودش هم او میخواهد بچه اش را نگه دارد.
ساغر، گیسو را به خودش وابسته میکند و آنها همدم و همنشین هم میشوند: «ساغر: ما از درون یه جورایی به هم وصل شدیم و زبون هم رو میفهمیم... گیسو: واسه بچه ات اسمم گذاشته بودی؟ ساغر: آره. گیسو: چی؟ ساغر: پریا... دیگه هیچکس نمیتونه به پریا آسیبی برسونه، هیچ کس، هیچ وقت.»
ورود اجنه و اشباح و شیاطین جریان تازهای را در رگهای خشک احضار میدمد و کمی دوز هیجان و ترس را بالا میبرد. سکانس احضار یا جن گیری به خوبی نفس گیر از آب در آمده است و جلوههای ویژه به زیبایی برای ساخت این قسمت به کار گرفته شده و کیفیت بصری این سکانس را بالا برده است. کماکان مثل دو قسمت قبل –شاید کمی کمتر- تدوین سکانسها گیج کننده است.
رفتن از مکالمهی پریا با خاله ثریا به گذشتهی گیسو و از آن جا به کابوسهای گیسو در گذشته و از کابوس به کابوسی دیگر و از آن جا به زندگی امیر و پروا و در زمان حال و سقط شدن بچه شان و دکتر سینایی که ناگهان درب را باز میکند و وارد میشود! همهی اینها مخاطب را در پی گیری خط اصلی داستان سر در گم میکند. مخاطبی که باید در کنار این شلختگی در پیش برد داستان حواسش به کدهایی که شخصیتها میدهند هم باشد: «من حسودترین موجودی ام که تو دنیا میشناسی.» یا «تو هم مثل من از دنیا و همهی آدم هاش متنفری... مگه نه؟» یا «به حق شمع... به حق نور» و یا حتی سم داشتن خاله ثریا/گیسو.
با وجود تصاویری که هنوز جذاب اند و قابهایی که به زیبایی گرفته شده اند، اما کندی در پیش برد قصه و اصرار برنمایش مکرر و مداوم برخی المانها و میزانسن ها، ریتم صحنهها را مخدوش کرده است و مخاطب در جای جای این قسمت ارتباطش را با سریال از دست میدهد.
حرفهای خاله ثریا/گیسو در کنار یک کالسکه بچه و که خود به خود حرکت میکند و دو عروسکی که پریا با طناب به دنبال خودش میکشاند در سه قسمت گذشته بارها و بارها تکرار شده است و هرچند هر بار از زاویهای جدید گرفته شده، اما دیگر جذابیت و کارکرد خود را از دست داده است.
قسمت پنجم با ورود شخصیت جدیدی همچون ساغر و ورود به مسائل مربوط به احضار و جن گیری، کمی به چیزهایی که مخاطبان از ابتدای سریال منتظرشان بودند نزدیک میشود و شاید بتواند مخاطبینی که در یکی دو قسمت قبلی از دست داده بود را دوباره پای تماشای خود بکشاند.