مجتبی نادری سورکی؛ بهرام توکلی، کارگردان نسبتا جوان و خوش ذوق و آیندهدار سینمای ایران که در جشنواره سی و ششم فجر در سال گذشته، با تنگه ابوغریب به معنی واقعی کلمه یک تنه به کارگردانان قدیمی و نام آشناتر سینمای بعد از انقلاب زده بود، این بار در کنار سعید ملکان قرار میگیرد تا پروژه عظیم زندگی جهان پهلوان تختی را بر پرده نقرهای به منصه ظهور برساند.
بلافاصله بعد از شروع فیلم، بیننده مات و مبهوت صحنههای واقعی ابتدایی فیلم میگردد و تا بیست دقیقه ابتدایی، همچنان تحت تاثیر عظمت صحنهپردازی، میزانسن و دکوپاژ دقیق فیلم میشود. این صحنه پردازیها، به قدری واقعی ساخته و پرداخته شدهاند، که گویی بیننده از نزدیک در دل وقایع دوران زندگی تختی قرار میگیرد و این سوال شاید تا پایان فیلم نیز از ذهن بیننده پاک نشود که چگونه همچنین تصاویری تا این حد واقعی، فیلم برداری شدهاند. صحنههایی که اگر حضور بازیگران امروز سینمای ایران در آنها نبود، چه بسا با صحنههای واقعی و قدیمی مثلا از مستندی در مورد زمان کودتای ۲۸ مرداد، اشتباه گرفته شوند.
جهان پهلوان تختی، دِینی بر گردن سینمای ایران داشت که قرار بود با فیلم جهان پهلوان تختی علی حاتمی در ۲۵ سال قبل ادا شود؛ اما اکنون با فیلم تختیِ بهرام توکلی به طور اتمم و اکمل این دین پرداخته شده است.
صحنههای ابتدایی فیلم، حضور تختی در اتاق شماره ۲۳ هتل آتلانتیک و شروع اقدام وی به خودکشی است. جسارت توکلی در پرداختن به همین خودکشی، شاید پاسخ به سوالی بوده که حداقل دغدغه ذهن بخشی از مردم ایران است در مورد اینکه تختی چگونه فوت کرده است و آیا به قتل رسیده یا خودکشی کرده است.
تختی، قرص را در لیوان حل میکند. با هم زدن قاشق در لیوان، یک فلش بک به اندازه عمر خود تختی و وقایعی که منجر به حل شدن همین قرص با دست خود تختی در لیوان شده، در فیلم صورت میگیرد و به صحنههای جذاب و اعجابانگیز کودکی تختی در فضای شلوغ و پر از مریضی و گرد و خاک و بیماری دوران ایران قدیم ادامه مییابد. فیلم، البته با گزارشهای جسته و گریخته خبرنگاری که ظاهرا بیشترین همراهی و مصاحبه و مکالمه را با تختی داشته روایت میشود که به بیننده در تحلیل شخصیت اول فیلم بسیار کمک میکند.
فیلم غلامرضا تختی، روایت داستان زندگی جهانپهلوان تختی است که شاید بزرگترین کشتی گیر ایرانی قرن اخیر است. برای اولین بار جزئیات سلوک این کشتیگیر از یک کودک فقیر و ساده تا یک جهان پهلوان با آوازه جهانی روایت میگردد. سلوکی که در نهایت بدلیل گرایشات به حق سیاسی، در نهایت تختی را گوشهگیر و به کام مرگی خود خواسته فرو میبرد.
نیمه ابتدایی فیلم، داستان عروج تختی از هیچ به همه چیز و جهان گیر شدن آوازه تختی به عنوان یک کشتی گیر ملی و نیمه دوم فیلم، بروز مفاهیم مرتبط با شخصیت والای تختی بعد از رسیدن به شهرت و در ادامه حرکت وی به سمت سقوط ظاهری و جدایی از حکومت و مردم است.
تختی به دلیل ارادت به پدر و مادر، برای دیدن مادر در دوران نوجوانی، کار سخت در مسجد سلیمان را تنها به دلیل ملاقات با مادر و اولویت قرار دادن دستور مادر رها کرده و استعفا میدهد و شاید همین اجرای دستور مادر، شروع اوج گیری تختی در کشتی بوده است؛ به گونهای که به سرعت بر بلندای کشتی ایران و جهان قرار میگیرد. زندگی تختی در بعد از مشهور شدن، حول اخلاق پهلوانی و گم نکردن خود در اوج معروفیت جلو میرود.
جهان پهلوان قصه این فیلم، بعد از شهرت، بیش از پیش توان خود را در گسترش کار خیر و کمک به در و همسایه و کوچک و بزرگ و هر فردی که تقاضای کمک میکند یا نمیکند، مبذول داشته و از همین مشهور بودن نیز- که آن را مدیون همین مردم میداند- در جهت کمک بیشتر مردم تا جایی استفاده میکند که هستی خود را نیز در جاذبه کمک به مردم در نهایت به فنای فی الله میدهد.
در آخر و با وجود محبوبیت زیاد مردمی، ارتباط وی با مردم به دلیل گرایشات سیاسی وی به مصدق و آیتالله کاشانی به مرور قطع میشود. کار تا جایی پیش میرود که اجازه ورود به ورزشگاه را نیز به عنوان یک تماشاگر ساده کشتی نمییابد. تختی به مرور در شرایطیبه کنج عزلت فرو میرود، که اگر چه انگار مردم نیز او را فراموش کرده اند، اما در همین شرایط نیز خدمتکار هتل آتلانتیک که لیوان آبی که در نهایت قرص خودکشی در آن حل میشود را میآورد نیز در لحظات نزدیک به مرگ تختی، همچنان امید کمک و گره گشایی مشکل خود را از تختی دارد.
در واقع کارگردان، به درستی فیلمنامه را به گونهای نوشته است که بینده نتواند به طور دقیق تشخیص دهد که آیا تختی خودش به زندگی خود پایان داده است و یا مجموع ظلم حکومت وقت و بیمهری مردم، تختی را با دستِ خودِ تختی کشتهاند!
شاید در صحنههایی از فیلم، بذل و بخشش بیحساب تختی و یا عدم توجه تختی به کانون خانواده و زن و بچه خودش، در ذوق بیننده بزند، اما در سایر صحنههای روایتگر داستان فیلم، روند منطقی رشد و سپس انزوای تدریجی تختی به درستی و با دقت بسیار زیاد پرداخته شده است.
طراحی صحنهها و دقت در جزئیات، حرکات متناسب دوربین با موضوع و فضای صحنه و تقریبا تمامی بازیها و مخصوصا بازیگران گروهای سنی مختلف تختی در سنین مختلف، با دقت و حساسیت تحسین برانگیز پرداخته شده است، تا یک فیلم بیوگرافیکی تمام عیار، بار سطحینگری و ضعف تعدادی از فیلمهای جشنواره سی و هفتم را حتی به تنهایی به دوش بکشد. نکته جالب شاید انتخاب نابازیگری به نام "محسن تختی" که همنام تختی و اتفاقا در رشته کشتی فعالیت میکند، به عنوان بازیگر مسابقات المپیک تختی در فیلم است که بازی قابل قبول وی، تبحر توکلی را در بازی گرفتن از نابازیگران به خوبی نشان میدهد.
باید توجه کرد که عموماً محصولات سینمایی که با محوریت مفاهیم والای انسانی نظیر گذشت، بخشش، عدالت و ... ساخته میشوند، به سرعت بر جان و دل بیننده جای میگیرند و در ادامه در تاریخ سینما نیز ماندگار میگردند. فیلم غلامرضا تختی بهرام توکلی نیز اگر منصفانه به آن نگریسته شود، با تاکید بر همین مفاهیم ساخته شده و در همین دسته فیلمها قرار میگیرد و به حق، در آیندهای نه چندان دور بر تخت عزت و بزرگی سینمای ایران قرار خواهد گرفت.