امام گفتند: «پس برای چه میخواهند این کار را کنند؟» گفتم بنیصدر مقالاتی در نشریه خود که همان «انقلاب اسلامی در هجرت» است، مینویسد و در آن راجع به ولایت فقیه عبارتی به کار میبرد که شرمم میآید بازگو کنم. امام فرمودند: «اینکه منکر ولایت فقیه است چه اشکالی دارد؟ مگر میتوان هرکس را که منکر ولایت فقیه شد ترور کرد؟ نه شما نهیاش کنید».
در همایش نقد و واکاوی آثار مرتبط با زندگینامه امام خمینی که در پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی برگزار شد، چهرههای متعددی صحبت کردند.
هادی خسروشاهی یکی از سخنرانان بود که بهخاطر کسالت صرفا به بیان دو خاطره بسنده کرد؛ دو خاطرهای که بسیار تأملبرانگیز بودند.
به گزارش جماران، حجتالاسلاموالمسلمین سیدهادی خسروشاهی به ذکر دو خاطره جالب از نظر امام راجع به ماجرای ترور «فرح پهلوی» و «ابوالحسن بنیصدر» بسنده کرد و گفت: من در سالهای نخست انقلاب به دلیل فعالیتی که در مصر و سایر بلاد عربی داشتم، شناختهتر بودم، بنابراین قبل از سفری که برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلامی داشتم، برای همراهی با چند نفر از دوستان به الجزایر رفته بودم. یکی از بچههای جهادی که اسم مستعارش «ابوعلاء» بود، پیش من آمد و فتوا خواست تا «فرح پهلوی» را ترور کند و گفت که فرح و اولادش شبهای جمعه به سر قبر شاه در مسجد رفاعی مصر میروند و چون پلیس جلوی درب ایستاده ما نمیتوانیم داخل شویم، اما میتوانیم هنگام عبور از آنجا نارنجکی به داخل مسجد بیندازیم که به موجبش، هم فرح و هم اولادش کشته شوند. وقتی گفتم که اهل دادن فتوا نیستم، از من خواست از آقای خلخالی یک فتوا بگیرم. در آنجا گفتم متأسفانه من اصلا آقای خلخالی را قبول ندارم، ولی اگر به ایران رفتم، از خود امام میپرسم و به شما خبر میدهم.
این ماجرا گذشت تا اینکه من وقتی برای مرخصی به ایران آمده بودم، خدمت امام رسیدم و این موضوع را از ایشان سؤال کردم. امام فرمودند: «برای چه میخواهند این کار را کنند؟» گفتم میگویند او تحریککننده رژیم در زمان شاه بوده. امام گفتند «نه، آن زن چه اختیاری داشته؟!» و بعد هم اضافه فرمودند: «اگر شما آن زن را مفسده میدانید، تقصیر بچهها چیست؟»
ایشان صریحا نهی کردند و گفتند: «این کار را نکنید». من وقتی به ایتالیا برگشتم، در تلفنی رمزی به دکتر ابوعلاء گفتم که این کار صحیح نیست. روزگاری گذشت تا اینکه آقای دعایی به ایتالیا آمده بود تا در یکی از مجالس بینالمللی شرکت کند و شبی را میهمان ما بود. زمانی که من این ماجرا را برای ایشان نقل کردم، ایشان گفت این موضوع را جایی نقل نکنید، چراکه به صلاح و مصلحت نیست. به ایشان گفتم از آنجا که زودتر از من به ایران میرود، اگر شکی دارد خودش از بیت امام سؤال کند و اگر شکی هم ندارد که نقل آن اشکالی ندارد.
بعد از مدتی که من دوباره به ایران برگشتم و به خدمت امام رسیدم تا گزارشی کوتاه از حوزهها به ایشان ارائه دهم، اشارهای هم به فعالیتهای جمعی و فرهنگی خودمان در لندن کردم که آن زمان سه مجله منتشر میکردیم. در آن جلسه آیتالله شبیریزنجانی نیز به همراه پسرشان آمده بودند و جلسهای مشترک بود. به امام عرض کردم که حضرتعالی در پاسخ سؤال من فرمودید که «این کار را نکنند، این زن و بچهها چه تقصیری دارند». امام فرمودند: «من این زن را هم نگفتم، بلکه گفتم اگر او را مفسده میدانید بچهها چه تقصیری دارند؟» من هم به ایشان گفتم که آقای دعایی گفته که این موضوع را جایی نقل نکنم، حالا حضرتعالی اجازه میدهید من جایی نقل کنم یا بنویسم؟ امام فرمودند: «هم نقل کنید و هم بنویسید، ما مصلحتگرایی سیاسی نداریم، حکم اسلام است».
مسئله مشابه این موضوع هم درمورد بنیصدر بود که یکی از دوستان دانشجوی ما که آن زمان در ایتالیا بود و بعدها جزء کادر وزارت خارجه شد، میخواست به مقاومت ملحق شود و بنیصدر را ترور کند. من در پاسخ به او گفتم که از فتوا معذورم و قاضی هم نیستم و اصرار آیتالله قدوسی نیز درباره قضاوت در ایران را قبول نکردم، ولی از امام میپرسم و نظرشان را به شما اعلام میکنم. به ایران برگشتم و از امام پرسیدم. ایشان فرمودند چرا؟ مگر مانند آن خبیث «رجوی» که میگوید ما اسلامی را میخواهیم که در آن قطع ید سارق نباشد، منکر ضروریات دین شده است؟ مثلا در رابطه با حجاب؟ من گفتم نه، اتفاقا ایشان در ضرورت حجاب رسالهای نوشته و در آثار دیگرش هم چیزی که منکر ضروریات دین باشد، ندیدم.
امام گفتند: «پس برای چه میخواهند این کار را کنند؟» گفتم بنیصدر مقالاتی در نشریه خود که همان «انقلاب اسلامی در هجرت» است، مینویسد و در آن راجع به ولایت فقیه عبارتی به کار میبرد که شرمم میآید بازگو کنم. امام فرمودند: «اینکه منکر ولایت فقیه است چه اشکالی دارد؟ مگر میتوان هرکس را که منکر ولایت فقیه شد ترور کرد؟ نه شما نهیاش کنید». بعد خود امام افزودند که «مسئله ولایت فقیه را با این وسعتی که ما مطرح میکنیم، علمای قدیم قبول نداشتند و علمای معاصر هم که خود شما میدانید در قم و نجف و مشهد و تهران»، بههرحال من عین این نظر را برای آن فردی که میخواست به مقاومت بپیوندد نقل کردم، ولی بعدها که این موضوع را در جایی نقل کردم، بنیصدر شنیده بود و به همین خاطر در مصاحبهای گفت که من تروریستم و دلیلش هم این است که میخواستم از امام دستور ترورش را بگیرم، در صورتی که مانند سایر تحلیلهایش، نفهمیده که من میخواستم جلوی ترور او را بگیرم.