شاید زمانی بیشترین فحشهای ناموسی را جدا از دعواهای خیابانی میشد داخل استادیومهای ورزشی شنید اما حالا کار فراتر رفته است و توهین به این سه عضو شریف خانوادهها یعنی عمهها، خواهران و مادران بزرگوار و خشونت علیه آنها به شوخیهای نوجوانان هم رسیده است. این موضوع حتی در فضای مجازی هم شیوع پیدا کرده است و زیر هر پستی با هر موضوعی چند نمونهای از آن دیده میشود و حتی خانمها هم از آن استفاده میکنند!
به گزارش ایسنا، با جر و بحث درباره هر موضوعی شروع میشود و کمکم صداها بالاتر میرود. خواهر، عمه و مادرِ دو طرف در دعوا حاضر نیستند و طرفین هم بدون شناخت از این سه عضو خانواده یکدیگر پای آنها را هم به میان میآورند و توهینها و فحشها نثار این سه نفر میشود و حتی به درگیری خیابانی، زندان و قتل هم منجر میشود. افرادی هم که از مادر، خواهر یا عمه در دعواها و شوخیهایشان استفاده میکنند، تعبیرها و نگرشهای متفاوتی برای به کار بردن این کلمات دارند.
بالا شهر و پایین شهر ندارد
علی ۳۲ ساله معتقد است: «مردها روی خواهر، مادر یا عمه تعصب دارند و وقتی میخواهند به طرف مقابل توهین کنند روی آنچه که تعصب دارد، دست میگذارند. کسی که دعوایش میشود چنین فحشهایی میدهد که طرف را برای حمله در دعوا تحریک کند. وقتی اسم خواهر به میان میآید غیر ممکن است دعوا نشود. حتی اگر طرف مقابل خواهر نداشته باشد به هر حال فحش را خورده و تحقیر شده است».
او ادامه میدهد: «گفتن فحشهای ناموسی به معنای دعواست. کسی که دنبال دعوا نباشد فحش ناموسی نمیدهد. این فحش، بالاشهر و پایینشهر هم ندارد. در هر منطقهای که به زبان بیاید به دنبال آن دعوا هم میشود. گاهی اوقات هم دعوا در شرایطی به وجود میآید که یکی از طرفین با اعضای خانواده یعنی زن و بچه همراه است، طرفِ دیگر برای آنکه آن فرد را جلوی خانوادهاش تحقیر کند از فحش خواهر و مادر استفاده میکند تا غرور او را جلوی زن و بچهاش لِه کند. استفاده از چنین فحشهایی بستگی به موقعیتهای متفاوت دارد. برای مثال اگر دعوا با یک فرد میانسال و موسفید باشد، دیگر از فحشهای خواهر و مادر استفاده نمیشود و آنجا پای زن وسط میآید. وقتی خواهرها ازدواج میکنند در دعوا کنار میروند اما مادرها تا همیشه در دعوا باقی میمانند».
میثم ۳۰ ساله هم میگوید: «عمه، مثل قدیم در دعواها کاربرد ندارد و پای آن به شوخیها کشیده شده است. اما چون خواهر و مادر برای همه حساس است و همه به شکل سنتی روی آنها تعصب دارند بنا بر این در دعواها زیاد استفاده میشوند و هر کدام از طرفین دعوا که میخواهد دیگری را عصبانی کند فحش ناموسی میدهد. از طرفی فحشخوردن هم نوعی کسر شأن محسوب میشود و به دلیل همان حساسیت سنتی، بزرگترین توهینی است که میتوان به طرف مقابل دعوا کرد».
محمدحسین که ۲۰ سال دارد میگوید: «گاهی اوقات یکی از طرفین دعوا قدرتش بیشتر است و کتک را میزند و طرفی که زور کمتری دارد برای خالی کردن خشم خودش و تحقیر طرفِ مقابل فحش خواهر و مادر میدهد؛ حتی اگر به خشونت بیشتری ختم شود».
سهیل ۲۵ ساله هم درباره استفاده از چنین فحشهایی در حالت شوخی بیان میکند: «در شوخیها نباید اسم خواهر به میان بیاید زیرا حساسیت خودش را دارد و دعوا میشود. برای مثال «فلانی خیلی مادرفلان است» در شوخی به معنای این است که کارش خیلی درست یا به عبارتی زرنگ است اما استفاده از این اصطلاح در دعوا توهین محسوب میشود. از طرفی این اصطلاحات از معنا تهی شده است و وقتی در شوخی و موارد مشابه به کار برده میشود به قصد توهین نیست».
در واقع، زبان یک رفتار اجتماعی است. دکتر مهدی سمائی در بخشی از کتاب «فرهنگ لغات زبان مخفی» درباره زبانشناسی این موضوع نوشته است: «هر جامعه که به زبانی واحد تکلم میکند ملزم به رعایت این رفتار است. گروههای اجتماعی موجود در هر جامعه نیز تابع قواعد کلی زبان آن جامعه هستند اما چون از طرفی دارای هنجارهای گروهی خاص خود نیز هستند، در زبان جامعه تغییراتی متناسب با هنجارهای گروهی خود میدهند و این یکی از راههای به وجود آمدن گونههای اجتماعی زبان است. به این معنی که زبان جامعه مفروض بسته به تمایلات و سلایق و اعتقادات گروههای اجتماعی رفته رفته همگنیاش از دست میرود و گونههایی تا حدی متفاوت با آن زبان به وجود میآید».
از طرفی توهین، فحاشی و استفاده از الفاظ رکیک جرم هم محسوب میشود و مجازات دارد. در ماده ۶۰۸ قانون مجازات اسلامی آمده است: «توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک، چنانچه موجب حد قذف نباشد، مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه یا پنجاه هزار تا یک میلیون ریال جزای نقدی خواهد داشت».
خداوند هم در آیه ۱۰۸ سوره انعام و آیه ۱۱ سوره حجرات دشنام را جایز ندانسته است.
خشونت علیه زنانی که در دعوا حضور ندارند
سیمین کاظمی - جامعهشناس - درباره چرایی استفاده از فحشهایی که عموماً متوجه وابستگان مونث افراد طرف دعوا قرار میگیرد، معتقد است: «دشنامگویی صورتی از وندالیسم (تخریب) در کنش متقابل اجتماعی است که سابقه تاریخی عمیقی هم دارد. در دورههای مختلف وجود داشته و در دوره معاصر نیز به شکلهای جدید بازتولید شده است. اگر به ادبیات فارسی هم نگاه کنید واژگان دشنامآمیز بسیاری داریم که میتوان آنها را در آثار نویسندگان و شعرای برجسته ادبیات کهن هم دید».
او در اینباره توضیح میدهد: «این موضوع توسط متن و زمینهی اجتماعی بزرگتری که وجود دارد، بر ساخته میشوند و برآمده از فرهنگ سنتی است که زنان و وابستگان زن را جزو متعلقات مردان تلقی میکند، به شرف و آبروی مردان پیوند میدهد و اسم این مجموعهی زنان وابسته یک مرد را هم «ناموس» میگذارد. زمانی که کنش متقابل مبتنی بر تخریب (همان دعوا) اتفاق میافتد هر کدام از طرفین در پی اعمال سلطه بر طرف مقابل با ابزار تحقیر هستند. برای همین، ممکن است قواعد اجتماعی صحبتکردن را زیر پا بگذارند و وجهی را که از نظر آنها در فرهنگ، حامل بیشترین و سنگینترین توهینها و تحقیرهاست هدف قرار دهند. استفاده از فحشهایی درباره عمه، مادر یا خواهر در جامعهای که سلطه مردان در آن تثبیت شده باشد و زنها جزئی از متعلقات و ضمائم مردان به حساب بیایند رایج است و کارکرد تخریبی بسیاری هم دارند و ممکن است به راحتی به خشونت فیزیکی هم کشیده شود».
این جامعهشناس با بیان اینکه فحشدادن به وابستگان زن، اعمال خشونت در کنش مقابل اجتماعی را به کسانی فراتر از طرفین دعوا گسترش میدهد، اضافه میکند: «از طرف دیگر این فحش دادن به وابستگان مونث، در واقع خشونت علیه زنانی است که اصلاً در دعوا حضور ندارند اما به دلیل جنسیت زده بودن فضای فرهنگ جامعه ناخواسته مورد این شکل از خشونت قرار میگیرند. در واقع مناسبات قدرتی که در روابط مردان و زنان وجود دارد، علیه زنان غایب هم اعمال میشود».
کاظمی درباره کاربردیشدن این فحشها حتی در شوخیها و صحبتهای روزانه نوجوانان میگوید: «برخی از فحشها به ویژه آنهایی که عمهی طرف را هدف قرار میدهند، جنبه طنز هم پیدا کرده است. فرد به قصد بذلهگویی، تفریح و پذیرش اجتماعی و اینکه نشان دهد به قواعد اجتماعی صحبتکردن پایبند نیست، دشنامهای اینچنینی یا فحشهایی را هم در گفتارش جای میدهد. اینجا جنبهی جنسیتزدگی و تحقیر به قوت خودش باقی است اما به دلیل آنکه طنزآمیز جلوه میکند زهر آن گرفته شده و عادیسازی میشود. متأسفانه شاهد این شیوه از طنز در ادبیات ژورنالیستی هم هستیم و تنها خاص ادبیات کوچه و بازار نیست. برخی از طنزپردازان هم از برخی عبارات و کلماتی که فحش جنسیتی هستند، استفاده میکنند. از آنجا که طنز میتواند چندان پایبند برخی از قواعد اجتماعی نباشد و آنها را به چالش بکشد، ممکن است در ادبیات طنزآمیز از این اصطلاحات و عبارت جنسیتزده، استفاده شود و حساسیتی هم ایجاد نکند».
او معتقد است: «استفاده از چنین فحشهایی علتهای متعددی دارد. میتواند علتهای فردی، روانشناختی و اجتماعی - فرهنگی داشته باشد. یادگیری در خانواده یکی از مهمترین علل است. در واقع وقتی در خانوادهای این قبیل فحشها مورد استفاده باشد، کودکان هم خواسته یا ناخواسته میآموزند، هر چند از گفتن آن منع شوند. بخش دیگری از یادگیری از طریق گروه همسالان و قرار گرفتن در معرض خردهفرهنگ بزهکاری اتفاق میافتد. در واقع در روند جامعهپذیری، از دوران کودکی در خانواده گرفته تا مدرسه و گروه همسالان و کنشهای اجتماعی متقابل روزانه در جامعه، ادبیات فحشآلود و فحش جنسیتی میتواند وجود داشته باشد و بازتولید شود».
این جامعهشناس درباره عوامل دیگر تعیین کننده در این زمینه اظهار میکند: «عوامل دیگر از جمله ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی هم میتواند در این زمینه نقش داشته باشد. انتظار میرود با افزایش سرمایه فرهنگی و از جمله با ارتقای سطح سواد جامعه، میزان استفاده از این کلمات و خشونت علیه وابستگان مونث افراد کمتر شود هر چند که به طور قطع از بین نمیرود. از بُعد اجتماعی هم، تحقیر زنان در گفتار روزانه و کنش متقابل مبتنی بر تخریب، نشاندهنده وضعیت زنان در یک جامعه است. از طرفی وقتی زنان در جامعه در وضعیت فرودست باشند و وجود مستقلی از مردان نداشته باشند، وابسته و متعلق به مردان محسوب میشوند و تولید چنین فحشهایی تداوم خواهد یافت».
کاظمی پیشنهاد میدهد: «برای مقابله با این مسئله، لازم است کلیشههای جنسیتی که در جامعه مرتب در حال بازتولید هستند، نقد شوند. فعالان حقوق زنان و روشنفکران جامعه میتوانند در این زمینه روشنگری کنند. نباید نسبت به تحقیر زنان در ادبیات رسانهای و طنز، چشمپوشی کرد. بخشی از بار آموزش در این خصوص روی دوش آموزش و پرورش است که باید نسبت به گسترش خردهفرهنگ بزهکاری در محیطهای آموزشی هوشیار باشد و از آن پیشگیری کند. همچنین کنترل خشم را به عنوان یک مهارت زندگی به دانش آموزان آموزش دهد. در خانواده هم لازم است والدین آگاه باشند که از الفاظ نامناسب مخصوصاً فحشهای جنسیتزده استفاده نکنند و در صورتی که با کاربرد الفاظ نامناسب از طرف کودک مواجه شدند، از آن چشمپوشی نکنند یا واکنش تاییدآمیز نشان ندهند، بلکه نادرست بودن عمل را به کودک توضیح بدهند».
در شرایطی زندگی میکنیم که خودمان فرزندانمان را بزرگ نمیکنیم
ماهرخ کریمی - روانشناس کودک - هم درباره تأثیر پرخاشگریهای کلامی بزرگسالان روی کودکان با توجه به تجربیات خودش میگوید: «وقتی افراد ناکام میشوند دچار پرخاشگری کلامی میشوند و اگر خودشان را به این شکل خالی نکنند به پرخاشگری جسمی و بدنی روی میآورند. از طرفی متأسفانه در تربیت کودکان و نوجوانان خود دچار مشکل هستیم. پدر و مادر مهارت کنترل خشم خودشان را ندارند و زمانی که خشمگین میشوند آن را به صورت کلامی بروز میدهند که ممکن است به شکل فیزیکی هم بروز پیدا کند، کودکان نیز همین روند را یاد میگیرند».
او ادامه میدهد: «در بسیاری از موارد نمیتوانیم ابزار کلام مناسب را به درستی به کار ببریم و بگوییم عصبانی هستیم بلکه آن را به معنای شکست غرور در نظر میگیریم که نباید حرفمان را بیان کنیم. تصور اینکه غرور امر خوبی است، فرهنگ اشتباهی است. ما غرور را با عزت نفس اشتباه میگیریم. من کیسهای متفاوتی دارم که نمیتوانند فرق بین غرور و عزت نفس را تشخیص دهند. وقتی به آنها توهین میشود تلاش میکنند به روی خودشان نیاورند که ناراحت شدهاند و از طرفی در جاهایی دیگر آنقدر خشمشان بالا میرود که آن را به صورت کلامی بروز میدهند. ما وارث فرهنگ اشتباهی هستیم و باید این اشتباه را از دوران کودکی اصلاح کنیم. این اتفاق باید از مهدکودکها شروع شود و بچهها یاد بگیرند وقتی که عصبانی هستند آن را اعلام کنند. وقتی نتوانند اعلام کنند که خشمگین یا عصبانی شدهاند ممکن است این خشم آنقدر به آنها فشار بیاورد که مانند یک آتشفشان منفجر شوند و نتوانند خودشان را کنترل کنند و هرچه که به ذهنشان میرسد به زبان بیاورند».
این روانشناس با مروری به تربیت پدر و مادرها در دههی شصت، اضافه میکند: «زمانی که بچههای دهه شصتی در کوچهها بازی میکردند پدر و مادرها وقت داشتند روی تربیت بچههایشان نظارت کنند؛ آنها مجبور نبودند برای امرار معاش زندگی سه شیفت کار کنند، فضای اینترنت وجود نداشت و آنها هم در کوچهها دور هم جمع میشدند و حداقل نظارتی روی رفتار فرزندانشان داشتند. از طرفی اخلاق، آداب و نزاکت هم برایشان مهم بود. متأسفانه با مرور زمان وقتی پدر و مادرها درگیر مسائل مالی و مجبور شدند بیشتر زمانشان را برای کار کردن و پول درآوردن بگذارند، اخلاق در جامعه کمرنگتر شد».
کریمی با بیان اینکه ما دچار نوعی اشرافی گری شدیم، میافزاید: «قبل از این نوعی سادهزیستی بین مردم حاکم بود. مردم به داشتههای خود راضی بودند و اخلاق جایگاه والایی داشت اما متأسفانه بعد از مدتی خوی اشرافیگری بین مردم رواج پیدا کرد و این اتفاق موجب شد اگر کسی چیزی نداشت احساس تحقیر کند. این امر موجب شد هر کسی به هر نحوی که شده زندگیاش را به جایی برساند که از حالت تحقیرشدگی بیرون بیاید و زندگی که جامعه برای آنها مشخص میکند، داشته باشد. این فشار اجتماعی بود که مردم را پیش میبرد. این امر سبب شد تا بسیاری از پدر و مادرها از تربیت فرزندان خود غفلت کنند و دنبال فراهم کردن مادیات برای آنها باشند».
او میگوید: «این شیوه سبب شد تا متأسفانه بسیاری از زنان مسائل اخلاقی را زیر پا بگذارند. من در یکی از جلسات اولیا و مربیان در یک دبیرستان دخترانه حاضر بودم، ساعت هشت صبح بود و از بین مادرانی که به مدرسه آمده بودند شاید به تعداد انگشتان یک دست میتوانستم خانمی را پیدا کنم که آرایش نداشته باشد. همهی مادران با آرایش غلیظ آمده بودند اما در عین حال اظهار میکردند زمان کافی برای بچههایشان ندارند. حتی یکی از معلمان گفت چطور شما ساعت هشت صبح زمان کافی برای آرایشکردن خودتان داشتهاید اما زمان کافی برای کارکردن با فرزندان خودتان ندارید؟!»
این روانشناس بیان میکند: «فشارهای اجتماعی از جمله اینکه مثلا اگر یک زن ظاهر معقولی نداشته باشد از سوی جامعه پذیرفته نمیشود یا اگر یکسری لوازم مشخص در منزل نداشته باشد مورد تأیید اطرافیانش قرار نمیگیرد، موجب شده تا بسیاری نسبت به فرزندانشان غفلت کنند. ما در شرایطی زندگی میکنیم که فرزندانمان را خودمان بزرگ نمیکنیم بلکه رسانههای اجتماعی، تلویزیون و ماهواره بزرگشان میکنند».