حدود یک سال پیش با دعوت یکی از دوستان که از خارج از کشور آمده بود به رستورانی سمت نیاوران رفتم. در آن چند دقیقهای که آنجا بودم آدمها را نگاه میکردم، اکثراً آدمهای مذهبی با ریشهای خیلی بلند و تسبیح و انگشتر بودند که با ماشینهای شاسیبلند و آخرین سیستم میآمدند. خانمهایشان هم اکثراً چادری، اما با لباسهای بسیار فاخر و چهرههای به شدت آرایش کرده بودند. این به نظرم یکی از آسیبهای جدی است که ما را تهدید میکند، ما به باطن اسلام بیتوجهیم، اما ظاهر را سفت و سخت چسبیدهایم. ما انقلاب نکردیم که مینیژوبها به چادر و ریش سه تیغ به ریش بلند تبدیل شود و به عبارتی همان طبقه اشراف قبل از انقلاب با ظاهری جدید ادامه پیدا کند. انقلاب ما و ایدئولوژی ما هدفش این نیست که یک طبقه اشراف جدید و صد درجه بدتر از قبل خلق شود.
روزنامه جوان با سیدجواد میری که وی را دانشآموخته جامعهشناسی دانشگاه بریستول انگلیس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و علوم انسانی معرفی کرده مصاحبهای انجام داده است.
بخشهایی از سخنان او را میخوانید:
*وقتی جریانات مختلف را مطالعه میکنیم، میبینیم حتی کسانی که صراحتاً از آرمان اسلام نام میبردند نوع قرائتشان از اسلام با یکدیگر متفاوت بود. مثلاً اسلامی که آقای طالقانی میگفت: با اسلامی که امام موسی صدر بیان میکرد زمین تا آسمان تفاوت داشت. حتی میتوان گفت: عمده توده در آن زمان تصویر صحیحی از اسلام نداشت و بیشتر اسلام را در قیاس با کاپیتالیسم و سوسیالیسم میشناخت.
*از ابتدای انقلاب تا به امروز ما پنج رویکرد کلان نسبت به اسلام داشتهایم. این پنج رویکرد عبارتند از: اسلامگرایی با قرائت فقاهتی، لیبرالی، سوسیالیستی، دموکراتیک و سلفی یا بهتر بگویم با قرائت ظاهرگرایانه. اسلامگرایی با قرائت فقاهتی تئوریسین بزرگی به نام آیتالله سیدروحالله موسوی الخمینی (ره) دارد. اسلامگرایی با قرائت دموکراتیک بهترین نمایندهاش آیتالله طالقانی، اسلام لیبرالی بهترین نمایندهاش مرحوم مهندس بازرگان و اسلام سوسیالیستی نمایندهاش مرحوم دکتر شریعتی است. برای قرائت ظاهرگرایانه از اسلام نمیتوان نماینده قوی و اصلیای را مشخص کرد. در حال حاضر نیز برخی اندیشمندان به ویژه در حوزه سیاسی هستند که همین نوع از اسلام را ترویج میکنند و عدهای از کنشگران سیاسی نیز متأثر از آنها کنشگری میکنند. قرائت ظاهرگرایانه از دهه سوم و بهویژه چهارم پس از انقلاب در حال رشد است و به اسلام فقاهتی تنه میزند و بر خلاف رویه اسلام فقاهتی نمیگذارد تکثر و تنوعی در ایران شکل بگیرد، که این مسئله نگرانکنندهای است.
* حدود یک سال پیش با دعوت یکی از دوستان که از خارج از کشور آمده بود به رستورانی سمت نیاوران رفتم. در آن چند دقیقهای که آنجا بودم آدمها را نگاه میکردم، اکثراً آدمهای مذهبی با ریشهای خیلی بلند و تسبیح و انگشتر بودند که با ماشینهای شاسیبلند و آخرین سیستم میآمدند. خانمهایشان هم اکثراً چادری، اما با لباسهای بسیار فاخر و چهرههای به شدت آرایش کرده بودند. این به نظرم یکی از آسیبهای جدی است که ما را تهدید میکند، ما به باطن اسلام بیتوجهیم، اما ظاهر را سفت و سخت چسبیدهایم. ما انقلاب نکردیم که مینیژوبها به چادر و ریش سه تیغ به ریش بلند تبدیل شود و به عبارتی همان طبقه اشراف قبل از انقلاب با ظاهری جدید ادامه پیدا کند. انقلاب ما و ایدئولوژی ما هدفش این نیست که یک طبقه اشراف جدید و صد درجه بدتر از قبل خلق شود.
* در سال ۵۸ بیش از ۹۸ درصد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند، اما امروز مشخص است و حتی بعضاً در کلام رهبر انقلاب هم مشهود است که تفکرات متفاوت دیگری نیز شکل گرفته. این فضا وقتی در جامعه باشد و به آن توجه نشود مانند این است که یک تریلی با ۲۲ تا چرخ بخواهد با سرعت به سمت جلو حرکت کند، اما دوتا از چرخهای این تریلی همراهی نکنند یا بخواهند به سمت دیگری بروند. ببینید چه بر سر این تریلی خواهد آمد. وقتی به سایر اندیشهها توجه نشود نارضایتی ایجاد میکند و بسیاری از مسائل ما را به صورت قفلهای لاینحل درمیآورد که بر ساختارها و وضعیت توسعه کشور تأثیر بنیادی خواهد گذشت.
* وقتی به بحثهای مرحوم شهید مطهری و آیتالله طالقانی و دکتر شریعتی و سایر کسانی که در شکلدهی ایدئولوژی اسلامگرایی نقش داشتند، نگاه میکنیم این را میبینیم و جامعه نیز پذیرفت که انسان بدون معنویت مترقی که متجلی در دین اسلام، قرآن و سنت شیعی است، نمیتواند زندگی کند و اگر اینها نباشند تمدن یک تمدن وحشی خواهد شد. اما امروز از این ایدههای مترقیانه آنچنان خبری نیست. مثلاً شما پای بسیاری از منابر که الان مینشینی حرفهای تکراری میشنوی و کسی حرف نویی برای گفتن ندارد؛ هنوز وقتی سفیر ایران میخواهد شاه اسپانیا را ببیند و یک هدیه به عنوان فرهنگ مترقی انقلاب اسلامی به او بدهد کتاب حجاب شهید مطهری را ترجمه و هدیه میکند. خب شهید مطهری آن را ۵۰ سال قبل نوشته، برای نوشتن آن ۱۰ سال مطالعه کرد و این مطالعه بر اساس منابعی است که ۳۰ سال قبل نوشته شده، یعنی حداقل این کتاب متناسب با مطالعات ۵۰ سال قبل است در حالی که امروز جهان تغییر کرده و مسائل بسیار جدید مطرح شده است. اینکه ما صرفاً بگوییم مترقی هستیم که فایدهای ندارد، در قضاوت دیگران باید ترقی و ارتقا دیده شود.
*اینکه مردم باید همیشه در صحنه و همراه انقلاب باشند، منظور چیست؟ آیا منظور این است که مردم همیشه باید در خیابان در حال انقلاب باشند و شعار بدهند و بعد مثلاً ناگهان از دیوار سفارت عربستان بالا بروند؟ آیا این برای کشوری که میخواهد نظامسازی کند موجب ثبات خواهد بود؟ به نظر من نه. وقتی انقلاب و نهضتی تثبیت و تبدیل به نظام شد، نمیتوانیم بگوییم نظام نیست و ما میخواهیم دائم در حال نهضت باشیم. اگر دائماً نهضت باشیم، نه دولتی شکل میگیرد، نه وزارتخانهای شکل میگیرد و نه حساب و کتابی مشخص میشود و نه دیگر میتوان دنبال اقتصاد و سیاست و... رفت. ما انقلاب کردیم و اهدافی داشتیم، اگر به دنبال تحقق آن اهداف هستیم الان دوران نهضت نیست و دوران نظام است.
* نمیخواهم بگویم انقلابی نباشیم و مثلاً در منطقه آشفتهای که داریم در سوریه حضور نداشته باشیم. حضور ما در این مناطق یا حتی در لبنان اتفاقاً اصلاً چیز بدی نیست. حرف بنده این است که مثلاً مسائل ژئوپلیتیک را باید از مسائلی که ساماندهی نظام اجتماعی را میخواهند انجام دهند، تفکیک کرد کما اینکه در همه جهان همین است. چرا مثلاً یک ناو ایرانی که از کنار بحرین رد میشود امریکا از آن سر جهان میگوید منافع ملی من را به خطر انداختی؟ چون قدرتش بالا رفته است. مثل سرمایهداری که وقتی سرمایهاش افزایش پیدا کرد، دنبال آن است که سرمایهاش را تکثیر کند، قدرت هم که بالا رفت باید آن را بسط داد. نقش مردم دقیقاً در همین بسط قدرت که گفتم مشخص میشود چراکه بسط قدرت بدون مشارکت ملی- دقت کنید میگویم مشارکت، نمیگویم شرکت- امکانپذیر نیست. ما الان به تبع برخی از نگاههای تقابلی که در جامعه مطرح میشود و میخواهند ایران و اسلام را در برابر هم قرار دهند، داریم جامعه ایران را از دست میدهیم. درست است که موجب خوشحالی است که آیتالله زکزاکی ظهور کرده و استقبال مردم به تشیع افزایش یافته، اما باید مراقب فضای داخل کشور، شکاف نسلی و اعتماد عمومی نیز بود.