مرد جوان بعد از اینکه متوجه شد فردی به صورت تلفنی مزاحم همسرش میشود، مرد مزاحم را کشت و همسرش را طلاق داد و از دادگاه خواست هرچه سریعتر اعدامش کنند.
به گزارش شرق، دو سال قبل مأموران پلیس با تماس تلفنی کارگران یک گاوداری از کشف جنازهای باخبر شدند. وقتی پلیس در محل حضور یافت، معلوم شد مقتول که مردی حدودا 30 ساله بود در درگیری شدید کشته شده است. آثار ضربات متعدد چاقو روی بدن او وجود داشت.
بعد از بررسیهای میدانی جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و بررسیها آغاز شد. کارگران گاوداری به مأموران گفتند اصلا مقتول را نمیشناسند و نمیدانند چه اتفاقی افتاده است. تفحصهای بعدی نشان داد از روزی که قتل در گاوداری اتفاق افتاده یکی از کارگران آنجا به نام کریم دیگر سرکار نرفته است. مأموران با حدس اینکه احتمالا کریم سرنخی از این قتل دارد به دنبال او رفتند. با بازداشت کریم مشخص شد مقتول حامد نام داشت و از قبل با کریم آشنا بود.
کریم به مأموران گفت: مدتی قبل از این ماجرا همسرم به من گفت میخواهد خط تلفن همراهش را عوض کند، قبول نکردم و اهمیت ندادم تا اینکه یک روز همسرم را خیلی آشفته دیدم، به او گفتم چرا اینطور هستی گفت من یک مزاحم تلفنی دارم و هرچه به تو میگویم خطم را عوض کن توجه نمیکنی. این موضوع من را خیلی ناراحت کرد. تلفن همراه همسرم را گرفتم و مدتی آن را خودم کنترل میکردم تا اینکه متوجه شدم فردی که قصد دارد با همسرم رابطه برقرار کند، حامد همسایه خودمان است و دو خانه با ما فاصله دارد. این موضوع من را خیلی عصبی کرد و یکبار باهم درگیر شدیم. اما هنوز عصبانیتم از بین نرفته بود، ضمن اینکه به همسرم هم بدبین شده بودم. با حامد تماس گرفتم و با او قرار گذاشتم تا با هم صحبت کنیم. وقتی او وارد گاوداری شد با دیدن دوباره او عصبانی شدم و به او حمله کردم و با چاقوی سلاخی تا جایی که عصبانیتم خالی شود، او را زدم و بعد هم گاوداری را ترک کردم.
متهم گفت: من فرار کرده بودم، اما مادرم با من تماس گرفت و گفت مأموران همسرم را به جای من گرفتهاند برای همین خودم را تسلیم کردم.
با تکمیل تحقیقات درحالیکه پرونده آماده صدور کیفرخواست بود، دادسرا چندینبار از اولیایدم خواست تا اگر شکایتی دارند مطرح و اگر نه رضایت خود را اعلام کنند، اما آنها حاضر نشدند حرفی بزنند و پرونده را هم پیگیری نکردند. تا اینکه براساس قانون، دادستان به جای اولیایدم درخواست خود را مطرح کرد. با ارسال پرونده به دادگاه کیفری استان تهران و در جلسه رسیدگی نماینده دادستان اعلام کرد درصورتیکه متهم حاضر به پرداخت دیه باشد، از قصاص گذشت میکند و در غیر این صورت درخواست قصاص دارد.
وقتی نوبت به متهم رسید او گفت: این ماجرا باعث شد من به زنم بدبین شوم و او را طلاق دادم، با اینکه بچههایم پیش او هستند اما من دیگر کسی را ندارم و پولی هم برای پرداخت دیه ندارم. هیچ انگیزهای هم برای زندگی ندارم و درخواست دارم هرچه زودتر من را اعدام کنید.
با پایان جلسه دادگاه، قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
يعني پول انقدر مهمه؟