bato-adv
bato-adv

صداوسیما، دگرگونی‌ها و محمد سرافراز

مگر در همان اردیبهشت ۹۵ که سازمان را ترک کرد و صد‌ها پرسش برای آگاهان سیاسی و اهالی رسانه‌ها پیش آمد، نمی‌توانست دلایل امروزی را با آنان در میان بگذارد؟ و نیز اگر این افشاگری‌ها به‌منظور زمینه‌سازی برای آینده خویش است راه به جایی نمی‌برد.

تاریخ انتشار: ۰۱:۱۵ - ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۸

مصطفی ایزدی. فعال سیاسی در شرق نوشت: رسانه‌ها مانند اکثر پدیده‌های بشری دارای ماهیت بهره‌مند‌کردن مردم و جامعه از مزایای آن‌ها هستند؛ اما در بسیاری از مواقع مورد سوء‌استفاده اولیای امور از آن‌ها قرار می‌گیرند.

دولت‌ها و شرکای آن‌ها در اداره همه‌جانبه میهن‌شان، در قریب به اتفاق کشور‌ها و در همه زمان‌ها، به میزان درخور‌توجهی از رسانه‌ها به نفع قدرت یا به نفع ایده‌ها و تفکرات خویش یا همفکران خود بیشترین استفاده‌ها را از رسانه می‌کنند. در ایران هم از زمانی که رسانه موضوعیت پیدا کرد تا امروز این شیوه در اداره‌کردن رسانه‌های دولتی وجود داشته است.

نگارنده نمی‌خواهد در این یادداشت کوتاه شرح وظایف قانونی رسانه ملی را برشمرد و به یاد مدیران آن بیاورد؛ اما باید بدانند که هرگز قانون‌گذار بر تک‌صدایی مجموعه وسایل دیداری و شنیداری متعددی که در اختیار یک مدیریت قرار دارد، صحه نگذاشته و حتی تأکید کرده که: «وسایل ارتباط جمعی (رادیو - تلویزیون) باید در راستای روند تکامل انقلاب اسلامی در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامی قرار گیرد و در این زمینه از برخورد سالم اندیشه‌های متفاوت بهره جوید» (مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران) و نیز مدیران رسانه ملی را مکلف کرده است که: «در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین شود». (فصل دوازدهم قانون اساسی، اصل صد‌و‌هفتاد‌و‌پنجم). آیا امروزه رسانه ملی از برخورد سالم اندیشه‌های متفاوت بهره می‌جویند؟

شاید همه تقصیر به گردن مدیران این رسانه نباشد و کسانی هم که اجازه ایجاد رقیب برای رسانه ملی نمی‌دهند، در این وضع شریک‌اند. هر آنچه را قانون اساسی درباره صداوسیما نوشته، این است: «در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین شود. نصب و عزل رئیس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران با مقام رهبری است و شورایی مرکب از نمایندگان رئیس‌جمهور و رئیس قوه قضائیه و رئیس مجلس شورای اسلامی (هرکدام دو نفر) نظارت بر این سازمان خواهند داشت.

خط‌مشی و ترتیب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معین می‌کند»؛ تمام. شما با ده‌ها ذره‌بین، لابه‌لای این متن روشن قانون اساسی را کاوش کنید، آیا می‌توانید استنباط کنید که در ایران به جز سازمان صداوسیما، هیچ شخص حقیقی و حقوقی دیگری نمی‌تواند رادیو و تلویزیون داشته باشد؟ وقتی در عصر رسانه و در زمان گسترش تکنولوژی دیجیتال و فراگیر‌شدن فضای مجازی، اجازه هیچ رقابت قانونی با صداوسیما به مردم ایران داده نمی‌شود، چه اتفاقی می‌افتد؟

این اتفاقات: ۱ – تک‌صدایی همه زوایای صداوسیما را فرا می‌گیرد و مدیران رسانه ملی با دست باز هر رفتاری را در حق رقبای سیاسی خود روا می‌دارند. ۲ – این تک‌صدایی سلیقه‌ای، حق انتخاب را از مردم می‌گیرد که بدانند در دنیا و در ایران چه خبر است؟ ۳ – گرایش عام مردم به رسانه‌های فارسی‌زبان خارجی روز‌به‌روز افزایش می‌یابد؛ تا‌جایی‌که دیدن و شنیدن بعضی از آن‌ها بسیار بیشتر از رسانه ملی می‌شود. ۴ – فرهیختگان جامعه که از تک‌صدایی سازمان صداوسیما ناراحت هستند؛ یا به سکوت تن می‌دهند یا برای انتقال نقطه نظرات خود به شیوه‌های دیگر؛ از‌جمله انعکاس نظرات‌شان از رسانه‌های خارجی، متوسل می‌شوند. ۵– فرهنگ جامعه تحت تأثیر رسانه دامن‌گستر و تعیین‌کننده‌ای به نام فضای مجازی قرار می‌گیرد. ۶ – تنگ‌نظری، بداخلاقی و ده‌ها عارضه فرهنگی دیگر در میان مردم گسترش پیدا می‌کند.
۷ – و ۸ – و....

در چنین شرایطی، مدیریت صداوسیما اگر خواست که دولت‌های منتخب مردم را تضعیف کند، به آسانی چنین می‌کند. اگر خواست تمامی برنامه‌ها را در تبلیغ افکار یک جناح سامان بدهد، همین کار را می‌کند. فرقی هم نمی‌کند چه کسی برود و چه کسی بیاید. سه سال پیش یکی از مدیران سازمان صداوسیما به دلایل نامعلومی جای خود را به عبدالعلی علی‌عسگری داد.

هنگامی که محمد سرافراز ارتقای مقام یافت و از معاونت برون‌مرزی صداوسیما به ریاست سازمان رسید، بعضی‌ها تصور کردند دگرگونی‌هایی در شرایط حاکم بر رسانه ملی ایجاد خواهد شد؛ چراکه تجربه بیش از ۳۰ ساله سرافراز در این سازمان و آگاهی از زوایای آن کافی است که این مدیر جاافتاده، مشکلات درونی و بیرونی حوزه تحت امر خود را بشناسد و به اصلاح آن بپردازد. گستردگی بیش‌از‌حد و بیش از نیاز شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی، تعداد بیش‌از‌حد و بیش از نیاز پرسنل و هزینه‌های هنگفت جاری، کیفیت پایین برنامه‌های رسانه ملی خصوصا در بخش سیما، جناح‌بندی درون‌تشکیلاتی و تک‌صدایی در برنامه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، افت شدید رسالت فرهنگ‌سازی رسانه ملی و تبدیل آن به یک بنگاه تبلیغاتی، عدم جامع‌نگری در برنامه‌ریزی‌هایی که تحت عنوان افق رسانه مطرح می‌شد...

بی‌اعتمادی متقابل بین مردم و رسانه ملی، به اضافه موارد دیگری از اشکالات و معایب کلان که در مقابل مدیر باتجربه و جدید سازمان خودنمایی می‌کرد، همه را به این انتظار گذاشت که محمد سرافراز آستین‌ها را بالا بزند و گامی به پیش نهد. سرافراز البته برای کوچک‌کردن بدنه فربه سازمان و چابک‌سازی آن دست‌به‌کار شد، اما نتوانست کار شایسته و بایسته‌ای انجام دهد؛ چراکه در عرصه مدیریت، تدبیر بیشتر از هر چیزی کارایی دارد که به نظر نگارنده در همین امر هم تدبیر درخور یک مدیر فرهنگی به کار نرفت.

بسیاری از مدیران و پرسنل سازمان از بیرون به آن تحمیل شده بودند که برخورد یا حذف هرکدام از آنها، مراکزی را در بیرون سازمان تحریک می‌کرد که جلوی چابک‌سازی او را بگیرند. به یک نمونه اشاره می‌کنم: زمانی که مجلس اصولگرای پنجم پایان یافت و مجلس ششم به دست اصلاح‌طلبان افتاد، قدرتمندان جناح راست باید فکری به حال نمایندگان بی‌کار شده می‌کردند.

آسان‌ترین راه این بود که نمایندگان بازمانده از رقابت را به دستگاه‌ها و سازمان‌های تحت مدیریت اصولگرایان بفرستند. سهم صداوسیما ۷۰ نفر از این نمایندگان دوره پنجم مجلس شد. جالب است بدانید که جمع زیادی از پرسنل عادی، در زمان مرحوم علی کردان به‌وسیله همین نمایندگان اضافه‌شده به رسانه ملی، به سازمان آورده شدند. خارج از این بحث، محمد سرافراز نتوانست و شاید هم نخواست فضای سیاسی برنامه‌های خبری یا تولیدی رسانه ملی را در جهت هم‌گرایی با همه سلایق سیاسی و در چارچوب چند‌صدایی مدیریت کند و تک‌صدایی را عمق بخشید.

اکنون بعد از سه سال محمد سرافراز با گفتگو‌های خود چالشی را مدیریت می‌کند که دیگران را از صحنه خارج کند. به نظر می‌رسد او از این چالش سرافراز بیرون نمی‌آید. درگیرکردن اذهان بعضی از افراد جامعه به موضوعی که حرف‌و‌حدیث‌های زیادی در آن هست، اگر به‌منظور پوشاندن ضعف مدیریت بر رسانه ملی است، چرا بعد از سه سال طرح می‌شود؟

مگر در همان اردیبهشت ۹۵ که سازمان را ترک کرد و صد‌ها پرسش برای آگاهان سیاسی و اهالی رسانه‌ها پیش آمد، نمی‌توانست دلایل امروزی را با آنان در میان بگذارد؟ و نیز اگر این افشاگری‌ها به‌منظور زمینه‌سازی برای آینده خویش است راه به جایی نمی‌برد.

اگر برای تاریخ است، می‌توانست در کتاب خاطرات خود با آب‌و‌تاب زیاد بنویسد و به تاریخ مکتوب انقلاب اسلامی بسپارد، اما اگر هدف او رونمایی از داستان‌های پنهان و مصائب درون‌جناحی اصولگرایان است، برنامه سودمندی را پیش می‌برد.