فرارو- «فرهاد از همه بیشتر به فکر مردم بود. غصه قشر فقیر جامعه را میخورد. خیلی دلرحم بود. با این حال در سالهای آخر عمرش هیچ وقت نتوانست به آن چه میخواست و دغدغهاش بود برسد. تصور فرهاد تصوری ایدهآل از موسیقی و هنر بود که با آن چه اتفاق افتاد زمین تا آسمان فرق داشت. او و من عاشق ایران بودیم. هیچ وقت نتوانستیم برویم و جایی خارج از این خاک زندگی کنیم؛ البته او مدت کوتاهی به لندن رفت اما برگشت. اصلاً نتوانست تاب بیاورد. نمیتوانست جای دیگری زندگی کند و به قول احمد شاملو: «چراغ او در این خانه میسوخت.»
این جملات بخشی از یادداشت زندهیاد تورج شعبانخانی ـ خواننده و آهنگساز ـ است که در سال ۹۶ برای زندهیاد فرهاد مهراد نوشته شد.
نامش فرهاد مهراد بود. ۲۹ دی ماه سال ۱۳۲۲ در تهران متولد و ۹ شهریور ۱۳۸۱ در پاریس دار فانی را وداع گفت. او هم میخواند، هم ترانه میسرود و هم ساز میزد و از خوانندگان صاحب نام راک در ایران بود. سالهاست که از دوران حیاتش میگذرد اما همچنان صدایش نسل در نسل میگردد و ماندگار است؛ از آهنگ «مرد تنها» بگیر تا «جمعه» و «گنجشکک اشی مشی».
صدا و ترانهاش از جنس جامعه بود. حزن صدایش سخت در جان مینشست؛ چراکه صداقت داشت و از درد مردم میگفت. او فقط حرف نمیزد، واقعا بود. آثارش را که گوش میدهی درکش از شعر، ترانه و موسیقی را درمییابی؛ چراکه همه چیز را به خوبی در کنار هم قرار داده و ساختار خوبی ایجاد کرده بود.
شهرام ناظری درباره «فرهاد» میگوید: «تسلط فرهاد به صداها و آواها را نمیتوان فراموش کرد.»
اگر فریاد میزد، فریادش درد مردم و از سر عشق بود. با ادبیات و موسیقی غرب هم آشنا بود و به خوبی آن را در آثارش پیاده میکرد. هنوز که هنوز است بعد از چند سال به تماشای برخی از ویدیوهای اجراهایش که مینشینی و او را میبینی که تنها با یک پیانو و با چه قدرت و احساسی میخواند و مینوازد، چنان از صلابت و احساس او به وجد میآیی که گویی در بین تماشاگران هستی.
مثل یک کوه بلند، مثل یک خواب کوتاه
فرهاد مهراد ۲۹ دیماه سال ۱۳۲۲ در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۳۸۱ به دور از وطن دار فانی را وداع گفت و در پاریس به خاک سپرده شد. آنچه سبک و سیاق فرهاد را از دیگران متمایز میکرد، دغدغههای اجتماعی او بود که در اغلب آثارش نمود پیدا کرده بود. این رویه باعث شد او را نخستین خواننده سیاسی ایران بدانند.
فرهاد مهراد نامی آشناست. نامی که صدای خاص و آشنایش با چندین و چند ترانه در ذهن بسیاری از ما حک شده است؛ از «گنجشکک اشی مشی» گرفته تا «جمعه» و «وحدت» و ...! او از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی است که نخستین آلبوم راک اندرول انگلیسی ایران را منتشر کرد.
مهراد با آنکه پیش از انقلاب در زمینه تولید آثار سیاسی و اجتماعی یکی از پیشگامان بود، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ممنوعالکار شد و این محدودیت تا سال ۱۳۷۲ ادامه پیدا کرد. فرهاد به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و از سال ۱۳۷۸ بیماریاش شدت پیدا کرد و در نهایت در نهم شهریور همان سال در سن ۵۹ سالگی درگذشت و سیزدهم شهریورماه در گورستان «تیه» پاریس به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی بود.
آنچه که مهراد را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز میکند، خواندن ترانههای اجتماعی است. این عنصر در مضامین تمامی ترانههای او کاملا به چشم میخورد و از این رو او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز میشناسند.
فرهاد اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانههایی با مضامین سیاسی، انتقادی میخواند و در زمستان ۱۳۵۷ نیز ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد. از سال ۱۳۷۸ بیماری اش شدت گرفت؛ او به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود؛ در نتیجه عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در گورستان تیه پاریس به خاک سپرده شد.
فرهاد صدای خاص و سبک خاص خودش را در اجرا داشت و یکی از اسطورههای موسیقی پاپ ایران بود. او آنقدر خوب است که به رغم ممنوعیتهایی که درباره اش ایجاد شده هنوز مورد توجه است. برخلاف چیزی که این روزها در عرصه موسیقی شاهدش هستیم، بسیاری شهرت و محبوبیت پیدا میکنند، اما این شهرت گذراست و بسیاری از خوانندگان خیلی زود فراموش میشوند. شاید بتوان گفت: این اتفاق در همه دورهها رخ میدهد و از میان همه صداها و همهمهها تنها برخی از صافی زمان رد میشوند و در گذر زمان برای نسلهای بعد زنده میمانند.
هفته نامه صدا گفتگویی کرده با تورج شعبانخانی که بخشی از آن را در زیر میخوانید:
بسیاری فرهاد مهراد، فریدون فروغی و کورش یغمایی را خوانندگان موج نوی موسیقی ایران میدانستند که در حال کار به شیوهای جدید چه به لحاظ ترانه و چه از نظر تنظیم بودند. از سالهای بعد زندگی فرهاد چه اطلاعاتی در دست است و چه شد که کارهای دیگر فرهاد به غیر از «وحدت» هیچ گاه پخش نشدند؟
فرهاد مهراد پیش از انقلاب اسلامی در اوج شهرت بود. شاید او جزو پرفروشترین خوانندگان زمان خود به حساب نمیآمد، اما بسیار محبوبیت داشت. شاید خیلیها تاکنون در این باره صحبت نکرده اند و حرفها بیشتر حالت در گوشی داشته است. فرهاد در شرایطی بود که زندگی بسیار غم انگیزی داشت و خیلی اذیت میشد. کاری نمیتوانست انجام دهد و موسیقی پاپی هم وجود نداشت.
اگر به خاطر داشته باشید، در آن زمان رادیو و تلویزیون فقط به موسیقی سنتی میپرداختند. این مسائل باعث شد که فرهاد طفلک خیلی افسرده شود و اتفاقات رویش تاثیر منفی گذاشت. او به دلیل این که کاری مثل «محمد» را خواند، توقعش طبیعتا خیلی بالا بود و دلش میخواست خیلی راحتتر از این حرفها به عنوان یک موزیسین کار کند. به غیر از این که نمیتوانست در زمینه موسیقی پاپ فعالیت کند، مشکلات کاری او را ناراحت میکرد.
اصلا فعالیتی به آن شکل در موسیقی نداشت و این مسائل به شدت به فرهاد فشار آورد. زندگی خودش از یک طرف، شرایط بیماری و مشکلات هم بسیار او را در روزهای پایانی عمرش اذیت میکرد. شاید باورتان نشود که من به دنبال فرهاد میگشتم تا او را پیدا کنم و یک ساعت با او حرف بزنم، اما نمیتوانستم، چون بسیار بدحال بود. نمیشد مثل گذشته با او قرار گذاشت. به هر حال فرهاد اصلا توقع نداشت چنین برخوردهایی صورت بگیرد، چون اصولا روحیه انقلابی داشت و از انقلاب متوقع بود. چند وقت پایانی عمرش آن طور که باید و شاید حمایت نشد و نتوانست طوری که دوست دارد زندگی کند.
این شرایط تنها برای فرهاد وجود داشت؟
نه، همین الان هم هیچ یک از ما هنرمندان زندگی نمیکنیم و واقعا با شرایط دشواری روبرو هستیم، مخصوصا کسانی که قدیمیتر هستند توقع بالاتری دارند و اصولا زجر بیشتری هم میکشند، چون یک چیزهایی را حس میکنند که جوان ترها نمیفهمند. به هر حال این زجر را همه ما داریم میکشیم، ولی فرهاد بیشتر کشید. او خیلی با احساس بود و مردی بود که دیگر نظیرش پیدا نخواهد شد.
شما پس از انقلاب ملاقاتی با فرهاد داشتید؟ همان طور که میدانید در حد فاصل سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۱ که در پاریس از دنیا رفت، یعنی نزدیک به ۲۴ سال زندگی مبهمی داشت...
اردلان سرفراز سالهای ابتدایی پس از انقلاب هم در ایران حضور داشت و چند سال بعد از ایران رفت. او به منزل ما رفت و آمد داشت. خانه او در خیابانی قرار داشت که منزل خواهر فرهاد هم در همان خیابان بود. زمانی فرهاد به خانه خواهرش میرفت. سپس یک ضرب پیش من و اردلان میآمد. مدتها کار ما این بود. از زمانی که بیکار شدیم دور هم جمع میشدیم، چون کارتی نبود که انجام بدهیم. فرهاد نسبت به ما توقع بیشتری داشت.
فرهاد طوری شده بود که وقتی به او میگفتیم «فرهاد! فلان آهنگ را بزن و بخوان» گویی ناسزا به او میدادند! یعنی در این حد ناراحت میشد. دیگر دنیایش فرق کرده بود. ما هم ناراحت بودیم و ناراحتی او ما را هم ناراحتتر میکرد. ما فرهاد را بعد از انقلاب در خانه اردلان میدیدیم. دو، سه سالی بود که کاری نداشتیم.
من هم قرار میگذاشتم و پیش اردلان میرفتم یا او نزدم میآمد و با همدیگر کار میکردیم. فرهاد هم به ما ملحق میشد. ما فرهاد را دوست داشتیم. نه تنها ما بلکه همه فرهاد را دوست داشتند. او پیش ما میآمد و با همدیگر صحبت میکردیم، ولی همیشه خیلی ناراحت بود.
تمام منبع درآمد فرهاد مهراد پیش از انقلاب موسیقی بود؟
بله.
بعد از انقلاب چطور زندگی اش میگذشت؟
اتفاقا مشکلات زیادی داشت، ولی مرجعی نبود که به این مشکلات رسیدگی کند تا فرهاد بتواند کاری که دلش میخواهد را انجام دهد. مسلما فرهاد بعد از انقلاب وضعش خیلی خراب شد. حتی یک سفر به لندن رفت تا کنسرتی برگزار کند. آنجا سالنها را کوچک میگرفتند، چون فرهاد در شرایطی قرار داشت که به تنهایی ساز میزد و میخواند. به همین دلیل سالن خیلی بزرگی نبود.
فکر نمیکنم درآمد چندانی از این کنسرتها نسیبش میشد به خصوص این که ایرانیهایی که میروند آن سوی آبها کار میکنند، درآمد قابل توجهی ندارند. من تجربه اخرا در خارج از کشور را دارم، اما پولی که میگرفتیم به آن صورت دندانگیر نبود. در واقع مجبور بودیم به خاطر شرایطی که وجود دارد، بپذیریم در خارج از کشور برنامه اجر کنیم. فرهاد طفلک رفت آنجا که بتواند یک منبع مالی برای خودش درست کند و کاری انجام دهد، ولی چیزی عایدش نشد.
در حد فاصل این سالها تا مجاز شدن دوباره موسیقی پاپ در ایران، شرایط به گونهای پیش میرود که فرهاد مهراد از همه دو رمی ماند. با این حال او در ۱۳۷۴ در کلن آلمان کنسرت برگزار میکند و بعد با فاصلهای دو، سه ماهه در هتل شرق تهران به روی صحنه میرود. شما در این کنسرت حضور داشتید؟
نه، من در آخرین کنسرت او در تهران حضور نداشتم.
همان طور که میدانید در مورد مرگ فرهاد، گزارشهایی تهیه شده است. با همسرشان هم که گفتگو کردند، ایشان گفت: «فرهاد برای جراحی و درمان به پاریس رفت.» به هر حال فرهاد با گرفتاری خاصی هم دست و پنجه نرم میکرد. آیا علت بیماری فرهاد همان گرفتاری بود؟
به هر حال این موضوع هم خیلی تاثیر داشت.
هیچ گاه برای نسل فرهاد یعنی کسانی که کار و مسیر کسب درآمدشان موسیقی بود، شرایط فعالیت دوباره فراهم نشد. فکر میکنید چرا این گونه بود؟
گویی هیچ گاه دل متولیان امر با خوانندگان پیش از انقلاب صاف نشد. خود ما هم هنوز قد علم نکرده ایم. یعنی الان در مقابل مخارج زندگیهای امروزی وامانده ایم. خانواده داریم، خرج داریم، چشمان زیادی به دست ماست و ما نمیتوانیم نسبت به مردم بی تفاوت باشیم. مجبوریم کاری کنیم تا آن چیزی که به عنوان نت از ما صادر میشود برای مردم حتما اتفاق بیفتد. ما نمیتوانیم این کار را انجام دهیم و حالا شرایط درست برعکس شده است. یعنی ما باید اجاره خانه بپردازیم و مشکلات مالی را هم تحمل کنیم.
اکثر ما خانه نداریم و اجاره نشین هستیم. البته من شانس آوردم و یک آدم با خدایی پیدا شد و خانه اش را همین طور به من داد. یک سال در خانه اش نشستم و بعد پول ساختمان را به او دادم. آن آدم واقعا انگار فرشته بود که به یکباره پیدایش شد. باورتان نمیشود که ما خانه را قولنامه کردیم و سی میلیون به عنوان پیش به او دادم. یک دفعه دیدم کلید خانه را مقابل من گذاشت. گفتم: «آقا من تمام پول را پرداخت نکرده ام.
اجازه دهید پرداخت کنم و بعد کلید را از شما بگیرم.» گفت: «اختیار دارید آقای شعبانخانی. این حرفها را نزنید. من اصلا از شما خجالت میکشم که همین پول را هم از شما میگیرم.» این حرفها به قدری روی من تاثیر گذاشت که هنوز هم به فکر فرو میروم.
میخواهم به قطعه ماندگار «گنجشکک اشی مشی» برسیم که ابتدا پری زنگنه خواند و بعد فرهاد اجرا کرد. پری زنگنه خوانندهای بود که در قواره خودش و در میان خوانندگان ارکستران، خواننده مطرحی بود. حتی مسعود کیمیایی در تیتراژ فیلم «گوزن ها» از کار پری زنگنه استفاده کرد، اما چرا اثر فرهاد تا این حد مورد توجه قرار گرفت؟
ببینید، فرهاد اصولا از پری زنگنه محبوبتر بود. پری زنگنه بیشتر تئاتری بود و در تالار وحدت خودش را نشان میداد، اما فرهاد خواننده همگانی تری بود و موسیقی پاپ اجرا میکرد. به همین خاطر که محبوبتر بود کارش بیشتر گل کرد. همچنین فرهاد این کار را بهتر خواند. فرهاد بهتر از هر کسی میخواند و این اتفاقی طبیعی بود.