bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۱۲۴۹۶

روایت هاشمی‌ از شرایط جنگ پس از فتح خرمشهر و پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸

روایت هاشمی‌ از شرایط جنگ پس از فتح خرمشهر و پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸

فرماندهان ارتش و سپاه چند روز پس از فتح خرمشهر در جلسه‌ای که به عنوان جلسه شورای عالی دفاع بود، خدمت امام رسیده بودند. من و آیت‌الله خامنه‌ای هم بودیم. آن موقع من سخنگوی شورای‌عالی دفاع بودم. خرمشهر فتح شده بود و نیرو‌های ما خیلی شاداب بودند. نیرو‌های زیادی هم عازم جبهه‌ها می‌شدند.

تاریخ انتشار: ۰۰:۴۶ - ۰۱ مهر ۱۳۹۸
آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در مصاحبه‌ای با سایت شخصی در سال ۹۳ به ذکر ناگفته‌هایی از هشت سال دفاع مقدس پرداخت که در آن به دو موضوع مهم اشاره می‌کند؛ نخست موضع دقیق امام بعد از فتح خرمشهر و دوم نوع رویکرد دیپلماتیک جمهوری اسلامی بعد از پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ که بخش‌هایی از این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش شرق، هاشمی‌رفسنجانی درباره استراتژی جنگی ایران بعد از فتح خرمشهر گفت: «فکر می‌کنم استراتژی مهم قضیه، بعد از فتح خرمشهر از طرف امام ارائه شد که یک راهنمایی برای بعد از آن بود که چه سیاستی را پیش بگیریم. از لحاظ تاریخی در آن مقطع مباحثی داشتیم که کاملا بین امام و نیرو‌های نظامی بود.
 
فرماندهان ارتش و سپاه چند روز پس از فتح خرمشهر در جلسه‌ای که به عنوان جلسه شورای عالی دفاع بود، خدمت امام رسیده بودند. من و آیت‌الله خامنه‌ای هم بودیم. آن موقع من سخنگوی شورای‌عالی دفاع بودم. خرمشهر فتح شده بود و نیرو‌های ما خیلی شاداب بودند. نیرو‌های زیادی هم عازم جبهه‌ها می‌شدند.
 
عراقی‌ها هم خیلی سرخورده بودند. طبیعی این بود که در تعقیب نیرو‌های فرار‌کرده بعثی وارد خاک عراق شده و آن‌ها را در خاک خودشان منهدم کنیم. جلسه هم برای این تشکیل شده بود که چه کار کنیم؟ امام در قدم اول هم با ورود به خاک عراق مخالفت کردند و هم با ختم جنگ.
 
چون برای نظامی‌ها یک مشکلی پیش آمده بود و با منطق آن‌ها سازگار نبود. آن‌ها می‌گفتند که اگر عراق بفهمد ما پشت مرز می‌ایستیم و داخل خاک نمی‌شویم با خیال راحت قوای خود را بازسازی می‌کند. به علاوه مقدار زیادی هم از ارتفاعات سرشکن ما در غرب را در اختیار دارد و ممکن است بار دیگر با تجربه بیشتر و حمایت دیگران به شکل دیگری حمله‌اش را آغاز کند.
 
با اینکه شخصیت امام، زبان نظامی‌ها را مقداری کُند می‌کرد، ولی انصافا کار‌شناسانه حرف زدند. گفتند اینکه ما دشمن منهزم را تعقیب نکنیم و به آن‌ها فرصت تجدید قوا بدهیم با منطق نظامی نمی‌خواند. اگر ما بخواهیم جنگ را ادامه دهیم، نمی‌توانیم بگوییم که ما تا مرز می‌آییم. بعد از این دیگر دشمن چه مشکلی دارد؟».

او درباره اینکه چرا امام مخالف ورود به خاک عراق بود، اظهار کرد: «امام هم با آن روحیه‌ای که داشتند، در مقابل منطق خاضع بودند و با همه قاطعیتی که داشتند، منطق این‌ها را پذیرفتند و گفتند که راه دیگری انتخاب کنید. چند دلیل آوردند که نباید وارد خاک عراق شویم که قبلا هم گفته بودند.
 
یکی این بود که با ورود ما به خاک عراق، مردم عراق هم آن‌گونه که الان روحیه آن‌ها با ماست، (چون مردم عراق در جنگ بیشتر طرفدار ما بودند و علاقه‌ای به صدام نداشتند) آن موقع حس وطن‌خواهی آن‌ها باعث می‌شود که پشت سر دولت و ارتش عراق بایستند. دوم اینکه دنیای عرب هم احساس خطر می‌کند و روحیه ناسیونالیسم عربی گل می‌کند و برای عراق نیروی زیادی می‌گذارند.
 
سوم هم اینکه جهان حاضر نیست این‌گونه ببیند که ما عراق را تصرف کردیم. همه این‌ها باعث می‌شود که کار ما در جنگ مشکل شود. بعد هم یک دلیل انسانی و دینی را اضافه کردند و گفتند که مردم عراق دوستان ما هستند و ما در آینده با مردم عراق باید کار کنیم و آن‌ها هم به ما تکیه خواهند کرد.
 
ما نباید به مردم عراق صدمه بزنیم چرا‌که یکی از اهداف ما در ادامه نجات مردم عراق از دست بعثیان خون‌آشام بود. تا حال آن‌ها به کشور ما آمده بودند و ما با آن‌ها به عنوان متجاوزین می‌جنگیدیم. وقتی که به آنجا برویم مردم آسیب می‌بینند. این به قسمت بعدی هم که می‌خواهم بگویم، مربوط می‌شود از این جهت همه این‌ها در جنگ برای ما یک راهنما شد.
 
با پیشنهاد امام راه‌حلی انتخاب شد و دیگران هم قبول کردند و آن این بود که اگر می‌خواهید وارد خاک عراق شوید و ضرورت دارد وارد شویم در جایی وارد شویم که مردم نباشند و یا خیلی کم باشند. شما چنین جایی را پیدا کنید و وارد خاک عراق شوید تا هم قدرتتان را نشان بدهید و هم خاطر دشمن راحت نشود. این استراتژی شد که امام به ما دادند. در آن جلسه من و آیت‌الله خامنه‌ای بحثی نکردیم. چون ما نظامی نبودیم، آن‌ها بحث می‌کردند.
 
با این جمع‌بندی از خدمت امام بیرون آمدیم. متأسفانه بعدا ما نتوانستیم این نوار را پیدا کنیم و یا دفتر امام این نوار را نداد، چون ما دبیرخانه‌ای داشتیم و آقای نظران مذاکراتمان را ضبط می‌کرد و نگه می‌داشت، هر وقت مراجعه کردیم گفت که من ندارم. واقعیت آن جلسه این بود».

هاشمی‌رفسنجانی اختلاف سپاه و ارتش در نحوه جنگیدن را این‌گونه روایت کرده بود: «بعدا طراحی همین شد که ما به سراغ جا‌هایی برویم که مردم آسیب نمی‌بینند. تا مدتی که من فرمانده جنگ نبودم دو، سه عملیات مثل رمضان و والفجر مقدماتی انجام شد که ناموفق بود.
 
برای انجام آن چند عملیات هم بین ارتش و سپاه که خیلی صمیمی بودند، اختلاف افتاد. چون هر دو می‌خواستند خوب بجنگند. ارتش می‌خواست کلاسیک بجنگد و سپاه هم اصل غافلگیری را انتخاب کرده بود و شیوه دیگری در جنگ داشتند؛ لذا اختلاف به وجود آمد.
 
بالاخره ضرورت پیدا کرد که کسی در آنجا باشد و جنگ را فرماندهی و این اختلافات را حل کند که من از سوی امام به‌عنوان فرمانده جنگ انتخاب شدم. با سران قوا در جلسات ۵ نفری که داشتیم، مطرح کردیم و همه متفق بودیم که جنگ را باید به صورتی خاتمه دهیم که ما از عراق گروگان بزرگی داشته باشیم تا هم خواسته‌هایمان تأمین شود و هم به اهداف خود در جنگ برسیم.
 
اهداف متجاوزانه‌ای نداشتیم. بالاخره کسی تجاوز کرده و باید کیفرش را ببیند و ما هم خسارت دیدیم و باید خسارت بدهند». هاشمی در پاسخ به این پرسش که چرا با وجود نامه صدام به شما که گفته بود: «جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی، دیگر همه‌چیز روشن شده و شما به هرچه می‌خواستید رسیدید»، پذیرش قطع‌نامه را یک فتح بزرگ نمی‌دانیم و آن را جشن ملی اعلام نمی‌کنیم، گفت: «این چرا‌ها ادله‌ای دارند که به‌موقع به آن‌ها می‌پردازیم.
 
من هم همان موقع سخنرانی و تحلیلی را گفتم که این سوره فتح بعد از پیروزی بر مشرکان و گرفتن مکه و فتح مکه نازل نشده؛ بلکه برای صلح حدیبیه نازل شده است پس از صلح حدیبیه خیلی از کسانی که در آنجا حاضر بودند گریه می‌کردند و می‌گفتند که در مقابل مشرکین کوتاه آمدیم و ضعیف شدیم.
 
این موضع تا آنجا بود که پیامبر خدا (ص) وقتی می‌خواستند صلح‌نامه بنویسند، بعضی کلمات خودشان را به خواست آن‌ها عوض می‌کردند. ولی آن‌موقع سوره فتح نازل می‌شود و خداوند «انّا فتحنا لک فتحا مبینا» را می‌گویند. من هم حقیقتا فتح را همین‌جا می‌دیدم. یعنی ما با یک شگرد دیپلماتیک به‌گونه‌ای رفتار کردیم و شرایط را فراهم کردیم که همان‌هایی که در سازمان همیشه علیه ما رأی می‌دادند این‌بار به نفع ما رأی دادند.
 
همان‌طور که گفتم رفتار ما به‌گونه‌ای بود که اولا دنیا از ما مسئولیت‌شناسی دید و دید که ماجراجو نیستیم و یک حرف منطقی داریم و برای حرف منطقی خودمان مقاومت می‌کنیم. بعد انعطاف ما را در چیزی دیدند که فکر نمی‌کردند در مواردی انعطاف نشان بدهیم. در آن شرایط می‌توانستیم در تنگه هرمز برای دیگران مشکل ایجاد کنیم، اما نکردیم و گفتیم که امنیت یا برای همه یا برای هیچ‌کس. تا این حد حرف می‌زدیم.
 
می‌توانستیم آن‌موقع انتقام بیشتری از آمریکایی‌ها در خیلی از جا‌ها بگیریم. لزومی نداشت وارد این کار شویم. امام هم مسائل را هدایت می‌کردند.
 
بالاخره با آن رفتار و حرکت منطقی که کردیم، هم صلح‌دوستی خودمان را نشان دادیم هم روی حق خود پافشاری کردیم و هم به آن نقطه‌ای که باید می‌رسیدیم، رسیدیم. فتح واقعی اینجا بود. آن جمله‌ای را که صدام نوشته بود در خاطره‌ای از یکی از اسرا دیدم که حق مطلب را به خوبی بیان کرده بود. او در خاطراتش نوشته که پشت سیم‌های خاردار ایستاده بودیم و به تلویزیون عراق گوش می‌دادیم.
 
صدر خاطره آن آزاده این جمله صدام بود که در جواب من نوشته بود. حرفی که این آزاده زد واقعیت‌ها را در همان خاطره کوچک به درستی مشخص کرده است. یعنی بعد از پذیرش قطع‌نامه تا آن روز فضای تلخی بر خیلی از رزمنده‌ها، اسرا و خانواده شهدا حاکم بود که ما چه کار می‌کنیم؟ اما وقتی آن جمله را شنیدیم همه فهمیدیم که نظام در حال انجام‌دادن چه تدبیری است».