bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۱۳۲۰۰

چرا و چگونه بنی‌صدر فرمانده کل قوا شد؟

چرا و چگونه بنی‌صدر فرمانده کل قوا شد؟

بنی‌صدر رئیس‌جمهور کشور بود. بهترین شخص برای اینکه بتواند فرمانده کل قوا باشد و پشتیبانی‌های کشوری را پای جنگ بیاورد، شخص رئیس‌جمهور است.

تاریخ انتشار: ۰۰:۵۱ - ۰۸ مهر ۱۳۹۸
محسن رخصت‌طلب و مجید مختاری، دو عضو دفتر مطالعات سیاسی سپاه در زمان جنگ تحمیلی، در گفتگو با «جماران» ناگفته‌هایی از رخداد‌های دوران دفاع مقدس روایت کرده‌اند که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید.

رخصت‌طلب درباره علت انتصاب بنی‌صدر به سمت فرماندهی کل قوا گفت: «دلیل اول این بود که ما هیچ‌کس را در کشور نداریم که توانایی و صلاحیت داشته باشد فرمانده کل قوا شود.
 
دلیل دوم این است که بنی‌صدر رئیس‌جمهور کشور بود. بهترین شخص برای اینکه بتواند فرمانده کل قوا باشد و پشتیبانی‌های کشوری را پای جنگ بیاورد، شخص رئیس‌جمهور است.
 
به نظر من در آن مقطع انتخاب اصلح بوده است. بعد از گذشت یک دوره زمانی، بنی‌صدر به واسطه تفکر و اطرافیانی که روز به روز بیشتر بر او مسلط می‌شدند، سپاه پاسدارانی را که به صورت خودجوش وارد جبهه شد، تحویل نمی‌گیرد و دائما یا منزوی می‌کند یا در محدودیت‌های تجهیزاتی و نیرویی قرار می‌دهد. ارتش هم فرماندهان اصلی و مغز متفکر خود را از دست داده بود و فرماندهان سطح میانی در رأس آن قرار گرفته بودند.
 
در حد فلاحی و ظهیرنژاد فرماندهان سطح بالا نبودند، سطوح پایین‌تری بودند که در سطح بالا قرار گرفته بودند». او ادامه داد: «انتخاب امام درست بود؛ اما بنی‌صدر موفق نمی‌شود از این موقعیت به نفع کشور استفاده کند؛ یعنی هم با سپاه همکاری نمی‌کند و هم توانایی مدیریت نظامی روی ارتشی‌ها را ندارد. نشانه‌اش این است که در این دوره نتوانستند جلوی تجاوز عراق را بگیرند؛ آثار تجاوز عراق روشن بود و این‌ها جدی نگرفتند».

مختاری هم درباره علت ورود هاشمی‌رفسنجانی به جبهه‌های جنگ اظهار کرد: «یکی از دلایل ورود آقای هاشمی به جبهه، اختلافات بین ارتش و سپاه بود؛ اختلافاتی که تقریبا از عملیات‌های آزادسازی مثل طریق‌القدس و فتح‌المبین به شکل تفاوت نگرش به جنگ ایجاد می‌شود و تا بعد از شکست در عملیات رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر یک به اختلاف‌نظر در مدیریت و فرماندهی جنگ منجر می‌شود.
 
این اختلاف‌نظر در حال ضربه‌زدن به توان نظامی ما بود و از همین‌رو، آقای هاشمی از عملیات خیبر وارد صحنه شد و به‌عنوان فرمانده عالی در تمام تصمیمات جنگ نظر نهایی می‌داد».

رخصت‌طلب در پاسخ به این پرسش که چرا امام هاشمی را که باور به پایان جنگ داشت به جبهه‌ها فرستاد، گفت: «این‌ها می‌تواند با همدیگر منافاتی نداشته باشد. امام هم نمی‌خواهد تا ابد بجنگد. امام از عملیات رمضان گفته بود جنگ را ادامه ندهیم. همین مسئولان سیاسی و نظامی گفتند شرایط ما اینجا خوب نیست و تا یک‌جایی ادامه دهیم.
 
نظامیان گفتند که ما تا شط‌العرب ادامه دهیم که از نظر نظامی امنیت داشته باشیم. سیاسیون هم گفتند ما یک گام برداریم و یک امتیاز بگیریم تا بتوانیم شرایط و خواسته‌هایمان را از دشمن بگیریم».

مختاری درباره وجود عنصر عقلانیت در جنگ تصریح کرد: «دو عامل عقلانیت و معنویت روح اصلی موفقیت‌های ما در جنگ است. ما در هیچ برهه‌ای از جنگ ایران و عراق، معنویت را بر عقلانیت مقدم ندانستیم. تمام رفتار نظامی و تصمیم‌گیری‌های ما در دوران جنگ، حکایت از این دارد که مبنای اصلی تصمیمات ما در جنگ عقلانی بوده است.
 
چه در شناسایی و چه عملیات، همیشه فرماندهان ما نوک پیکان بودند. وقتی عملیات طریق‌القدس را انجام می‌دادیم، برای فرار از تلفات، محوری به طول ۲۵ کیلومتر را در رمل‌ها طی کردیم تا دشمن را شناسایی کنیم. اولین جایی که در این عملیات از ارتش عراق سقوط کرد، توپخانه بود؛ در‌صورتی‌که توپخانه حداقل ۱۵ کیلومتر با نیرو‌های خط فاصله دارد؛ بنابراین ما نگفتیم توکل بر خدا، می‌زنیم به این خط و موفق می‌شویم.
 
عملیات بعدی فتح‌المبین بود. آقای رضایی به‌عنوان فرمانده سپاه پاسداران و غلامعلی رشید به‌عنوان مسئول عملیات و مشاور فرماندهی و آقا رحیم، معاون طرح و عملیات سپاه، برای اینکه شناخت ما از دشمن قوی‌تر شود، به اندازه چندین کیلومتر پشت خط دشمن رفته‌اند و شناسایی کرده‌اند تا شناخت ما به‌گونه‌ای باشد که بتوانیم دشمن را احاطه کنیم و بعد شکست دهیم؛ بنابراین یکی از اصول اساسی طرح‌ریزی‌های ما، حداقل تلفات است.
 
در والفجر ۸ که عملیات بسیار پرریسک و پرمخاطره‌ای بود، قرار بود غواصان ما یک‌کیلومتر‌و ۴۰۰ متر عرض رودخانه را عبور کنند و به خط دشمن بزنند. در مباحث اولیه عملیات، برخی از یگان‌های ما به دلیل پرهیز از تلفات حاضر نبودند در عملیات شرکت کنند و حرف‌های آن‌ها شنیده می‌شد.
 
لشکر امام حسین (ع) و لشکر هشت نجف به فرماندهی حسین خرازی و احمد کاظمی، برای اینکه کمتر تلفات دهیم، با فرماندهی مجادله می‌کردند. در عملیات قادر که لشکر هشت نجف مأمور شده بود به نیرو‌های ارتش کمک کند، در مرحله سوم آقای احمد کاظمی چهار گردان برده بود که به سمت چومان مصطفی و داخل خاک عراق بروند. احمد کاظمی جلوی آقای هاشمی گریه می‌کرد که این عملیات تلفات دارد و من حاضر نیستم نیروهایم را بدهم. علت اینکه امروز خارجی‌ها از امواج نیروی انسانی یاد می‌کنند، این است که ما به‌جای بیان واقعیت‌های جنگ، چه در صداوسیما و سینما و چه در داستان و خاطرات، عمدتا جنبه‌های حماسی جنگ ایران و عراق را درشت کرده‌ایم.
 
چقدر کتاب‌های تاریخی نوشته شده که جنبه‌های واقعی جنگ ایران و عراق را نشان دهد؟ بیش از اینکه این‌ها نوشته شود، حماسه، رمان، داستان و فیلم داریم. در همین فیلم آقای ده‌نمکی، وقتی به میدان مین و سیم‌خاردار می‌رسند، می‌گوید بروید و این‌ها هم می‌روند و می‌افتند و نیرو‌های دیگر از روی آن‌ها رد می‌شوند».

رخصت‌طلب نیز درباره وجود عقلانیت با ذکر خاطره‌ای از تدبیر جنگی شهید باقری به نفی عبور رزمنده‌ها از میدان‌های مین پرداخت و گفت: «شهید باقری می‌شود کسی که بر محور عقلانیت و تدبیر برای جنگ و عملیات‌ها برنامه‌ریزی می‌کند. شما این را کنار حرفی بگذارید که می‌گویند بچه‌های رزمنده را چشم‌بسته به میدان مین می‌فرستادند.
 
اصلا این‌طوری نبود. مبنای عملیات‌های ما شناسایی است؛ یعنی کجا مین وجود دارد و کجا مین‌گذاری نشده است. جایی که مین ندارد، بچه‌ها را راهی می‌کردند. دشمن اطراف محور‌های اصلی و جاده‌های آسفالت را مین‌گذاری می‌کرد. تدبیر نظامی کلاسیک می‌گوید از اینجا حمله می‌کنند.
 
بچه‌های سپاه نقاطی را بررسی می‌کردند که دشمن رها می‌کرد و فکر نمی‌کرد از اینجا نیرو بیاید. روی همان نقاط برنامه‌ریزی و عملیات می‌کردند. اصلا شکست‌های عراق به همین دلایل بود که ما از نقاط ضعف و خلأ‌های عراق استفاده کرده و عملیات می‌کردیم».