هرچند فرهنگ راه خود را -اگرچه- با فراز و نشیب پیش میبرد، اما زیر بار این همه ندانمکاری و حتی شاید به روایت وزیر اطلاعات، عمدیکاری، فرهنگ و هنر ایرانی و زبان فارسی هر روز نحیفتر میشود. مباد روزی که بپرسند: «راستی، فرهنگ ایرانی که روزگاری در این پهنه میدرخشید، چه شد؟» و پاسخ بشنوند: «تامام»!
امیر هاشمی مقدم؛ ما یک گروه در تلگرام داریم که فرزندان و نوههای خانوادگیمان در آنجا عضوند. یکی از برادرزادههایم در پایان هر مطلبی که در گروه میگذارد، یک «تامام» هم به شوخی مینویسد. شده تکه کلامش. از سریالهای ترکیهای آنرا گرفته است. تامام (تمام) در ترکی استانبولی معانیای همچون: باشه، فهمیدم، حله، قبوله و... میدهد و بسیار پر کاربرد است. اما تازگیها فهمیدهام که یکی دیگر از برادرزادههایم به واسطه همین سریالها و ترانههای ترکی استانبولی، کمی زبان ترکی را هم یاد گرفته است. این در خانواده ما رخ داده که از ۷ برادر و خواهرم، هشت نفرشان یا خودشان پاسدار و روحانیاند یا همسرشان. از جمله پدر هر دو برادرزادهای که در بالا یاد کردم، پاسدار است؛ و احتمالا دیگر برادرزادهها و خواهرزادههایم هم به همین شدت مشتری فیلم و سریال و موسیقیهای ترکیهاند؛ اما هنوز توانانیشان را رو نکردهاند!
این مُشت، نمونه خوبی از خروار جامعه ایرانی است. ایران هم که باشم، خیلیها که میفهمند ترکیه زندگی میکنم، یک جمله یا اصطلاح ترکی استانبولی میگویند، یا تکهای ترانه استانبولی برایم میخوانند، یا درباره یکی از خوانندگان/ بازیگران ترکیه چیزی میپرسند. فیلمها، سریالها و ترانههای استانبولی، ایران را فتح کرده است. خوراک ترکیه هم به همین اندازه. دیگر در همه شهرهای ایران، پیدا کردن کباب ترکی (دونر) خیلی ساده شده، حالا برخی فروشگاهها در خیلی از شهرهای ایران دارند باقلوای ترکی، سیمیت و دیگر خوراکیهای ترکیه را یکی پس از دیگری عرضه میکنند. شکلات ترک/ ترکیه هم بالاتر از شکلاتهای ایرانی جای گرفته است.
بازار پوشاکمان هم که دستکم یک دهه است بهطور تقریبا تمام و کمال، در اختیار ترکیه است. حتی معماری ترکیه نیز در میان اهل سنتمان دارد رایج میشود (معماری مسجد مکی در زاهدان که چند سال گذشته بازسازی شده را همسنجی/ مقایسه کنید با معماری با عکسهای همان مسجد، پیش از بازسازیاش). آموزشگاههای زبان ترکی استانبولی هم نه تنها در شهرهای شمالی غربی، بلکه در تهران و شهرهای مرکزی نیز یکی پس از دیگری دارند گشوده میشوند.
حتی خیلی اوقات جستجوی فارسی یک واژه، نام، کالا و... در اینترنت، بلافاصله واژه «به ترکی» را هم بهصورت پیشفرض نمایش میدهد. یعنی ایرانیان آنچنان به دنبال یاد گرفتن معنای واژهها به ترکی در اینترنت بودهاند که گوگل خودش بهصورت پیشفرض دیگر در پی این واژهها، «به ترکی» را هم نشان میدهد. اکنون هم چندین سال است که بهواسطه اقتصاد ناکارامدمان، شهرهای ترکیه یکی یکی دارد به تسخیر ایرانیان و سرمایههایشان در میآید. این روزها اگر در خیابانهای خیلی از شهرهای ترکیه واژهای به فارسی بگویید، دستکم چند ایرانی پیدا میشود که برگردند و نگاهتان کنند. گویا ترکیه شده شعبه دوم ایران؛ با این تفاوت که ایرانیان آن دیار، دیر یا زود در فرهنگ ترکیه حل خواهند شد.
در این چند دهه، دیدگاههای افراطی به نام مبارزه با غربزدگی یا فرهنگ طاغوتی یا فساد و...، آنچنان تیشه به ریشه فرهنگ و هنر ایرانی و زبان فارسی زدهاند که هیچ دشمنی نمیتوانست چنین کند. صد در صد با سخن وزیر اطلاعات همسو و موافقم که کسانی که به حاکمیت نفوذ میکنند، تندترین و افراطیترین شعارها را سر میدهند. همینهاست که ویرانیها در فرهنگ و ادب و هنرمان در پی داشته است. اینها را نمیتوان تهاجم فرهنگی نامید؛ اینها پر شدن خلأ است؛ خلأیی که همین دیدگاههای افراطی آفریدهاند و همچنان بر آن پافشاری میکنند. همانهایی که موسیقی و برگزاری کنسرت را حرام، ساخت فیلم و سریال درباره تاریخ ایران باستان را ممنوع و ادبیات فارسی را سانسور میکنند، چالههایی تهی در فرهنگ ایرانی درست کردهاند که خواه ناخواه آب از هر سو به آن وارد شده و آنرا پر میکند؛ خواه آب تمیز باشد خواه گندآب.
همین است که سریالهای تاریخیمان شده جومونگ کرهای یا خرم سلطان عثمانی، موسیقیمان شده ابراهیم تاتلیس و ابرو گوندش، ادبیاتخوانیمان شده اورهان پاموک و الف/ الیف شفق/ شافاک. همه اینها ارزشمندند (بهویژه این دو نویسنده ترکیهای که نگارنده هم خیلی نوشتههایشان را دوست دارد)؛ اما وقتی میبینی کالاهای فرهنگی ترکیه، بازارشان --خواه قانونی خواه غیرقانونی- اینچنین داغ شده و بازار کالاهای فرهنگی ایرانی دچار سانسور و حرام دانستن و...، بیشتر به آن جمله وزیر اطلاعات میاندیشی.
روزگاری ابن بطوطه عرب از غربیترین نقطه جهان اسلام به شرقیترین نقطه آن رفته و حتی از آن میگذرد تا با پادشاه سیام/ تایلند گفتگو کند و، چون زبان یکدیگر را نمیدانند، بر پایه نوشته خود ابن بطوطه در سفرنامهاش، زبان فارسی را واسطه میگیرند که هر دو با آن آشنا بودند. این زبان تا همین یک سده پیش همچنان زبان میانجی در آسیای میانه (بهویژه ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان)، قفقاز (جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان) و حتی پر کاربرد در خودِ سرزمینهای عثمانی بود. اما امروزه در همه این سرزمینها، زبان ترکی زبان میانجی شده و فارس/تاجیکزبانها هم به این زبان سوق داده شدهاند. در سفرم، هم به ازبکستان (که سمرقند و بخارایش پایگاه و جایگاه زبان فارسی و رودکیها بود) و هم به ترکمنستان (که از مرو تا عشقآبادش زبان فارسی رایج بود) از زبان ترکی استانبولی بهعنوان زبان میانجی استفاده میکردم. حتی دیگر گویشهای ترکی هم دارد «استامبولیزه» میشود؛ از جمله ترکی آذری خودمان که یکی یکی واژههای استانبولی دارد در آن جا باز میکند.
ترکیه مردمانی در کشورش پرورش آورده که میهنپرستی و کشور دوستیشان (اگرچه گاهی به سوی قومگرایی افراطی و نژادپرستی گرایش دارد) زبانزد شده و حکومتش هم به گسترش زبان و فرهنگ ترکی چه در خاک این کشور و چه در کشورهای دیگر (حتی تا مغولستان) همت گمارده و چه هزینهها که نمیکند؛ بنابراین دارد نتیجه تلاش و کوششهایش را میبیند؛ حقشان است و گوارای وجودشان؛ و ما که در ایران چندین دهه است چپاندیشانمان، ملیگرایی را فاشیسم و امتگرایانمان آنرا مخالف اسلام بر میشمارند، به شیوههای گوناگون میهندوستی را سرکوب کردهایم. بعد همینها، شکایت دارند که چرا غربزدگی (و این روزها لابد «ترکیهزدگی») فضای فرهنگی کشور را در نوردیده؟
هرچند فرهنگ راه خود را -اگرچه- با فراز و نشیب پیش میبرد، اما زیر بار این همه ندانمکاری و حتی شاید به روایت وزیر اطلاعات، عمدیکاری، فرهنگ و هنر ایرانی و زبان فارسی هر روز نحیفتر میشود. مباد روزی که بپرسند: «راستی، فرهنگ ایرانی که روزگاری در این پهنه میدرخشید، چه شد؟» و پاسخ بشنوند: «تامام»!