bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۲۵۷۸۹
آخرین نقطه ناامیدی

فرآیند، علل و عواملی که منجر به فرار محمدرضاشاه از کشور شد

فرآیند، علل و عواملی که منجر به فرار محمدرضاشاه از کشور شد

بعضی از تحلیلگران خارجی سال ۱۹۷۵، یعنی اواخر سال ۱۳۵۳ را نقطه آغاز افول قدرت شاه در ایران می‌دانند. وقایعی که در این سال رخ داد، همگی از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت می‌کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه ۲۰ میلیارد دلار رسید که با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می‌آمد. شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند ۱۳۵۳، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد. آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بیانیه الجزایر تنظیم شده بود به نگرانی‌های ایران از مرز‌های غربی خود خاتمه داد. روابط ایران با همه کشور‌ها اعم از شرق و غرب توسعه یافت؛ اما همه این‌ها دولت مستعجل بود.

تاریخ انتشار: ۱۴:۴۹ - ۲۶ دی ۱۳۹۸

روزنامه اعتماد نوشت: تاریخ سیاسی دیکتاتوری‌های جهان، مملو از داستان‌های افول سیطره و نزول اتوریته آن‌ها و سپس فرار و پایین کشیده شدن‌شان از اریکه قدرت و سرانجام مرگ عبرت‌انگیزشان است. نگاهی که به ژرفای تاریخ معاصر بیندازیم با نمونه‌های زیادی از این دست مواجه خواهیم شد. رد تاریخ را بگیریم، فرار و گریز‌های دیکتاتور‌ها و به دام افتادن‌شان در چنگال عدالت را شاهدیم؛ از فرار موسولینی دیکتاتور ایتالیا و نامزدش تا به دام افتادن چائوشسکو و همسرش توسط انقلابیون رومانی تا عاقبت صدام حسین و معمر قذافی؛ داستان فرار و آوارگی محمدرضا پهلوی نیز یکی از آنهاست.

فرار شاه آغاز فصلی جدید برای ایران

۲۶ دی ماه سال ۱۳۵۷ سالروز فرار شاه از ایران است؛ فرار شاه آغاز فصلی جدید در حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی جامعه ایرانی بود.

بعضی از تحلیلگران خارجی سال ۱۹۷۵، یعنی اواخر سال ۱۳۵۳ را نقطه آغاز افول قدرت شاه در ایران می‌دانند. وقایعی که در این سال رخ داد، همگی از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت می‌کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه ۲۰ میلیارد دلار رسید که با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می‌آمد. شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند ۱۳۵۳، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد. آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که براساس بیانیه الجزایر تنظیم شده بود به نگرانی‌های ایران از مرز‌های غربی خود خاتمه داد. روابط ایران با همه کشور‌ها اعم از شرق و غرب توسعه یافت؛ اما همه این‌ها دولت مستعجل بود.

دو عارضه‌ای که سرنگونی شاه را رقم زد

دو عارضه باعث شد نوار کامیابی‌های محمدرضا پهلوی قطع شود و حتی در سرنگونی‌اش نقش عمده داشته باشد، نخست عارضه دیکتاتوری و خود‌محوری شاه بود که پس از دهه ۴۰ همچون غده‌ای رو به بزرگی نهاد و دیگری عارضه افزایش درآمد‌های نفتی بود که همچون سرطان به جان اقتصاد ایران افتاد. شاه قصد داشت با تزریق درآمد‌های نفتی به اقتصاد کشور، روند توسعه را سرعت ببخشد، اما غافل بود که چنین رویه‌ای می‌تواند عواقب اقتصادی و سیاسی زیادی داشته باشد.

دلایل اقتصادی سقوط حکومت شاه

جامعه‌شناسان و تحلیلگران سیاسی در پاسخ به این پرسش به «تئوری انتظارات فزاینده» استناد می‌کنند و دلایل سقوط حکومت شاه را اقتصادی می‌دانند. تئوری انتظارات فزاینده می‌گوید «معمولا رشد اقتصادی مطالبات جامعه را افزایش می‌دهد و زمانی که رشد اقتصادی کاهش یابد، مطالبات جامعه کاهش نمی‌یابد و حتی ممکن است افزایش یابد و این روند می‌تواند زمینه‌های تغییرات سیاسی را ایجاد کند.»، اما آیا رشد اقتصادی باعث سقوط شاه شد؟

تئوری دیگری که معمولا از سوی جامعه‌شناسان مطرح می‌شود، اشاره به تشدید شکاف طبقاتی و نابرابری در دوران حکومت محمدرضا پهلوی دارد. آیا نابرابری در اواخر حکومت شاه آنقدر تشدید شده بود که مردم مجبور شدند علیه او انقلاب کنند؟ بی‌توجهی به برنامه و برنامه‌ریزی و نسخه‌های نوشته شده توسط اقتصاد‌دانان هم یکی دیگر از تئوری‌هایی است که معمولا در پاسخ به چرایی سقوط حکومت شاه مطرح می‌شود. این تئوری را معمولا اقتصاد‌دانان مطرح می‌کنند. بدرفتاری با بازاریان و صنعتگران، سرکوب قیمت‌ها و استفاده از ابزار‌های تعزیراتی و زندانی و تبعید کردن اهالی کسب و کار هم یکی دیگر از تئوری‌های مطرح برای تشریح دلایل سقوط حکومت شاه است که توسط تحلیلگران اقتصاد سیاسی مطرح می‌شود.

نگاه شاه به اقتصاددانان در اواخر دوره حکومتش

پشت کردن شاه به تئوری‌های اقتصادی و بی‌توجهی خاص به رابطه نقدینگی و تورم و تزریق بی‌رویه و بی‌برنامه درآمد‌های نفتی هم اغلب از سوی اقتصاد‌دانان به عنوان یکی از دلایل اقتصادی سقوط شاه برشمرده می‌شود. شاه در اواخر حکومت خود، اصولا به اقتصاد‌دانان بدبین شده بود و پیشنهاد‌های آن‌ها برای بهبود شرایط اقتصادی را پوچ و بی‌معنی می‌دانست.

شاه در حالی که نسبت به افزایش نارضایتی عمومی نگران بود، قصد داشت از درآمد‌های نفتی، به مثابه ابزاری برای فرونشاندن آتش نارضایتی مردم استفاده کند. بنابراین در طول این سال‌ها، واردات به شدت افزایش یافت، نقدینگی به شکل بی‌سابقه‌ای رشد کرد و اقتصاد ایران به شکل نگران‌کننده‌ای به درآمد‌های نفتی وابستگی پیدا کرد به گونه‌ای که فروش نفت به طور متوسط ۵۴ درصد منابع مورد نیاز در بودجه‌های سالانه رژیم پهلوی را تامین می‌کرد. چند برابر شدن قیمت و درآمد نفت در ۱۳۵۲، امکانات مالی بی‌سابقه‌ای در اختیار کشور گذاشت که حتی تصورش هم تا قبل از آن ناممکن بود. این درآمد سرشار، غرور و اعتماد به نفس شاه را دوچندان کرد و به تشدید خودبزرگ‌بینی وی منجر شد.

گسترش نارضایتی‌ها در کشور

با فراگیر شدن جرقه‌های اولیه انقلاب و فشار نیرو‌های مخالف رژیم و هماهنگی قیام‏های مردمی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) و پس از وقایع خونین کشتار ۱۷ شهریور و ۱۳ آبان ۵۷ و برگزاری مراسم چهلم ‏های مختلف در شهر‌های کشور و نیز اعتصاب کارگران شرکت نفت و از همه مهم‌تر چاپ اعلامیه توهین آمیز روزنامه اطلاعات، کنترل امنیت کشور از دست نیرو‌های رژیم و حتی حکومت نظامی خارج و موجب شد که در مدت زمان کوتاهی پایه‏‌های اقتدار رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی سست شود. فرار شاه از کشور را می‌توان به آخرین نقطه ناامیدی شاه از پیشرفت سریع و حیرت‌انگیز تحولات کشور یاد کرد.

نقش مردم و رهبری امام خمینی در فرار بی‌بازگشت شاه

بی تردید، مردم ایران و رهبری انقلاب سراسر گسترش‌یابنده اسلامی، امام خمینی، نقش تعیین‌کننده و بی‌بدیلی هم در فرار شاه از ایران و هم جلوگیری از بازگشت دوباره او به کشور ایفا کردند. اهمیت رهبری کاریزما برای هدایت درست هر انقلابی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و در این میان انقلاب اسلامی ایران با رهبری داهیانه و کاریزمای حضرت امام خمینی (ره) به پیروزی رسید. هدایت و مدیریت انقلاب، مهم‌ترین مولفه پیروزی انقلاب اسلامی بود که شخصیتی بی‌همتا مانند امام خمینی (ره) حتی در دوران تبعید به درستی آن را اجرایی کردند.

شکل‌گیری تدریجی گروه‌های خودجوش مبارز در میان اصناف و بازاریان، دانشجویان، معلمان و حتی نظامیان با اعتقاد به جنبه‌های اجتماعی و سیاسی اسلام و اندیشه‌های امام (ره) و نیز با توجه اقشار موثر جامعه به اندیشه و تفکر اسلامی و تعمیق ایمان و آگاهی نسبت به آموزه‌های اجتماعی اسلام حیطه نفوذ رهبری امام (ره) را گسترش می‌داد. امام خمینی برخلاف قدرت‌های سلطه‌گر که حفظ رژیم‌های غیر مردمی را بسترساز تامین منافع خود می‌دانستند بر این باور بودند که به جای اتکا به دولت‌های غیرمردمی باید راهبرد اتکا و اعتماد به ملت‌ها را از طریق بیدارسازی آن‌ها دنبال کرد. امام بر این باور بودند که اگر ملت‌ها بیدار شوند و حرکت کنند سرنوشت خود را به طور مستقل تعیین خواهند کرد.

‌بازگشت امام امت به میهن اسلامی

پس از خروج شاه در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷، هیمنه او و ساختار رو به زوال دربار شکسته شد و خبر بازگشت قریب‌الوقوع امام خمینی نیز در رسانه‌های خبری انتشار یافت و دیری نپایید که امام خمینی (ره) تنها ۱۶ روز پس از فرار شاه با پرواز انقلاب به آغوش میهن بازگشتند.

با ورود امام امت به خاک ایران اسلامی، رژیم در وضعیت نامطلوبی قرار گرفته بود؛ در یک سو بختیار به عنوان نخست‌وزیر شاه، حتی از سوی جبهه ملی نیز رانده شده بود و امید چندانی نیز به حمایت ارتش نداشت و در سوی دیگر خیل عظیم مردم، آتش انقلاب را شعله‌ور‌تر می‌کردند.

با پیوستن گروه‌های متعدد به موج انقلاب، بخش‌های وسیعی از بدنه ارتش نیز در صف اول ایستادگی قرار گرفتند. ملت ایران تصمیم تاریخی خود را برای رسیدن به استقلال از سال‌ها پیش گرفته بود و یکصدا فریاد استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را سر داد. اکنون انقلاب به روز‌های پیروزی نزدیک می‌شد.

تبیین دلایل فرار و فرجام شاه

دلایل سقوط و فرار شاه را می‌توان از منظر‌های مختلف مورد بررسی قرار داد. بدیهی است که بررسی همه آن جوانب در یک نوشتار، امکان پذیر نبوده و شمولیت لازم را نخواهد داشت. به همین سبب سعی شده است تا فرار شاه از منظر الگوی رفتاری در دو حوزه فردی و نهادی مورد بررسی قرار گیرد تا پاسخی اجمالی به چرایی «سقوط و فرار» داده شود.

سلوک شخصی شاه در سیاست

شاه به جهت الگوی تربیتی خاصی که داشت در حوزه رفتاری به گونه‌ای ظاهر می‌شد که متناسب با اقتضائات فرمانروای سیاسی نبود؛ به این صورت که تمایلی به رویارویی با واقعیات سیاسی و اجتماعی نداشت و به همین جهت از رفتار‌های متملقانه و چاپلوسانه به شدت استقبال می‌کرد. چنین روحیه‌ای که تا مرز جنون در افکار، آرا و عملکرد ایشان رسوخ داشت، مهم‌ترین مقدمات فرار ایشان را فراهم می‌ساخت.

تحلیل روانشناختی شخصیت محمدرضا پهلوی

بسیاری از کسانی که از نزدیک شاه را می‌شناختند، تاکید کرده‌اند که او شخصیتی جبون و ترسو بوده و توان مقابله چندانی در برابر ناملایمات و بحران‌های سیاسی و اجتماعی نداشت. حتی از ماه‌ها قبل از آن خروج بی‌بازگشت هم هر از چندگاه به برخی از اطرافیانش گفته بود که اگر وضع به همان منوال ادامه یافته و بحران انقلابی مهار نشود او کشور را ترک خواهد کرد. بنابراین برخلاف تظاهری که می‌کرد، شاه اساسا فردی کم‌جرات و به شدت جبون بود.

تداوم سراسر گسترش یابنده تحرکات انقلابی مردم ایران در طول تابستان و پاییز سال ۱۳۵۷ هم او را از روند تحولاتی که در کشور جاری بود سخت ناامید و مأیوس کرده بود. تا جایی که به رغم حمایت‌های همه‌جانبه بریتانیا و امریکا از او، به شدت نسبت به نیات رهبران این کشور‌ها درباره آینده حضور خود در رأس هرم قدرت مشکوک و در نگرانی سیر می‌کرد. گفته می‌شد حتی از مدت‌ها قبل از آن هم که شاه دیگر توان تصمیم‌گیری منطقی و معقول را از دست داده و در سردرگمی شدیدی به سر می‌برد، آماده شده بود تا در اولین فرصت کشور را ترک کرده و اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی کشور را به حال خود رها کند.

ویژگی‌های رفتاری و روانی شاه

۱- روحیه دیکتاتوری:

محمدرضا در خانواده‌ای پرورش یافته بود که روح دیکتاتوری بر آن حکمفرما بود. این مساله، تاثیر مهمی در چگونگی شکل‌گیری شخصیت وی داشت. جریان داشتن روح دیکتاتوری به این معناست که یک نفر «مطلق‌العنان» حکومت می‌کند و اختیار تام و مطلق دارد. هم اوست که معیار حق و باطل است. خواست‌ها، تمایلات، افکار و عقاید جامعه باید در جهتی باشد که او می‌خواهد. در چنین محیطی همواره ترس و وحشت بر افراد غلبه دارد و از محبت و احساس امنیت خبری نیست.

۲- عدم اعتماد به نفس:

یکی دیگر از ویژگی‌های رفتاری محمدرضا شاه که نقش عمده‌ای در سقوط سلطنتش داشت، «نداشتن اعتماد به نفس» بود. پژوهشگرانی نظیر «ماروین زونیس» که به تحقیق در میان احوالات شخصی وی پرداخته‌اند، معتقدند که محمدرضا شاه به سبب اینکه دوران کودکی و نوجوانی خود را در محیطی زنانه سپری کرد و سپس از دوران جوانی به بعد در کنار پدری دیکتاتور و مستبد قرار گرفت به لحاظ شخصیتی، فردی کاملا مردد و فاقد اعتماد به نفس بار آمده بود. رفتار رضاخان با محمدرضا به گونه‌ای بود که مدام برای اشتباهاتش او را ملامت می‌کرده و با خشونت از تکرار اشتباه منعش می‌ساخته است. چنین ویژگی‌ای در محمدرضا شاه باعث شده بود او فردی فاقد اراده و قدرت لازم برای تصمیم‌گیری صحیح در مسائل مهم کشور باشد.

۳- خودشیفتگی مزمن:

یکی از امراض روانی شاه خویشتن‌پرستی و عشق بی‌اندازه به شخص خود بود. در روانشناسی از این مرض با عنوان «نارسیسیسم» یاد می‌کنند. شخصی که به این بیماری مبتلا است اگر از شدت بیماری مشرف به مرگ هم باشد، به محض اینکه به دروغ به او بگویند که مردم به او عشق می‌ورزند و شیفته و فریفته او هستند، بهبود یافته و از بستر برمی‌خیزد. محمدرضا در سال‌های آخر حکومتش تلاش زیادی کرد تا خود را فرمانروایی دانا و قدرتمند نشان دهد. برگزاری مراسم‌های باشکوه متعدد، اظهارات اقتدارطلبانه و متعدد او در زمینه تمامی جنبه‌های زندگی ایرانیان، جملگی اجزایی از ارایه چنین تصویری بود که او از خود داشت. این توهمات عظمت‌گرایانه از سوی محمدرضا باعث می‌شد که اطرافیان او از ارایه گزارش‌های واقعی مملکت برحذر باشند و با گزارش‌های غیرواقعی از اوضاع مملکت به تملق و چاپلوسی از شخص شاه بپردازند.

۴. بی‌اعتقادی مذهبی:

محمدرضا، تحت تاثیر عواملی نظیر، تربیت خانوادگی و تحصیل در غرب به شدت فردی بی‌اعتقاد به مذهب شده بود. از این رو، بدون ملاحظه به فرهنگ مذهبی جامعه ایران، بی‌محابا مشروب می‌خورد و با زنان ارتباط داشت و خانواده و اطرافیانش غرق در فساد بودند. او تقویم اسلامی را به تاریخ شاهنشاهی تغییر داد و کار‌های ضدمذهبی دیگری انجام داد که همه از روحیه بی‌اعتقادی و ضدیت او با اسلام حکایت دارد.

۵- فساد اخلاقی:

یکی از شاخصه‌های عمده رفتاری محمدرضا شاه را باید فساد اخلاقی و هوسرانی او دانست. محمدرضا شاه در فساد اخلاقی حد و مرزی نمی‌شناخت و اصول اخلاقی را رعایت نمی‌کرد. دربار او دائم محل رفت و آمد دختران خارجی و معشوقه‌های داخلی بود. خاطرات خصوصی «اسدالله علم» مملو از حکایاتی است که به فساد اخلاقی شاه اشاره دارد که در این میان، «علم» نقش تسهیل کننده را بازی می‌کرده. شاه آن گونه که در این خاطرات تصویر شده یک رهبر انقلابی بود که خود را بر سر قدرت نشانده است، عاجز از درک و فهم وقایع باطنی در طمع درآمد‌های نفتی و دیوانه جنگ‌افزار و در پی به دست آوردن جزایر کوچک خلیج‌فارس بوده؛ از دختر بزرگش نفرت داشت، همواره از همسرش ملکه و مادر او آزرده خاطر بود، احوالاتش نیز بسیار متغیر بوده‌اند تا جایی که اگر چای به مذاقش سرد بود، خشمگین می‌شد، فردی منزوی بود و تنها توسط زنان خارجی سرگرم می‌شد.

فرار شاه و نقش آن در تسهیل پیروزی انقلاب اسلامی

هر چند حامیان خارجی شاه همچنان به طرفداری و حمایت‌های گسترده خود از حکومت پهلوی ادامه می‌دادند و به ویژه امریکاییان همچنان مصر بودند، حتی با توسل به کودتا برای نجات شاه از سقوط حتمی که به معنای از دست رفتن منافع بی‌شمار سیاسی و امنیتی و اقتصادی و نظامی و... آنان در ایران و منطقه بود، مانع از پیروزی انقلابیون شوند، اما در واقع خروج شاه از کشور فرآیند فروپاشی نظام شاهنشاهی پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران را تسهیل کرد و شتاب بیشتری بخشید.

علاوه بر این در اردوگاه حامیان کم‌شمار حکومت در داخل کشور تزلزلی روزافزون رسوخ کرده و یأس و نومیدی از آینده حکومت درحال احتضار را دو چندان کرده بود. انقلابیون خارج از شمار تحت رهبری امام خمینی، اما بیش از پیش به پیروزی انقلاب امیدوار شدند؛ به‌ویژه اینکه به دنبال خروج شاه از کشور امام خمینی رهبر انقلاب هم اعلام کردند به زودی خاک فرانسه را به سوی ایران ترک خواهند کرد. در چنین اوضاعی بود که دولت بختیار هم با تمام تلاش‌هایی که برای آرام کردن فضای سیاسی و اجتماعی کشور انجام می‌داد، خیلی زود حامیان رژیم پهلوی را ناامید کرد و آشکارتر شد که انقلابیون هیچ گونه وقعی به وعده‌ها، تهدید‌ها و سروصدا‌های او نمی‌نهند و به سرعت مهیای آماده سازی مقدمات استقبال از رهبر کاریزماتیک انقلاب می‌شوند.

هر چند در دوران نخست‌وزیری بختیار سرکوبگری‌های حکومت حتی افزون‌تر شده و رقم قربانیان در میان انقلابیون افزایش چشمگیری پیدا کرد، اما روند حوادث سی و چند روزه آتی که نهایتا به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید چنان سریع طی شد و انقلابیون تحت هدایت‌های امام خمینی (ره) آن چنان کنترل تحولات و رخداد‌های در حال وقوع در کشور را در دست گرفتند که نه دولت بختیار و حامیان دیگر رژیم محتضر پهلوی در داخل کشور و نه حامیان خارجی آنان هر گونه امکان ابتکار عملی را از دست داده و ناگزیر تسلیم اراده ملت ایران شدند. بختیار به عنوان آخرین تیر در ترکش شاه نتوانست موج انقلاب را خاموش کند و عضویتش در جبهه ملی نیز نتوانست نسخه شفابخشی برای این بیمار رو به موت باشد!

بنابراین انقلابیون آشتی‌ناپذیر، تحت رهبری امام خمینی که جز از میان برداشتن رژیم استبدادگرا، مردم‌ستیز، قانون‌گریز و سلطه‌پذیر پهلوی و جایگزین ساختن آن با نظامی نوین مبتنی بر احکام، آموزه‌ها و احکام اسلامی ـ. شیعی هدف دیگری را دنبال نمی‌کردند. بنابراین، بدیهی بود که نمی‌توانستند حضور بختیار در مقام نخست‌وزیری را با نظر مساعد بپذیرند. همان‌گونه که می‌دانیم ورود امام خمینی به کشور آغازگر بستری بود که به پیروزی نهایی انقلاب اسلامی ملت ایران و فروپاشی قطعی نظام شاهنشاهی پهلوی منجرشده و عصر جدیدی در حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی جامعه ایرانی چهره گشود.

احیای هویت دینی و بیداری ملت

این انقلاب با رهبری امام خمینی نه تنها به پارادایم انزوای دینی از حیات اجتماعی و سیاسی بشریت و خنثی بودن ابعاد مبارزاتی آن پایان داد بلکه در کنار احیای هویت دینی و بیداری ملت‌ها، فرهنگ سیاسی - اسلامی را در ایران، منطقه و جهان حاکم کرد. فرهنگی که سلطه قدرت‌های سلطه‌گر و مستبدان حاکم بر کشور‌های مسلمان و جهان سوم را به چالش کشید. از دیگر شگفتی‌های این انقلاب به چالش کشیدن ابعاد وجودی قدرت سخت، نیمه‌سخت و قدرت نرم است. قدرت نرمِ جوشیده از متن انقلاب اسلامی با خاستگاه دینی و اسلامی آن نه تنها در دوران انقلاب اسلامی از توده‌های متفرد و پراکنده به تعبیر میشل فوکو روح جمع‌گرایانه و شگفت‌انگیزی را خلق کرد، بلکه روند و جریان تاریخ را نیز دگرگون کرد.

پژوهشگر حوزه دین و تاریخ

دو عارضه باعث شد نوار کامیابی‌های محمدرضا پهلوی قطع شود و حتی در سرنگونی‌اش نقش عمده داشته باشد؛ نخست عارضه دیکتاتوری و خود‌محوری شاه بود که پس از دهه ۴۰ همچون غده‌ای رو به بزرگی نهاد و دیگری عارضه افزایش درآمد‌های نفتی بود که همچون سرطان به جان اقتصاد ایران افتاد.

جامعه‌شناسان و تحلیلگران سیاسی در پاسخ به این پرسش به «تئوری انتظارات فزاینده» استناد می‌کنند و دلایل سقوط حکومت شاه را اقتصادی می‌دانند. تئوری انتظارات فزاینده می‌گوید «معمولا رشد اقتصادی مطالبات جامعه را افزایش می‌دهد و زمانی که رشد اقتصادی کاهش یابد، مطالبات جامعه کاهش نمی‌یابد و حتی ممکن است افزایش یابد و این روند می‌تواند زمینه‌های تغییرات سیاسی را ایجاد کند».

بعضی از تحلیلگران خارجی در سال ۱۹۷۵، یعنی اواخر سال ۱۳۵۳، را نقطه آغاز افول قدرت شاه در ایران می‌دانند. وقایعی که در این سال رخ داد، همگی از نیرومندتر شدن موقعیت شاه و رژیم سلطنت در ایران حکایت می‌کرد. درآمد نفت چهار برابر شد و به مرز سالانه ۲۰ میلیارد دلار رسید که با قدرت خرید آن روز دلار، رقم هنگفتی به شمار می‌آمد. شاه با اعلام یک سیستم تک حزبی در اسفند ۱۳۵۳، حکومت مطلقه خود را بر کشور تثبیت کرد. آشتی با عراق و امضای قرارداد حل اختلافات دو کشور که بر اساس بیانیه الجزایر تنظیم شده بود به نگرانی‌های ایران از مرز‌های غربی خود خاتمه داد. روابط ایران با همه کشور‌ها اعم از شرق و غرب توسعه یافت؛ اما همه این‌ها دولت مستعجل بود.

شاه شخصیتی جبون و ترسو بوده و توان مقابله چندانی در برابر ناملایمات و بحران‌های سیاسی و اجتماعی نداشت. حتی از ماه‌ها قبل از آن خروج بی‌بازگشت هم هر از چندگاه به برخی از اطرافیانش گفته بود که اگر وضع به همان منوال ادامه یافته و بحران انقلابی مهار نشود، او کشور را ترک خواهد کرد. بنابراین برخلاف تظاهری که می‌کرد، شاه اساسا فردی کم‌جرات و به شدت جبون بود.

رفتار رضاخان با محمدرضا به‌گونه‌ای بود که مدام برای اشتباهاتش او را ملامت می‌کرده و با خشونت از تکرار اشتباه منعش می‌ساخته است. چنین ویژگی‌ای در محمدرضا شاه باعث شده بود او فردی فاقد اراده و قدرت لازم برای تصمیم‌گیری صحیح در مسائل مهم کشور باشد.

شاه به جهت الگوی تربیتی خاصی که داشت، در حوزه رفتاری به گونه‌ای ظاهر می‌شد که متناسب با اقتضائات فرمانروای سیاسی نبود؛ به این صورت که تمایلی به رویارویی با واقعیات سیاسی و اجتماعی نداشت و به همین جهت از رفتار‌های متملقانه و چاپلوسانه به شدت استقبال می‌کرد. چنین روحیه‌ای که تا مرز جنون در افکار، آرا و عملکرد ایشان رسوخ داشت، مهم‌ترین مقدمات فرار ایشان را فراهم می‌ساخت.