bato-adv
bato-adv

در قسمت شانزدهم فصل دوم سریال «از سرنوشت» چه گذشت؟

در قسمت شانزدهم فصل دوم سریال «از سرنوشت» چه گذشت؟

بهرحال به نظر می‌رسد از قسمت شازدهم گره‌های داستان ازسرنوشت کم کم در حال بازشدن است. با آمدن اسماعیل کارگاه در ظاهر فعالیت خود را آغاز کرده است و اگر اسماعیل منطقی‌تر و دقیق‌تر از قبل کارگاه را اداره کند احتمال موفقیت آنان بیشتر خواهد شد.

اسماعیل صاحب کارگاه سرانجام پس از روز‌ها دوری از خانه و کارگاه، به خانه بازگشت. با آمدن او، همه اهل خانه از جمله خاله پوری خوشحال شدند و روایت داستان سریال شکل دیگری به خود می‌گیرد.

روز بعد اسماعیل به اتفاق سهراب و هاشم، پیش بکتاش می‌روند درحالی که اسماعیل همچنان نگران است که انگیزه بکتاش از دیدن او چه می‌تواند باشد. اسماعیل با دیدن بکتاش گفت که به درخواست تو، اینجا آمده ام.
 
اسماعیل از بکتاش گله می‌کند و می‌گوید تو به من مهلت ندادی و من مجبور شدم که مدتی آواره شوم. اسماعیل در این مدت کوتاه بار‌ها از بکتاش به خاطر فرصت ندادن به او انتقاد می‌کند. بکتاش در پاسخ گفت که تو به جای اینکه از من تشکر کنی باز این حرف‌ها رو می‌زنی. سهراب و هاشم وقتی دیدند که بحث آنان بالا گرفته پادرمیانی می‌کنند تا مسایل آنان به نحوی حل و فصل شود.

بکتاش کمی آرام شد و سپس به اسماعیل گفت که سهراب و هاشم باعث شدند که امروز تو از این آوارگی نجات پیدا کنی و حالا اینجا باشی تا فرصت دیگری برایت مهیا شود. بکتاش بالاخره پس از این گفتگو‌ها متقاعد شد که یک فرصت دیگری به اسماعیل بدهد. با اینحال هنوز با شک و تردید به اسماعیل نظر داشت و از او خواست باید بینشان قراردادی منعقد شود و اسماعیل علاوه بر این قرارداد، به قرآن نیز سوگند یاد کند که پای حرفش بیستد و در صورت عمل نکردن به قول و قرارش، او را به خدا واگذار خواهد کرد.

اسماعیل پس از حرف‌های بکتاش قول داد که به قراردادش با او عمل کند. روز بعد اسماعیل، سهراب و هاشم به کارگاه رفتند، اما همچنان در بسته بود. هاشم در این فرصت از اسماعیل پرسید که برنامه آینده اش برای کارگاه چیست که اسماعیل به مزاح گفت که فعلا برنامه اصلی باز کردن در کارگاه است. در این فاصله کرباسیان صاحب ملک کارگاه از راه رسید و از اینکه اسماعیل کرایه گذشته خود را تا حالا تسویه نکرده به انتقاد از او پرداخت.
 
اسماعیل قبل از اینکه کرباسیان در کارگاه را بازکند چکی به او داد که مبلغ یکسال کرایه کارگاهش بود. بااینحال کرباسیان به اسماعیل هشدار داد که از این پس اگر تاخیری در پرداخت کرایه روی دهد کارگاه را خواهد بست.

صاحب ملک در این لحظه کلید در کارگاه را به اسماعیل داد و او در کارگاه را باز کرد و به اتفاق سهراب و هاشم وارد محوطه کارگاه شدند. سهراب این سئوال برایش پیش آمد که اسماعیل چگونه مبلغ یکسال اجاره کارگاه را آماده کرده است در حالی که پولی نداشت.

اسماعیل پس از حضور در اتاق کارش از بچه‌ها خواست که قراردادشان را با خاکپور بیاورند تا او آنرا رویت کند. اسماعیل گفت که باید برای رونق کار دوباره کارگران به کار دعوت شوند تا با تولید ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ قطعه، بدهکاری‌ها تسویه شود.

هاشم و سهراب پس از بازگشت اسماعیل، دائم سئوال‌هایی در باره سهمشان از کارگاه در ذهنشان شکل گرفت. آنان به اسماعیل پیشنهاد دادند که سهمشان از درآمد کارگاه ۵۰، ۵۰ باشد.

اسماعیل گفت که با توجه به اینکه کارگاه و تجهیزات کارگاه متعلق به اوست این سهم نمی‌تواند نصف نصف تقسیم شود. او پیشنهاد کرد که سهم کارگاه ۳۵ به ۶۵ باشد. هاشم از این پیشنهاد استقبال کرد، اما سهراب سهم بیشتری طلب می‌کرد با اینحال در نهایت همین سهم مورد قبول طرفین قرار گرفت.
در این موقع در کارگاه به صدا در آمد و وقتی هاشم در را بازکرد صالح پسرهمسایه نغمه که قبلا در همین کارگاه کار می‌کرد را دید. صالح به نغمه نظر داشت و هاشم نیز همواره از این وضعیت ناراحت بود و چند بار نیز به نغمه در مورد پسر همسایه اش حرف زد. هاشم همیشه با شک و تردید به کار‌های صالح نگاه می‌کرد.

صالح که یک جعبه شیرینی در دست داشت به هاشم گفت که به دعوت اسماعیل به کارگاه آمده است. اسماعیل پس از دیدن صالح به گرمی او را به دفترش دعوت کرد و همان لحظه یک چک به او داد. هاشم با دیدن این صحنه‌ها متعجب شد. هاشم پس از خروج صالح از اتاق اسماعیل خطاب به او گفت که می‌داند که هدفش از کارهایش چیست که صالح پاسخ داد که کاری نکرده است.

اسماعیل به هاشم گفت که همه کارگر‌ها به جز مجید که با دوستش مرتضی کار می‌کند، از فردا برای ادامه فعالیت به کارگاه خواهند آمد. سهراب نیز گفت که با خاکپور توافق کردند که تعداد قطعات تولیدی را به ۱۲۰۰ قطعه خواهند رساند که این اضافه تولید با رضایت اسماعیل روبرو شد.

در سکانس دیگر خاله پوری و همه اهل خانه به خاطر شروع به کار مجدد کارگاه با شیرینی به محل کار آنان آمدند. خاله پوری نزد پسرش می‌رود و ازاو می‌خواهد که کار‌های خود را به درستی انجام دهد. او به اسماعیل گفت که با سهراب و هاشم قرارداد مکتوب ببندد. خاله پوری از پسرش خواست که همان سهم ۳۵ به ۶۵ را با بچه‌ها منعقد کند درحالی که در ظاهر اسماعیل راضی به انعقاد این قرارداد با چنین سهمی نبوده است.
 
بالاخره خاله پوری پسرش را راضی می‌کند که با همین سهم با سهراب و هاشم قرار ببندد. سهراب و هاشم و خاله پوری و اسماعیل پس از لحظاتی سرگرم کار‌های مربوط به قرارداد می‌شوند و پس از مدتی قرارداد بین طرفین منعقد می‌گردد و خاله پوری برای محکم کاری، متن قرارداد را نزد خود نگه می‌دارد.

سهراب و هاشم که در کنار تولید و مشکلات کارگاه، خود را برای کنکور آماده می‌کنند اکنون با نزدیک شدن به زمان برگزاری این آزمون، به تلاش‌های خود برای آمادگی بیشتر افزودند.

در سکانس دیگر سهراب از اینکه چندبار به آرزو زنگ زده، ولی او گوشی را برنداشته، ناراحت به نظر می‌رسد. پس از مدتی خود آرزو چند بار به سهراب زنگ می‌زند که سهراب چنین کاری با او می‌کند یعنی گوشی را بر نمی‌دارد. هاشم از سهراب خواست که آرزو را اذیت نکند و گوشی را بردارد. در همین فاصله دوباره زنگ موبایل سهراب به صدا درمی آید و این بار او گوشی را برداشت. آرزو از اینکه سهراب به تلفن‌های او پاسخ نداده کمی از او گله می‌کند.
 
سهراب نیز چنین شکایتی از آرزو داشت که آرزو گفت که مادرش مریض بوده و در بیمارستان نمی‌توانست به تلفن‌ها پاسخ دهد. سهراب از آرزو پرسید که آیا با نسیم و نوید باز هم صحبت می‌کند که آرزو خطاب به سهراب گفته که تو یک آدم کنترلی هستی! و آدم‌ها را کنترل می‌کنی. پس از این مکالمه، آرزو تلفن را قطع کرد و سهراب نیز بلافاصله به او پیام داد که لازم است حضوری باهم گفتگو کند البته بدون دعوا!

روز بعد سهراب منتظر آرزو در کنار یک رستوران است که آرزو این مکان را برای گفتگو انتخاب کرده بود. آنان به رستوران رفتند و سهراب یک هدیه که کیف بوده به آرزو می‌دهد. آرزو از سلیقه سهراب برای انتخاب این هدیه راضی به نظر می‌رسد.

سهراب از آمادگی آرزو برای کنکور پرسید که آرزو گفت که از رشته تحصیلی خود که انتخاب والدینش بوده علاقه‌ای ندارد و رشته‌های هنری مانند نقاشی و موسیقی را دوست دارد.

بهرحال به نظر می‌رسد از قسمت شازدهم گره‌های داستان ازسرنوشت کم کم در حال بازشدن است. با آمدن اسماعیل کارگاه در ظاهر فعالیت خود را آغاز کرده است و اگر اسماعیل منطقی‌تر و دقیق‌تر از قبل کارگاه را اداره کند احتمال موفقیت آنان بیشتر خواهد شد.

اطرافیان اسماعیل مثل مادرش خاله پوری مراقب کار‌های اسماعیل هستند که او راهش را کج نکند و مثل قبل ناگزیر به فرار و دربدری نشود. بکتاش نیز از اسماعیل قول گرفته و قراردادی با او بسته که کار اسماعیل را برای تکرار اشتباه کمتر می‌کند.

اسماعیل درکارگاه به راهنمایی کارگران می‌پردازد و در ظاهر همه چیز دارد خوب پیش می‌رود. مجید با مرتضی کار می‌کند و اسماعیل در واقع در غیبت مجید یکی از نیرو‌های با تجربه و متخصص خود را در اختیار ندارد. تولیدات کارگاه با افزایش تعداد کارگران بیشتر شده است و بدهکاری‌ها زودتر تسویه خواهد شد. آیا روند کارگاه به همین صورت ادامه خواهد یافت؟ سرنوشت خیلی از نیرو‌های این کارگاه به فعالیت این واحد تولیدی گره خورده است. در این میان شاید سهراب و هاشم بیشتر در فعال بودن و نبودن این کارگاه تاثیر خواهند پذیرفت.

ماجرای هاشم و نغمه و سهراب و آرزو تقریبا در حال به نتیجه رسیدن است. هر چند به طور دقیق مشخص نیست که آیا آنان به هم خواهند رسید یا خیر؟ این پرسش‌هایی است که در قسمت‌های بعدی سریال از سرنوشت به آن خواهیم رسید.
برچسب ها: سریال از سرنوشت
bato-adv
bato-adv
bato-adv