همایون شجریان به تازگی از تصنیفی قدیمی با آهنگسازی انوشیروان روحانی و صدای خودش رونمایی کرده است. به گفته او این اثر بیش از یک دهه قبل توسط انوشیروان روحانی شکل گرفته است.
همایون شجریان علاوه بر انتشار اثر در صفحه شخصی خود، یادداشتی را نیز ضمیمه آن کرده است و از ماجرای این تصنیف گفته است.
همایون شجریان درباره همکاری با انوشیروان روحانی آهنگساز نامی توضیح داد: «دوستان گرامی تصنیف سرنوشت تقدیم است به شما عزیزان. بیش از ۲۰ سال است که افتخار آشنایی با استاد بزرگوار انوشیروان روحانی را دارم و همینطور رضا جانِ روحانی کاربلد که دوستی است قدیمی.
دلم میخواست این نکته را در مورد استاد روحانی عزیز حتما عرض کنم که غیر از تسلط ایشان بر موسیقی و نوازندگی همراه با نگرش حرفهای و ذوق و خلاقیتشان در آهنگسازی (که بر علاقهمندان پوشیده نیست) که حاصل آن بیشمار کارهای جاودانه با سبک و سیاق مخصوص بهخوودشان است، انسانیت و اخلاق مثالزدنی ایشان با افراد، بهخصوص با دیگر هنرمندان؛ چه آنهایی که استاد موسیقی بودهاند و چه آنهایی که تازه پای به این راه گذاشته بودند، آن چیزی است که همیشه برای من مورد توجه و لذتبخش بوده است. امید که همواره سلامت و برقرار باشند.
شکل گرفتن تصنیف سرنوشت به گفته خود ایشان به سالها پیش مربوط میشود (شاید ۱۰ تا ۱۵ سال) که در روزهای پایانی زندگی مادر محترمشان به مطب پزشک مراجعه کرده بودند، آنجا روی تابلو خطی اینطور نوشته شده بوده «سرنوشت را باید از سر نوشت».
دوستان شاعر ایشان آن را بسط میدهند و ایشان هم آهنگ را خلق میکنند.سرنوشت باعث شد افتخار خواندن این کار پس از مدتی طولانی، چند سال پیش قسمت این حقیر باشد. امروز که این تصنیف تقدیمتان میشود بسیار خوشحالم که من هم سهمی در آن دارم. امیدوارم با این تصنیف در روزهای قرنطینه و دوری، شریک لحظاتتان باشیم و رنگی از امید آورده باشیم.»
سرنوشت را باید از سر نوشت؛ شاید اینبار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرق در باور نوشت؛ غصه هارا قصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت؛ گر رود سر بر نگردد سرنوشت؟
گل بکاریم از دل گل برآریم… در زمستان در بهاران زیرِ باران
گل بکاریم گر بخواهیم گر نخواهیم…
سرنوشت را باید از سر نوشت؛ شاید اینبار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرق در باور نوشت… غصه هارا قصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت؛ گر رود سر بر نگردد سرنوشت؟
گر تو روزی راز این بازی بدانی؛ نکته ی رمزش بخوانی
لحظه های زندگی چون موج دریاست؛ گرچه سرد و سخت زیباس
موج این دریا از سر گذشتن؛ بال خود را باز تر کن
همچو حافط و پاکوبان، لشکر غم را بسوزان
در فلک سقفی نمانده این زمانه پر بزن تا بیکرانه
سرنوشت را باید از سر نوشت؛ شاید اینبار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرق در باور نوشت؛ غصه هارا قصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت؛ گر رود سر بر نگردد سرنوشت؟
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───