بحرانهای مهم، عواقب مهمی- معمولا غیرقابل پیشبینی- دارند. «رکود بزرگ» موجب انزواگرایی، ملیگرایی، فاشیسم و جنگ جهانی دوم شد و در عین حال موجب «نیودیل»، ظهور ایالاتمتحده بهعنوان ابرقدرت جهانی و در نهایت مستعمرهزدایی هم شد. حملات ۱۱ سپتامبر موجب دو مداخله ناکام از سوی آمریکاییها، ظهور ایران و اخبار مربوط به رادیکالیسم اسلامی شد. بحران مالی سال ۲۰۰۸ موجب افزایش پوپولیسم ضدتشکیلاتی شد که این هم خود موجب جایگزینی رهبران در اقصی نقاط دنیا شد.
مورخان آینده تاثیرات نسبتا بزرگی را به پاندمی ویروس کرونا فعلی نسبت میدهند؛ چالش همانا شناخت زودتر این تاثیرات است. «فرانسیس فوکویاما»، نظریهپرداز معروف آمریکایی، در شماره ژوئیه- اوت ۲۰۲۰ مجله «فارن افرز» نوشت، درحالحاضر روشن است که برخی کشورها در مقابله با بحران کرونا عملکرد بهتری نسبت به دیگران داشتهاند و دلایلی وجود دارد که فکر کنیم این روند همچنان ادامه خواهد یافت. این مربوط به نوع رژیم نیست. برخی دموکراسیها خوب عمل کردهاند، اما برخی دیگر خیر و همین مساله در مورد کشورهای مستبد نیز صادق است.
عوامل مسوول برای پاسخگویی موفق به این پاندمی عبارتند از: ظرفیت دولتی، اعتماد اجتماعی و ساختار مدیریتی. کشورهایی که این هر سه را داشتند- یک تشکیلات دولتی باصلاحیت، حکومتی که شهروندان به آن اعتماد داشته و به او گوش فرا دهند، و رهبران کارآمد- عملکرد چشمگیری داشتند و آسیبهای وارده را تا حدودی محدود کردند. کشورهای دارای دولتهای کژکارکرد، جوامع قطبی شده یا نظام رهبری ضعیف عملکرد بدی داشتند، شهروندان و اقتصادشان را بهحال خود رها کرده و در معرض آسیبپذیری قرار دادند.
هرچه بیشتر در مورد «کووید-۱۹» دانسته شود، ظاهرا بهنظر میرسد که بحران هم بیشتر ادامه خواهد یافت و تبعات آن تا سالها احساس خواهد شد. این ویروس کمتر مرگبار است، اما ترس از آن خیلی زیاد است؛ با این حال، بسیار مسری و قابلانتقال است و اغلب هم بدون علامت انتقال مییابد. ابولا بسیار مرگبارتر بود و قربانیان تا پیش از آنکه بتوانند به جایی منتقل شوند به سرعت میمردند. «کووید-۱۹» برعکس است یعنی مردم آن را چنانکه باید جدی نمیگیرند- و البته چنین هم هست- و بنابراین به سرعت در تمام جهان پخش میشود و موجب تعداد بالای مرگومیر میشود.
نمیتوان مشخص کرد که چه زمانی کشورها بر این بیماری فائق خواهند آمد؛ با این حال، اقتصادها به آرامی و با احتیاط بازمی گردند و پیشرفت این بیماری با امواج بعدی ابتلا کند میشود. امیدها برای بهبود و پیروزی بسیار خوشبینانه بهنظر میرسد. به احتمال زیاد، وضعیت شکلی «L گونه» دارد که دم دراز آن به سوی غرب یا مجموعهای از کشورهای غربی خمیده است. اقتصاد جهانی به این زودیها به دوران پیش از کرونا بازنمیگردد.
از لحاظ اقتصادی، تداوم بحران یعنی تخریب بیشتر در کسبوکارها و ویرانی برای صنایعی مانند مراکز بزرگ خرید، زنجیرههای خردهفروشی و مسافرت. سطح تمرکزگرایی بازار آزاد در اقتصاد ایالاتمتحده برای دههها پیوسته درحال افزایش بوده و این پاندمی این روند را بیشتر به پیش خواهد برد. فقط شرکتهای بزرگ با جیبهای بزرگ [کنایه از منابع بیشتر]قادر خواهند بود که از این توفان بگریزند و غولهای فناوری بیشترین نفع را بهدست خواهند آورد چراکه تعاملات دیجیتالی اهمیت بیشتری پیدا کرده است. عواقب سیاسی میتواند حتی مهمتر هم باشد. مردمان را میتوان برای مدتی به اقدامات قهرمانانه ایثار جمعی فراخواند، اما این همیشگی نیست. یک اپیدمی همهگیر طولانی در ترکیب با بیکاریها و خسارتهای شغلی عظیم، رکود طولانی و بار بدهی بیسابقه به ناگزیر تنشهایی را موجب خواهد شد که به واکنشهای سیاسی منفی خواهد انجامید، اما معلوم نیست که علیه چه کسی.
توزیع جهانی قدرت به سوی شرق تغییر جهت خواهد داد، زیرا شرق آسیا در مدیریت این وضعیت بهتر از اروپا یا آمریکا عمل کرده است. اگرچه این پاندمی ابتدا در چین شروع شد و منشأ آن در این کشور بود و پکن آن را «لاپوشانی» کرد و اجازه شیوع آن را داد، اما چین لااقل به لحاظ نسبی از این بحران سود خواهد برد. با وقوع آن، دولتهای دیگر هم در ابتدا عملکرد ضعیفی داشتند و کوشیدند عواقب مرگبار و البته ملموس این پاندمی را از نگاه شهروندانشان پنهان سازند. لااقل، پکن توانسته کنترل وضعیت را بار دیگر به دست گیرد و به چالش بعدی برسد که همان بازگرداندن سریع و پایدار اقتصاد به ریلهای خود است.
در عوض، ایالاتمتحده واکنش ناشیانه و بدی داشت و شاهد است که پرستیژش به طرز چشمگیری سقوط کرده است. این کشور دارای ظرفیت دولتی بالقوه عظیمی است و سابقه موثری در مورد بحرانهای اپیدمیولوژیک قبلی داشته، اما جامعه معاصر بهشدت قطبی شده و رهبر ناکارآمد آن مانع واکنش موثر دولت شده است. رئیسجمهور به جای دامن زدن به وحدت و یگانگی، شکاف را دامن زده است، توزیع کمکها را سیاسی کرده است، مسوولیت اتخاذ تصمیمات کلیدی را به دوش ایالتها گذاشت؛ درحالیکه برای حمایت از بهداشت عمومی اعتراض علیه آنها را تشویق میکرد و به نهادهای بینالمللی تاخت به جای اینکه حامی و ضامن فعالیتهای آنها باشد.
جهانیان میتوانند به مشاهده تلویزیون هم بپردازند و به این ترتیب، جهان- در کمال تعجب- در کنار چین ایستاده و به راحتی میتواند دست به قیاس بزند. طی سالهای آینده، این پاندمی میتواند منجر به افول نسبی ایالاتمتحده، فرسایش دائمی نظم بینالمللی لیبرال و احیای فاشیسم در سراسر جهان شود. این پاندمی همچنین میتواند موجب تجدید حیات لیبرال دموکراسی شود؛ سیستمی که بارها اسباب بدگمانی شده و قدرت قابلملاحظهای از انعطافپذیری و بازسازی را از خود نشان داده است. عناصری از هر دو رویکرد در جاهای مختلف رخ خواهد نمود. متاسفانه، تا زمانی که روندهای فعلی تغییر چشمگیری نکند، پیشبینی عمومی هم همچنان تیره و تار است.
ظهور فاشیسم؟
تصور عواقب بدبینانه آسان است. ملیگرایی، فاشیسم، بیگانههراسی و حمله به نظم جهانی لیبرال سالهاست روندی افزایشی دارد و این روند فقط با پاندمی کرونا تسریع خواهد شد. دولتها در مجارستان و فیلیپین از این بحران برای ارائه قدرت اضطراری به خود بهره بردهاند و همین باعث شده آنها از دموکراسی دورتر و دورتر شوند. بسیاری از کشورهای دیگر، از جمله چین، السالوادور و اوگاندا هم اقدامات مشابهی انجام دادهاند. ایجاد مانعدر برابر تحرک مردمان در تمام نقاط دنیا رخ نموده از جمله در قلب اروپا؛ کشورها به جای اینکه همکاری سازندهای برای منافع مشترک خود داشته باشند سر به درون برده و رویاروی یکدیگر قرار گرفتهاند و رقبای خود را مسوول ناکامیهای خودشان مطرح کردهاند. ظهور ملی گرایی احتمال درگیری بینالمللی را افزایش میدهد.
رهبران ممکن است نزاع با خارجیها را ابزار مناسبی برای پرت کردن حواس مردمانشان از تحولات سیاسی داخلی بنگرند یا ممکن است با ضعف و دغدغه مخالفانشان وسوسه شوند یا از این پاندمی برای بیثباتسازی اهداف موردنظر بهرهبرداری کرده یا حقایق جدیدی خلق کنند. با این وجود، با توجه به نیروی همواره ثباتبخش تسلیحات هستهای و چالشهای مشترکی که پیشاروی بازیگران مهم جهانی وجود دارد، اما آشفتگی و تلاطم داخلی محتملتر از آشفتگی و تلاطم خارجی است.
کشورهای فقیر با شهرهای شلوغ و نظامهای بهداشتی ضعیف عمومی آسیب سختتری خواهند دید. نه فقط فاصلهگذاری اجتماعی که بهداشت ساده مانند شستن دستها هم میتواند در کشورهایی که بسیاری از شهروندانش دسترسی منظمی به آب تمیز و بهداشتی ندارند بینهایت دشوار باشد. دولتها هم به جای بهتر کردن اوضاع، وضعیت را بدتر کردهاند خواه با طرحهای خود، خواه با دامن زدن به تنشهای جمعی و تضعیف انسجام اجتماعی خواه با ناتوانی و بیکفایتیهای معمول. برای مثال، هند با اعلام خاموشی ناگهانی در سراسر کشور بدون تامل در مورد عواقب این قطعی برای دهها میلیون از کارگران مهاجری که در شهرهای بزرگ جمع شدهاند آسیبپذیری خود را افزایش داد.
بسیاری با حرکت به سوی روستاهای خود، این بیماری را در سراسر کشور منتشر کردند؛ وقتی دولت موضع خود را تغییر داد و شروع به ایجاد محدودیتها کرد، تعداد زیادی خود را در شهرها بدون کار، سرپناه یا مراقبت محاصره شده و رها شده یافتند. جابهجایی ناشی از تغییرات آب و هوایی پیشتر به مثابه بحران خزندهای دیده میشد که درحال در نوردیدن بخش جنوبی جهان است. این پاندمی تاثیرات خود را پیچیدهتر و بیشتر خواهد کرد و بخش زیادی از جمعیت در کشورهای درحال توسعه را به آستانه «امرار معاش» و «مدد معاش» نزدیکتر خواهد ساخت. این بحران امید صدها میلیون نفر در کشورهای فقیر را که ذینفعان دو دهه رشد اقتصادی پایدار بودند بر باد خواهد داد. خشم و اعتراض عمومی افزایش خواهد یافت و بر زمین کوفته شدن انتظارات روزافزون شهروندان، در نهایت یک دستورالعمل کلاسیک برای انقلاب است.
ناامیدان بهدنبال مهاجرت برخواهند آمد، رهبران عوام فریب از وضعیت پیش آمده برای تسخیر قدرت استفاده خواهند کرد، سیاستمداران فاسد از فرصت استفاده خواهند کرد تا هر آنچه میتوانند را بربایند و بسیاری از دولتها یا با آشوب مواجه میشوند یا فروخواهند پاشید. با این حال، موج جدیدی از مهاجرت از جنوب به شمال رخ خواهد داد، اما این بار همدردی کمتر و مقاومت بیشتری در برابر آن صورت خواهد گرفت چراکه مهاجران اکنون به شکل قابل فهمتری متهم میشوند به اینکه حاملان بیماری و آشوب هستند.
در نهایت، ظهور به اصطلاح «قوهای سیاه» غیرقابل پیشبینی است، اما وقتی به دقت نگریسته شود احتمال آن فزونی میگیرد [نظریه «قوی سیاه»، استعارهای است که به اثرات شدید ناشی از برخی رویدادهای غیرقابلپیشبینی و نادر و همچنین تمایل انسان به یافتن توضیحاتی ساده و دم دستی، و گاهی غیرعقلانی و حتی خرافی برای این رویدادها میپردازد. وجه تسمیه این پدیده ریشه در فرهنگ غرب دارد که «قوی سفید» را پرندهای سفید و مظهر پاکی تصور میکردند و قوی سیاه را مظهر شیطان و نماد شر و جادوگری میپنداشتند]. پاندمیهای گذشته نگرشهای آخرالزمانی را تقویت کرده و فرقهها، کیشها و مذاهب جدید حول اضطرابهای برخاسته از دشواریها و سختیهای طولانی مدت فزونی میگیرند.
درحقیقت، فاشیسم را میتوان یکی از این کیشها دانست که از خشونت و جابهجاشدگیهای تولید شده به واسطه جنگ جهانی اول و تبعات پس از آن ظهور کرد. نظریههای توطئه سابقا در مناطقی مانند خاورمیانه شکوفا شدند جایی که مردمان عادی ناتوان بوده و احساس میکردند که فاقد نیروی فعال و کنشگری هستند. امروز، این نظریهها در کشورهای ثروتمند هم شیوع یافته و این تا حدی به لطف محیط رسانهای مغشوشی است که اینترنت و رسانههای اجتماعی علت آن هستند و رنج و آلام پایدار احتمالا مواد غنیای به عوام فریبان پوپولیست برای بهرهداری از این وضعیت را میدهد.
یا دموکراسی انعطافپذیر؟
با این وجود، درست همانطور که «رکود بزرگ» نه تنها موجب شکلگیری فاشیسم شد بلکه زمینه احیا و نوسازی لیبرال دموکراسی را فراهم ساخت، بنابراین، این پاندمی هم عواقب مثبت و منفیای خواهد داشت. این پاندمی موجب شوکهای بیرونی بزرگ شده تا نظامهای راکد از رکود و انفعال خود خارج شده و محیطی برای اصلاحات ساختاری بلندمدت خلق کنند و این الگو احتمالا در برخی نقاط بار دیگر تکرار شود. واقعیتهای عملی پرداختن به این پاندمی به نفع تخصصگرایی و حرفهایگرایی است؛ عوامفریبی و بیکفایتیای که آشکارا در معرض دید هستند. این امر در نهایت باید یک تلاش گزینشی سودآوری را موجب شود به این معنا که به سیاستمداران و دولتهایی که عملکرد خوب دارند پاداش داده و آنها که عملکرد بدی دارند مجازات شوند.
«ژائر بولسونارو»، رئیسجمهور برزیل، که در سالهای اخیر موجب خنثیسازی و بیاعتباری نهادهای دموکراتیک کشورش شده سعی کرد سوار بر موج این بحران شده و اکنون درحال رقم زدن یک فاجعه بهداشتی است. ولادیمیر پوتین کوشید تا در وهله اول اهمیت این پاندمی را نادیده بگیرد یا به آن کم توجهی کند، اما سپس مدعی شد که روسیه این بیماری را تحت کنترل در آورده و وقتی کووید-۱۹ در سراسر کشورش پخش شد لحنش هم تغییر کرد. مشروعیت پوتین پیش از این بیماری درحال افول بود و این بیماری این افول مشروعیت را تسریع کرد.
این بیماری در همه جا پرتوی بر نهادهای موجود افکند و ناکارآمدیها و ضعف این نهادها را نشان داد. شکاف میان فقیر و غنی- یعنی هم مردم و هم کشورها- با این بحران عمیقتر شده و طی بنبست اقتصادی تداوم یافته افزایش هم خواهد یافت. اما در کنار این مشکلات، این بحران توانایی دولتها برای ارائه راهحل را هم نشان داد؛ راهحلی که از منابع عمومی در این فرآیند استفاده میکرد. حسی دائمی از «تنها در کنار هم» میتواند همبستگی اجتماعی را تقویت کرده و در آینده موجب توسعه حمایتهای اجتماعی سخاوتمندانه شود، درست مانند آلام مشترک ملی جنگ جهانی اول و رکود بزرگ که موجب رشد دولتهای رفاه در دهههای ۲۰ و ۳۰ شد. این ممکن است اَشکال افراطی نولیبرالیسم
- ایدئولوژی بازار آزاد که اقتصاددانان دانشگاه شیکاگو مانند «گری بکر»، «میلتون فریدمن» و «جورج استیگلیتز» از دانشگاه شیکاگو پیشگام آن هستند- را کنار بگذارد. طی دهه ۸۰، مکتب شیکاگو توجیهی روشنگرانه برای سیاستهای رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا، و مارگارت تاچر، نخستوزیر بریتانیا، ارائه داد که دولتهای بزرگ و مداخلهگر را مانعی برای رشد اقتصادی و پیشرفت انسانی تلقی میکردند. در آن زمان، دلایل خوبی وجود داشت تا بسیاری از اَشکال مالکیت و مقررات دولتی قطع شود یا کاهش یابند. اما این استدلالها در قاموس لیبرتارینها سختتر بیان شد و در [ذهن]نسلی از روشنفکران محافظهکار بهویژه در آمریکا، خصومت با کنش دولتی را تعبیه کرد.
با توجه به اهمیت اقدام قدرتمند دولتی برای کاهش سرعت همهگیری کرونا، بسیار سخت خواهد بود که همچون ریگان در اولین سخنرانی افتتاحیهاش استدلال کنیم که «دولت راهحل مشکلات ما نیست؛ دولت معضل ماست.» هیچکس نمیتواند این فرض را منطقی بیانگارد که بخشخصوصی و انساندوستانه میتواند جایگزینی برای یک دولت صالح و باکفایت طی بحرانها و وضعیتهای اضطراری شود.
در ماه آوریل، «جک دورسی»، مدیر اجرایی توییتر، اعلام کرد که یک میلیون دلار برای مبارزه با کووید-۱۹ کمک خواهد کرد؛ این کار یک اقدام فوقالعاده خیرخواهانه بود. همان ماه، کنگره آمریکا ۳/ ۲ تریلیون دلار برای حفظ کسبوکارها و افراد آسیبدیده از کرونا اختصاص داد. رویکرد ضدیت با دولت ممکن است در میان معترضان به قرنطینه وجود داشته باشد، اما نظرسنجیها نشان میدهد که اکثریت بزرگی از آمریکاییها به توصیه متخصصان پزشکی دولت در تعامل با این بحران اعتماد دارند. این میتواند حمایت از مداخلات دولت برای پرداختن به مسائل مهم اجتماعی دیگر را افزایش دهد. این بحران در نهایت ممکن است موجب تجدید همکاریهای بینالمللی شود.
درحالیکه رهبران ملی دست به بازی «کی بود کی بود» زدهاند، اما دانشمندان و مقامهای بهداشتی دولتی در سراسر جهان شبکهها و پیوندهای خود را تعمیق بخشیدهاند. اگر گسست همکاری بینالمللی موجب فاجعه شود و به مثابه ناکامی مورد قضاوت قرار گیرد، عصر پس از آن میتواند شاهد تجدید تعهدات برای همکاری چندجانبه برای پیشبرد منافع مشترک باشد.
امیدهای خود را از دست ندهید
این بیماری همهگیر جهانی یک آزمون «استرس سیاسی» در سطح جهانی بوده است. کشورهایی که دولتهای کارآمد، با ظرفیت و مشروع داشتند عملکرد نسبتا بهتری خواهند داشت و ممکن است دست به اصلاحاتی بزنند که ممکن است آنها را حتی قویتر و انعطافپذیرتر سازد و از این رو، عملکرد عالیشان را در آینده تسهیل سازند.
کشورهای دارای توانمندی ضعیف دولتی یا رهبری ضعیف دچار مشکل خواهند شد، اگر نگوییم دچار فقر و بیثباتی بلکه دچار رکود خواهند شد. مشکل این است که گروه دوم تعدادشان فراوانتر از اولی است. متاسفانه، «آزمون استرس» آنقدر سخت بوده که تعداد اندکی میتوانند سربلند از آن بیرون آیند. برای مدیریت موفقیتآمیز مراحل اولیه بحران، کشورها نه فقط نیازمند دولتهای دارای قابلیت و منابع مکفی بلکه نیازمند حجم عظیمی از اجماع اجتماعی و رهبران با کفایتی هستند که الهامبخش اعتمادند. این نیاز از سوی کرهجنوبی محقق شد که مدیریت این پاندمی را به بوروکراسی بهداشتی حرفهای واگذار کرد.
همچنین مدیریت آنگلا مرکل هم در همین مقوله میگنجد. آنچه متداولتر بوده دولتهایی هستند که در این مسیر به نحوی از انحا سست عمل کردهاند. از آنجا که مدیریت مابقی بحران هم سخت خواهد بود، این روندهای ملی احتمالا ادامه خواهند یافت و خوشبینی گستردهتر را دشوار خواهند ساخت. دلیل دیگر این بدبینی این است که سناریوهای مثبت، برخی گفتمانهای عقلانی عمومی و یادگیری اجتماعی را میپذیرند.
با این حال، پیوند میان تخصص تکنوکراتیک و سیاست عمومی- آنگاه که فرادستان قدرت بیشتری را بهدست میگیرند- امروز نسبت به گذشته ضعیفتر است. دموکراتیزه کردن اقتدار برخاسته از انقلاب دیجیتالی سلسلهمراتب «شناختی» را در کنار سلسله مراتبهای دیگر یکدست کرده و اکنون محرک تصمیمگیری سیاسی اغلب یاوهسراییهای تسلیحاتی است. این به ندرت یک محیط ایدهآل برای خودآزمایی جمعی و سازنده است و برخی سیاستها بیش از آنکه بتوانند حلال مشکلات باشند، همچنان غیرمنطقی باقی میمانند.
بزرگترین متغیر، ایالاتمتحده است. این بدشانسی آمریکا بود که در یکی از حساسترین دوران تاریخ مدرنش، بیکفایتترین و مرددترین رهبر در زمان اوج بحران در قدرت بوده است و شیوه حکمرانی این رهبر هم تحت فشار تغییر نکرد. او که دوران ریاستجمهوریاش را در نبرد با دولتی که رهبری آن را در دست دارد سپری کرد، نتوانست وقتی شرایط اقتضا کرد رهبری کارآمدی از خود نشان دهد. با قضاوت در مورد اینکه فرصتهای سیاسی او به بهترین شکلی صرف تقابل و درگیری شده تا وحدت ملی، ساکن کاخ سفید از این بحران برای نزاع و افزایش شکافهای اجتماعی استفاده کرد.
ضعف عملکرد آمریکا در دوران پاندمی چندین دلیل دارد، اما مهمترین دلیل همانا رهبری ملی است که نتوانسته رهبری با کفایتی از خود نشان دهد. اگر رئیسجمهور برای دومین بار در ماه نوامبر برگزیده شود، فرصت احیای دموکراسی یا نظم لیبرال بینالمللی کاهش پیدا خواهد کرد. با این حال، نتیجه انتخابات هر چه باشد، اما قطبیسازی عمیق ایالاتمتحده احتمالا باقی خواهد ماند. برگزاری انتخابات طی دوره پاندمی کرونا کار سختی خواهد بود و انگیزهای برای بازندگان ناراضی جهت به چالش کشیدن مشروعیت او به دست خواهد داد.
حتی اگر دموکراتها کاخ سفید و کل کنگره را در اختیار بگیرند، اما کشوری را به میراث خواهند برد که به زانو درآمده است. تقاضا برای کنشگری، کوه بدهیها و مقاومتهای سرسختانه را از سوی مخالفان بیپروا محقق خواهد ساخت. نهادهای ملی و بینالمللی پس از سالها سوء استفاده ضعیف خواهند ماند و بازسازی آنها زمان زیادی خواهد برد (البته اگر اصلا امکانپذیر باشد).
اگرچه دوره فوریت و تراژیک این بحران سپری شده، اما جهان به سوی یک تقلای درازدامن و دلگیرکننده حرکت خواهد کرد. جهان البته از این بحران خارج خواهد شد، اما برخی بخشها سریعتر از دیگران از این وضعیت بیرون خواهند آمد. تشنجات و تکانههای خشونتآمیز جهانی بعید است و دموکراسی، کاپیتالیسم و ایالاتمتحده قبلا ثابت کردهاند که توانایی انطباق و سازگاری را دارند. اما آنها باید بار دیگر خرگوش را از کلاه بیرون بکشند.