فرارو- خودکشی دختر و پسر جوان در رودخانه کارون اولین خودکشیای نبود که کارون به خود دیده است. اما
خودکشیای که صبح دوم تیر ماه مشخص شد، یک بار تفاوت عمده داشت. تفاوتی که باعث داستان خودکشی دختر و پسر جوان در کارون خبرساز شود.
خبر کوتاه بود و شوکه کننده؛ دختر و پسری جوان دستانشان را به هم گره زدند و به رودخانه پریدند. آخرین نفسهایشان را کشیدند و پریدند. وقتی بالا امدند دیگر نفس نداشتند.
مردم محلی فهمیدند، سعی کردند کمک کنند نشد. هلال احمر آمد ولی دیر شده بود. در نهایت آنچه روز سوم تیر، از آب گرفتند جسدهایی بود که دستانشان بهم گره خورده بود.
دختر اسمش زینب بود و اهل اندیکا، ۱۸ سال بیشتر نداشت. پسر ۲۲ ساله بود و اسمش بهزاد. دلشان میخواسته با هم ازدواج کنند. خانوادهها مخالف بودند به دلایلی که خودشان داشتند. دختر و پسر جوان تصمیم گرفتند خودشان را غرق کنند و به زندگیشان را تمام.
دختر و پسر جوان که سد گلدار را برای خودکشی و پایان زندگی خودشان در این دنیا انتخاب کردند. دختر خاله، پسرخاله بودند. خواهر بهزاد هم همسر برادر زینب است.
بهزاد قبل از اینکه دستش را به دست زینب گره بزند و با هم به رودخانه کارون بپرند، به خانوادهاش زنگ زده بود و خبر داده بود. میگویند وصیتنامهای هم نوشته بودند که کنار هم دفن شوند ولی وصیتنامهای پیدا نشد و هر کدام قرار شد جای متفاوتی دفن شوند. احتمالاً دختر در اندیکا و پسر در بازفت دفن شود. اما فعلاً جسدهای این دختر و پسر جوان که در رودخانه کارون
خودکشی کردند، برای کالبدشکافی به اهواز فرستاده شده است.
چرا دخترها و پسرهای عاشق خودکشی میکنند؟
اولین خودکشی سال جدید توسط دختر عاشق پیشه
ساعت 7:48 دقیقه صبح نخستین روز سال 99 سناریوی مرگ تلخ دختر 22 ساله ای در سه راه تقی آباد منطقه شاه عبدالعظیم به پلیس مخابره شد.
ماموران با حضور در محل با جسد دخترجوانی روبرو شدند که عوامل اورژانس از مرگ وی با خوردن قرص برنج خبر دادند.
مادر خانواده به ماموران گفت: دخترم به یک پسر جوان علاقه داشت اما خانواده ها با این رابطه مخالف بودند و همین باعث اختلافاتی شده بود.
حال دخترم خوب نبود و از اورژانس کمک خواستیم ولی وقتی تیم پزشکی آمد کار از کار گذشته بود و دخترم به کام مرگ فرو رفته بود و سال جدیدمان با مرگ دخترم شروع شد.
اندیکا
شهرستان اندیکا یکی از شهرستانهای بختیاری نشین استان خوزستان در ایران است. این شهرستان در شمال شرقی استان خوزستان قرار دارد. از شمال غرب به لالی از جانب شمال به سردشت دزفول از طرف شمال و شمال شرق به استان چهارمحال و بختیاری از مشرق به ایذه و از جنوب به مسجدسلیمان محدود میشود. مرکز آن شهر قلعه خواجه است. در سال ۱۳۶۸ مرکز بخش اندیکا از روستای لالی به روستای قلعه خواجه انتقال یافتهبود.
افسوس که بزرگترها همیشه فکر میکنن همه چیز را بهتر میفهمن
کسی که محبوبه اش را دوست دارد زندگی و رفاه و آرامش او را به مرگ خود ترجیح می دهد ! بنابر این زنده می ماند و از دور شاهدِ شادیِ محبوبه اش می شود ! چون خودش را فدایِ محبوبه اش می کند ، نه آن که محبوبه اش را فداییِ خود بخواهد !
چی گفتم !
به هم علاقمند شدیم و هر دو مشکلی برای ازدواج نداشتیم و بسیار نقاط مشترکی داشتیم ..اما به ناگاه پدر ایشان موافقت نکرد و دلیلش را هم به ما نگفت فقط مثل یک کودک 60 ساله با لجاجت مخالفت کرد و ما هم دیگر همدیگر را ندیده ایم و 3 4 سال گذشته است و ارتباطی هم نداریم و کم کم سن من برای ازدواج بالاتر و بالاتر میرود و فقط دورادور از کسی که ما را معرفی کرده بود خبر دارم که ایشان هم مجرد مانده اند .....
نمیدانم شاید هردوی ما مجرد بمانیم بعد از ان هر کجا خواستگاری هر دختر خانمی میروم وقتی یاد نزدیکی فکر و احساسی که با ایشان داشتم می افتم نمیتوانم کس دیگری را بپذیرم و مطمئن هستم که ایشان هم اینگونه است ....
این دو عزیز متوفی را دیدم بسیار متاثر شدم ....
واقعا باید والدین به ظاهر 50 60 ساله و خردسال را کسی نصیحت کند ....
در نهایت و دربدترین حالت دختر خانم و آقا پسری که حتی اگه ازدواجشان هم صحیح نباشید اینست که طلاق میگیرند خوب طلاق که بهتر از افسردگی و مرگ و این اتفاقات ناگوار است .....