bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۵۷۷۰۳

محمد رضا شجریان؛ زندگی و زمانه گلبانگ ایران

محمد رضا شجریان؛ زندگی و زمانه گلبانگ ایران

آواز شجریان بیانگر «حس زمانه» بود «افراد باید حس کنند این موسیقی بیانگر زندگی آنهاست.» باورش این بود که بین موسیقی و فضای اجتماعی رابطه برقرار است و قبول نداشت موسیقی ایران، موسیقی غم است چراکه این «به سبب تاریخ پرنشیب‌وفراز ما و ستم‌هایی بوده که بر مردم ما روا می‌داشته‌اند وگرنه از آن برای بیان شادی هم می‌شود استفاده کرد. به موسیقی حمله نکنیم! چون این فرهنگ را منعکس می‌کند. این فرهنگ هم که نتیجه تاریخ این سرزمین است.»

تاریخ انتشار: ۱۱:۵۳ - ۱۹ مهر ۱۳۹۹

سرگه بارسقیان؛ دقیقاً هزار سال پس از فردوسی؛ در همان سرزمین طوس، در مهر آمد، با مهر ماند و در مهر رفت و آخر در جوار فردوسی آرام گرفت. در همان سالی که مادر ایران آبستن فرزندانی بود که هر یک سرآمد دوران شدند؛ ۱۳۱۹: عباس کیارستمی، احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو، اسفندیار منفردزاده، انوشیروان روحانی، خسرو سینایی و… در میانه همان سال جنگ‌رسیده و جادوشده، در اول مهر در مشهد در خانه حاج‌مهدی فرزند حاج علی‌اکبر طبسی از ملاکان بزرگ مشهد که صدای خوبی داشت و این «ژن هنری سخاوتمندانه به خاندان واریز می‌شود»؛ از او به پسر و از پسر به نوه‌ها.

«به یاد پدر»

صدایش در کلاس قرائت قرآن پدر می‌پیچید و در ۱۲ سالگی از رادیو مشهد پخش شد تا سال ۴۶؛ ده سال بعد رتبه نخست مسابقه تلاوت قرآن در ایران را کسب کرد. پدر مذهبی بود و دوست نداشت پسرش آواز بخواند. پدر تربیت خوانندگی به پسر داد و مادر اخلاق را. تعصب در موسیقی را از پدر گرفت و خستگی‌ناپذیری را از مادر. به احترام پدر صدایش در رادیو تهران به نام «سیاوش بیدگانی» پخش شد؛ مانده بود تا فاش شود این صدای سحرآمیز برنامه «گل‌ها» از آن «محمدرضا شجریان» است؛ حنجره‌ای که ۱۹ نت را راحت اجرا می‌کرد و برای آواز ۱۵ نت بس است.

صدایی که در قدرت و اصالت کم نداشت و معطر بود؛ صدای معطر دیگر نه ربطی به تکنیک دارد و نه قدرت. از درون هنرمند می‌جوشد و برخاسته از جانمایه فرهنگی و صداقت و محتوای وجودی اوست. از خواننده‌ای که از برخاستگاه تا زبان کوچک و حتی در حلق، هیچ کاری با صدا نمی‌کرد تا شنیده شود.

«طریق عشق»

راه آوازخوانی را «لاک پشتی» آمد. اگر می‌توانست در موسیقی تحصیل کند و عمرش در کار‌هایی خارج از حوزه موسیقی و حاشیه‌ای «تلف» نشده بود و شرایط مساعد بود، موسیقی‌اش چنانکه می‌خواست «جهانی شده بود؛ مثل پاواروتی»؛ اما با این حال هم یکی از ۵۰ صدای برتر جهان شد و نامزد جایزه گرمی و برنده جایزه ویژه «خداوندگار موسیقی».

در جهان او را افسانه موسیقی مشرق خواندند و احیاگر موسیقی سنتی ایران گرچه سنتی به معنای پایبندی به فرم ملودی، حرکات، جمله‌بندی‌ها نبود و از قالب‌ها استفاده و آن را متحول کرد تا بتواند منظورش را در زمانه خودش بیان کند. «پایبند اصالت‌ها» بود و پاسدار سنت‌ها، اما اگر لازم بود سنتی اجرا می‌کرد. از خواندن تصنیف دیگران ابا داشت و آواز را به همه چیز ترجیح می‌داد. «چون آواز خلق لحظه‌ای است». در آهنگ‌هایی که برایش ساخته می‌شد «سختگیر و دشوارپسند» بود، آهنگ «تکان‌دهنده» او را جذب می‌کرد.

«پیام نسیم»

برخلاف آنچه درباره او گفتند موسیقی را متعلق به همه مردم می‌دانست و معتقد بود همه گروه‌های اجتماعی حق دارند به موسیقی‌ای که می‌پسندند دسترسی داشته باشند، اما با این شرط «باید برای هر گروه و برای هر سلیقه موسیقی ایرانی تولید کنیم، منتهی بهترین را.» تا پایان عمر به این باور وفادار بود که «موسیقیدان باید سطح موسیقی را بالا بیاورد و از این طریق به رشد سطح سلیقه مردم کمک کند.» همیشه می‌خواست کاری عالی عرضه کند، چون در این صورت «موسیقی مورد پسند مردم قرار می‌گیرد و ارزش‌های موسیقایی خود را دارد.» حتی بر این باور شورید که موسیقی باید مورد پسند نخبگان باشد، چون معتقد بود «یکی از اهداف هنر، همدلی انسان‌هاست.»

«ساز قصه‌گو»

آواز شجریان بیانگر «حس زمانه» بود «افراد باید حس کنند این موسیقی بیانگر زندگی آنهاست.» باورش این بود که بین موسیقی و فضای اجتماعی رابطه برقرار است و قبول نداشت موسیقی ایران، موسیقی غم است چراکه این «به سبب تاریخ پرنشیب‌وفراز ما و ستم‌هایی بوده که بر مردم ما روا می‌داشته‌اند وگرنه از آن برای بیان شادی هم می‌شود استفاده کرد. به موسیقی حمله نکنیم! چون این فرهنگ را منعکس می‌کند. این فرهنگ هم که نتیجه تاریخ این سرزمین است.»

قبول نداشت به «پایگاه پدری موسیقی» رسیده و می‌گفت شاگردانش زمانی کسی خواهند شد که «بر شجریان تمرد کنند. اگر از شجریان گذر نکنند فوقش همان تکرار من می‌شوند.»

«زمستان است»

در کار هنری‌اش «مثل یک سیاستمدار عمل کرد و هنرش سیاسی بود»، اما او هرگز وارد سیاست نشد. به سیاست امیدی نداشت و «عالم سیاست با نهاد او ناهمخوان بود.» به اعتقاد او «موسیقی را باید از انحصار درآورد» و «سیاست آن را منحصر به بخش خاصی می‌کند.» می‌گفت «موسیقی همچون آفتاب است که باید بر همه یکسان بتابد.» می‌خواست «علامت تردید از موسیقی برداشته شود» و بزرگترین کار سیاسی برای هنرمندان ایران را «اعتبار بخشیدن به هنر» می‌دانست. برای اینکه کارش فراگیرتر شود زیر هیچ چتری نرفت.

«خلوت‌گزیده»

۳ سال خانه‌نشین شد تا انگ حزبی بودن از او و گروه چاووش زدوده شود. رفت خانه گل‌کاری کرد و از آذر ۵۹ کار نکرد. در سال ۵۵ هم بعد از فوت علی برومند، استاد ماهور با رادیو درگیر شد و می‌گفت رادیو اعتباری برای هنرمندان سالم قائل نبود. با همسایه اش قرار گذاشتند که بروند استرالیا و کشاورزی کنند.

از سال قبل دنبال کشاورزی بود و سال ۵۷ زمینی از دولت اجاره کرد که به علت نبود آب رهایش کرد. بعد هم آن همسایه سکته کرد و و طرح رفتن به استرالیا برآب شد. ۲۶ اسفند ۵۵ با محمدرضا لطفی «ابوعطا» خواند و عطای تلویزیون را به لقایش بخشید تا سال ۷۳، که مجدداً به تلویزیون رفت. گروه شیدا هم که در رادیو تلویزیون ملی ایران فعالیت می‌کردند، فردای جمعه سیاه (۱۷ شهریور ۵۷) با متنی که لطفی نوشت و ابتهاج تلطیفش کرد و به خط شجریان بازنویسی شد، به همکاری‌اش با رادیو پایان داد.

«ربنا»

تیرماه ۵۸ «ربنا»‌ی خوانده شده‌اش در استودیو از تلویزیون پخش شد و «تیر از کمان دررفت!» تا ۳۰ سال بعد که به رئیس صداوسیما گفت هیچ اثری از او مطلقاً از رادیو و تلویزیون پخش نشود به جز «ربنا» و زعمای جام‌جم این استثنا را قائل نشدند و «ربنا» رفت در مناظره نامزد‌های ریاست‌جمهوری و سرآخر هم آخرین رمضان با او بسر شد و «ربنا» از رادیو تلویزیون شنیده نشد.

«بی‌تو بسر نمی‌شود»

نوروز سال ۹۵ با سری تراشیده از آشنایی‌اش با میهمانی ۱۵ ساله گفت که با او دوست شده بود و آخر سر هم سر بر راه همان دوستی گذاشت و رفت در جوار فردوسی و اخوان ثالث بیاساید.

*عبارات داخل گیومه در متن برگرفته از گفته‌های استاد در کتاب «راز مانا» و تیتر و میان‌تیتر‌ها برگرفته از نام آلبوم‌های ایشان است.