bato-adv
bato-adv
محمد ماکویی

پیام استاد محمدرضا شجریان!

پیام استاد محمدرضا شجریان!

"کار بلد" بودن، در درجه نخست، از داشتن علاقه نشات می‌گیرد. محال است شما کارتان را دوست نداشته باشید، اما در آن به بالاترین درجه چیرگی و مهارت برسید.

تاریخ انتشار: ۱۸:۴۲ - ۲۱ مهر ۱۳۹۹
محمد ماکویی؛ اگر بخواهیم "شجریان" را تنها در دو واژه توصیف کنیم، قطعا می‌باید از کلمات "کاربلد" و "مردمی" استفاده نماییم. با این حساب، آن‌هایی که، به قول همایون، پیام استاد را درک کرده اند باید "کاربلد" بوده و مردمی رفتار نمایند تا بتوانند خود را از پیروان راستین شجریان به حساب آورند (به حساب آوردن با جا زدن فرق دارد!)
 
"کار بلد" بودن، در درجه نخست، از داشتن علاقه نشات می‌گیرد. محال است شما کارتان را دوست نداشته باشید، اما در آن به بالاترین درجه چیرگی و مهارت برسید. بر خلاف تصور، کار بلد بودن، خیلی به تحصیلات دانشگاهی داشتن ربط پیدا نمی‌کند. برای نمونه، یک مکانیک اتومبیل (نه مهندس مکانیک) ممکن است کاربلد باشد، اما یک پزشک، در معاینه و مداوای بیمار، کاملا ناشیانه رفتار نماید.
 
با این حساب، آن‌هایی که با درک پیام استاد شجریان می‌خواهند انتخاب رشته کرده و وارد دانشگاه شوند باید این سوال را از خود بپرسند که آیا اصولا ادامه تحصیل را دوست دارند یا، وفق علاقه‌ای که دارند، می‌خواهند هرچه سریعتر وارد بازار کار شوند!
 
دوستداران ادامه تحصیل هم باید این پرسش اصولی را از خود داشته باشند که آیا رشته و شغل آینده خود را بر مبنای علاقه گزینش می‌کنند یا حقوق و مزایا، اضافه کار، بیمه، پرستیژ و جایگاه اجتماعی، یافتن نیمه گمشده، پشت میز نشینی، نزدیکی به خانواده و. نقشی به مرتب پررنگتر از میزان علاقه در انتخاب فعالیت آینده آن‌ها ایفا می‌کند.
 
تعیین علاقه به ادامه تحصیل و کار، کار چندان سختی نیست، زیرا در تعریف نشان علاقه، فراموش کردن زمان و مکان را آورده اند. وفق این تعریف، اگر سر کلاس دانشکده هستید و از زمان آغازین تدریس استاد تا پایان آن، ساعت‌ها به شدت برایتان کش می‌آید و هر چقدر هم با بازی‌های تلفن همراه خود وقت می‌گذرانید زمان به اتمام نمی‌رسد، یقین داشته باشید که از راه ترکستان وارد وادی علم و دانش شده یا اصولا خیلی به درد تحصیلکرده بار آمدن نمی‌خورید!

در واقع، آن‌هایی را باید دانشجو محسوب کرد که زمان آغاز تا پایان تدریس را بیش از چشم بر هم زدنی ندیده و با اتمام درس و دوره کردن استاد، جهت بر طرف نمودن ایرادات و اشکالات پیش آمده، تازه کار خود را آغاز شده می‌بینند.
 
تعیین میزان عشق و علاقه به کار نیز به سادگی آب خوردن امکان‌پذیر است؛ آن‌هایی که ورود و خروج خود به محل کار را جوری تنظیم می‌کنند که نه دقیقه‌ای تاخیر بخورند و نه سر سوزنی فعالیت رایگان کرده باشند را قطعا نمی‌توان افرای که "من کارم را دوست دارم" از زبانشان نمی‌افتد، محسوب کرد (به شرط آنکه دل و زبانشان یکی باشد!)
 
از سوی دیگر، کسانی که فقط با جمع و جور کردن‌های سریع دور و بری‌ها متوجه اتمام ساعات اداری شده و در پاسخ به "وقت رفتنه! نمی‌آیی؟!" با آسودگی خیال "کارم که تمام شد می‌آیم!" می‌گویند را باید "عاشقان واقعی کار"، که آقای رییس باید برایشان تره بیشتری خرد نماید، به حساب آورد.
 
شماری از اینان، وقتی در محیط کار از حل مسئله‌ای عاجز و درمانده می‌شوند، خانه را محل مناسب کار و مکانی برای جستجو‌های علمی محسوب کرده و با زدن از تفریح و سرگرمی روز‌های تعطیل، در جواب "ناهار سرد میشه! نمی‌آیی؟!"، "دو دقیقه صبر کنی آمده‌ام!" می‌گویند؛ دو دقیقه‌ای که ممکن است تا پاسی از شب به طول انجامد!
 
"کاربلدها" افرادی هستند که وقتی از آن‌ها خواسته می‌شود کاری که در توانشان نیست به انجام برسانند براحتی آب خوردن "نه" گفته و در پاسخ "پول خوبی تویش است!" با خنده، "دریافتی بالا سواد و تجربه نداشته آدم‌ها را بیشتر نمی‌کند!" را اظهار می‌دارند.
 
در این باب، شاید بد نباشد نگارنده از خود مایه گذاشته و به بیان خاطره ای، که شنیدنش خالی از لطف نیست، بپردازد: با نبود "نقشه بردار" دچار تاخیر درست و حسابی شده و بیم آن می‌رفت که نتوانیم کار را به موقع تحویل مشتری دهیم. وقتی دلخوری مسئول پروژه را دیدم، فکر کردم که بد نیست کمک حالش گردم. "دوست داری من انجامش بدهم" گفتم که انصافا مسئول پروژه "نه" نیاورد!

از آنجا که در هنگام تحصیل، درس "نقشه برداری" را خیلی جدی نگرفته بودم، کار را فاجعه‌آمیز از آب در آوردم و این امر باعث شد نتیجه کار بقیه افراد گروه، که به کار من مربوط می‌شد، هم اسف آمیز تحویل داده شود.
 
وقتی در جواب عصبانیت مسئول پروژه، به سبک و سیاق مالوف خیلی ها، "به من چه ربطی دارد؟! من که اینکاره نبودم!" را بر زبان آوردم، خشم فرمانده دو چندان شده و چیزی که برای همیشه آویزه روح و روانم گردید را خاطر نشان ساخت: "می‌توانستی انجام کار را بر عهده نگیری و من این‌کاره نیستم بگویی! اما کسی که انجام کاری را بر عهده می‌گیرد، بی‌هیچ منت و بهانه‌ای، باید آن را خوب از آب در بیاورد؛ به شرطی که کارآموز نباشد!"
 
وقتی کاربلدی تا این اندازه سخت است، مردمی بودن فعالیتی وحشتناک جلوه خواهد کرد؛ به ویژه که بسیار پیش می‌آید که حفاظت از منافع فردی با پاسداشت صلاحدید ملت همگام نبوده و آدمی مجبور به انتخاب از میان "خودخواهی" و "دیگر خواهی" می‌گردد.
 
بسیاری از ما در محیط‌هایی کار می‌کنیم که اصل مشتری مداری بر آن‌ها حاکم نبوده و نارضایتی هر چه بیشتر مشتری‌ها تمامی کارکنانی که همانند اعضای یک خانواده محسوب می‌شوند را به نان و نوایی بیشتر می‌رساند.
 
خیلی از افراد حاضر در چنین محیط‌هایی از کنه ماجرا‌هایی که بیشتر آن‌ها در پس پرده صورت می‌گیرند بی‌اطلاع هستند، اما از میان مطلعین، واقعا چند نفرشان حاضرند پیه بیکاری را به تن مالیده و به تاسی از "من از بی نوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد"، "من نانم را از خون و جان مردم به دست نمی‌آورم" بگویند.
 
در زمان رسول گرامی اسلام، پیامبر در هنگام سخنرانی "در آن دنیا هر کس ذره‌ای خوبی یا بدی در این دنیا کرده باشد نتیجه‌اش را خواهد دید" را بر زبان مبارک می‌آورند. مردی از میان جمع بلند شده و "حتی یک ذره! " می‌گوید؟! رسول گرامی اسلام پاسخ مثبت داده و به ادامه سخنرانی مشغول می‌گردند. چندی بعد مرد مجددا بلند شده و با سوال پیشین، جواب سابق را می‌گیرد. وقتی اتفاق برای بار سوم می‌افتد، مرد طاقت نیاورده و بی‌هوش بر زمین می‌افتد. پیامبر گرامی اسلام با مشاهده این وضعیت " به درستی که این مرد مطلب را درک کرد" را به اطلاع دیگر حاضران، که به درستی مطلب را درک نکرده بودند، می‌رساند.
 
خدا کند که در جمع دوستداران و تشییع کنندگان استاد شجریان (غایبین که جای خود را دارند!)، تعداد کسانی که پیام استاد را متوجه شدند، دست کم، از تعداد افرادی که پیام رسول‌الله را درک نمودند، تا اندازه ای، بیشتر باشد!