اکبر عالمی میگفت: "به نظر من دوره مدیریت آقایان فخرالدین انوار و مهندس سیدمحمد بهشتی، در تمام دوران تاریخچه ۱۱۳ ساله سینمای ایران، در سالهایی که کشتی طوفانزده سینمای ایران در حال غرق شدن بود، بینظیر بود. "
به گزارش ایسنا، محمد علی حیدری محقق و گردآورنده کتابهایی در زمینه سینما در سال ۹۱ گفتگویی را برای گردآوری تاریخ شفاهی سینمای ایران با زنده یاد اکبرعالمی انجام میدهد که در ادامه بخش اول این گفتگو را تا سینمای دهه ۶۰ میخوانیم.
به گفتهی مصاحبه کننده متن این گفتگو توسط زنده یاد اکبر عالمی بازخوانی و تصحیح شده است، این منتقد، استاد دانشگاه، مستندساز و عکاس ۲۲ مهر ماه بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
او در این گفتگو مقدمهای درباره فعالیتهای اکبرعالمی آورده است و نوشته است: "سال ۱۳۲۴ در اهواز به دنیا آمد. تحصیلات خود را در ایران و انگلیس گذراند. وی علاوه بر تدریس در دانشگاهای کشور، کارگردانی آثار مستند ارزشمندی را برای معرفی ایران، به زبانهای انگلیسی، فرانسه، ایتالیائی، آلمانی، اسپانیولی و عربی به ثمر رساند. در کنار آن به تالیف و ترجمه مقالات و کتب سینمایی مشغول بود. او در سالهای گذشته عضو نا پیوسته فرهنگستان هنر و فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود.»
و در ادامه نوشته است: «عالمی وقتی از سینمای قبل از انقلاب حرف میزند به بسیاری از آثار اشاره میکند و از آنها به نیکی یاد میکند. از «موج نو سینمای ایران» که بخشی از سینمای قبل از انقلاب اسلامی را شامل میشود دفاع میکند و معتقد است که در این سالها فیلمهایی ساخته شد که کارگردانشان هیچ گاه از روشهای جاری در سینمای تجاری آن زمان تبعیت نکردند و امروز با گذشت چندین دهه، هرگاه آن فیلمها را از آرشیو درمیآوریم هنوز هم جذاب هستند و باعث سرشکستگی نمیشوند.
وی در عین حال «حسادت» را پاشنه آشیل سینمای ایران میخواند و میگوید تمام صفحات تاریخ ایران زیر فشار سنگین یک کلمه کمرش شکسته است. به دلیل حسادت بود که در حمام فین کاشان رگ حیات امیر کبیر قطع شد و مسیر تاریخ به سمت دیگری رفت! عالمی از سنگاندازی و حسادت نسبت به فیلمسازانی که فیلمهایشان در جشنوارههای بینالمللی جایزه کسب میکنند گلایه میکند و میگوید برخی به جای خوشحالی در اینباره به فیلمسازان حسادت میکنند.»
در ادامه بخش اول این گفتگو را میخوانید:
سینمای قبل از انقلاب را چگونه آسیب شناسی و ارزیابی میکنید؟ (چه ظرفیتها یا ضعفهایی در آن وجود داشت)
قبل از بهمن ۵۷ در دوره پهلوی دوم، کارگردانان به دو گروه عمده تقسیم میشدند: آنها که در اروپا و یا آمریکا در رشته سینما تحصیل کرده بودند و از سال ۱۳۴۲ به کشورشان بازگشتند، یا آنها که به صورت خودآموخته از راه مطالعه و همنفس شدن با محافل سینمای فاخر، کانون فیلم و کتاب خواندن به جایگاه بلندی رسیده بودند، همانطوری که اجداد ما توانستند دانش و بینش را بیاموزند. (همین گروه از کارگردانان که جهانبینی، خلاقیت و سواد اندوخته بودند) به همراه آنان که تحصیلات سینمایی داشتند، در کنار گروه سینمای گیشه، همیشه دغدغه داشتند که فیلمهای ماندگاری بسازند که امروز میبینیم در کارنامه سینمای دو دهه ۴۰ و ۵۰ یکصد فیلم ارزشمند و بسیار باارزش از آثار سینماگران پیشرو در فیلمخانه ملی نگهداری میشود. به موازات آن گروه سازندگان سینمای گیشه به کار خود مشغول بودند و واردات فیلمهای سینمایی از اروپا، آمریکا و هند نیز آزاد بود.
هرگز کارگردانانی مانند: ناصر تقوایی و ... به مدرسه سینمایی نرفتند، اما منزلت آثار و شخصیت آنها از شان والایی برخوردار است. اسامی کارگردانانی همچون: فرخ غفاری، امیرهوشنگ کاووسی، ابراهیم گلستان، داریوش مهرجویی، کامران شیردل، منوچهر طیاب، هژیر داریوش، بهمن فرمانآرا، بهرام بیضایی، سهراب شهید ثالث، خسرو سینایی، علی حاتمی، مسعود کیمیایی، محمدرضا اصلانی، عباس کیارستمی، مسعود کیمیاوی که مغولها و (اوکی مستر) را ساخت و ... که نام آنها برای همیشه در تاریخچه سینمای ایران خواهد ماند، آنها بودند که با آثار ماندگار، سنگ زیربنای سینمای ایران را گذاشتند.
در همان روزگار سازندگان فیلمهای گیشه به کار خودشان مشغول بودند که باید آنها را نیز به نوبه خود به سه گروه تقسیم کنم و سومین گروه آنها که نازلترین محسوب میشدند، سواداگران بیسواد، برای پر کردن جیب خود دوربین را به کافهها میبردند و از رقاصهها فیلمهای خجالتآور میساختند و دوربین آنها شرم و حیا را قی کرده بود. گروه اول و دوم به ترتیب کمی از گروه سوم بهتر بود. نسل گذشته منتقدان نام مردی را به یاد میآورند که بدون فیلمنامه، با یکی دو تا بازیگر نقش جاهل و رقاصه به شمال میرفت و در برگشت، چهار فیلم سینمایی ساخته بود!...
به همین دلیل پس از بهمن ۵۷ سینمای ایران به مدت سه سال بلاتکلیف بود؟
میدانید که فیلم و سینما در مباحث جامعه شناختی که شاید مهمترین آن مبحث سنت و مدرنیته باشد، در اول صف قرار دارد (فیلم ایتالیایی سینما پارادیزو، گواه این حرف است) و هنوز هم به عنوان نماد و مظهر مدرنیسم و تجددگرایی، انگشت اتهام به سوی سینما نشانه میرود و هستند شهرهایی که هنوز سینما ندارند! و هستند کسانی که برای آنانکه فکر تاسیس سینما را در شهرهایشان در سر میپرورانند خط و نشان میکشند. امروزه در برخی از دانشکدههای اقتصاد جهان، استادان ورزش و اقتصاد سینما را تدریس میکنند که این دو پدیده در قرن گذشته جهان ما را دگرگون کرد. در روزگار نو، هنوز هنر را جدی نگرفتهایم!
سینمای پس از انقلاب را دو مقطع را به لحاظ ثبات مدیریتی پشتسر گذاشت. سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲ و از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۲. این دو دوره را چگونه تحلیل میکنید؟ (از نظر شما مواجهه مدیریت سینمای این سالها با سینمای قبل از انقلاب- یعنی با ضعفها و ظرفیتهای احتمالی آن- چگونه بود؟)
به نظر من دوره مدیریت آقایان فخرالدین انوار و مهندس سیدمحمد بهشتی، در تمام دوران تاریخچه ۱۱۳ ساله سینمای ایران، در سالهایی که کشتی طوفانزده سینمای ایران در حال غرق شدن بود، بینظیر بود. توجه داشته باشید که نگفتم کمنظیر، بلکه گفتم بینظیر!... من واژهها را حراج نمیکنم!... از جهان گوناگون آن روزها را طلایی میدانم. چرا؟! برای آنکه دستاوردهای همان دوره و سنگ زیر بنای سینمای آبرومند ایران که امروز باعث فخر جشنوارههاست، آن روزها با تدبیر این مدیران مدبر بنا نهاده شد.