بسیاری بر این باور هستند که جوامع از زمان امپراتوری روم در برابر شیوع بیماریهای مرگبار آبدیده و مقاوم شدهاند. دوران امپراتوری روم باستان یکی از برهههای زمانی شکوفا در تاریخ به حساب میآید. در آن زمان، وجود یک اقتصاد سالم سبب شده بود تا ثروت در دست افراد نخبه قرار بگیرد و افراد معمولی نیز در رفاه زندگی میکردند. در آن زمان کالاهای داخلی و اجناس وارداتی تمام بازار را پر کرده بودند و رهبران بر شبکه وسیعی از شهرها و راههای تجاری حکمفرمایی داشتند؛ اما حمله یک دشمن، اوضاع را تغییر داد.
شرق در ادامه نوشت: آن دشمن، یک بیماری عفونی جهشیافته بود که از یک جمعیت به جمعیتی دیگر سرایت میکرد و مردم زیادی را به کام مرگ میکشاند. در همان زمان، رهبران برای نجات جامعه و اقتصاد در سرگردانی به سر میبردند. موضوع این مقاله یک داستان درباره ایالات متحده آمریکا یا کشورهای درگیر با کروناویروس نیست؛ بلکه یک قصه درباره امپراتوری روم باستان است؛ یعنی کشوری که در اواخر دهه ۱۶۰ میلادی، یک بیماری مسری به نام طاعون آنتونین افراد زیادی را در تمام قلمرو آنها از مصر تا اروپا و جزایر بریتانیا قربانی کرد.
آمار دقیقی درباره تعداد جانباختگان طاعون آنتونین وجود ندارد؛ ولی براساس مستندات، افراد زیادی در آن زمان جان خود را بر اثر این بیماری از دست دادهاند. یک فیزیکدان و فیلسوف به نام «گالن» بر این عقیده بود که قربانیان از زخم در قسمت حلق، اسهال و استفراغ، تب و علائمی مشابه بیماری آبله رنج میبردند.
«کایل هارپر»، تاریخدان و پژوهشگر دوران امپراتوری روم، در دانشگاه اوکلاهاما، معتقد است که حدود هفت تا هشت میلیون نفر در اولین همهگیری تاریخ، از بین رفتهاند. طاعون آنتونین و دیگر بیماریهای واگیردار که پیش از ظهور صنعت واکسیناسیون و پیشرفت علم پزشکی یعنی پیش از قرن بیستم اتفاق افتادهاند، درسهای مهمی به دولتها و مردم امروزی برای مقابله با کووید-۱۹ میدهد.
یکی از درسهای مهم و اساسی این موضوع آن است که دانشمندان قادر نیستند از شیوع بیماریها جلوگیری کنند؛ اما قادر هستند در مقابل همهگیریهای شدیدتر مقاوم باشند. سیستمهای سیاسی در گذشته به راههایی دست یافتهاند که بتوانند از ابتلا و مرگ بسیاری از مردم جلوگیری کنند. میزان تأثیرگذاری شیوع بیماریهای مرگبار بر تمدنها، بحثی بسیار چالشبرانگیز است.
برخی از محققان مانند «هارپر» ادعا میکنند که همهگیری بیماری بهطرز چشمگیری، باعث تغییر سیستم سیاسی در جوامع شده است؛ اما دیگران معتقد هستند همهگیری سبب هرجومرج و بههمریختگی اقتصادی و سیاسی شده است. بههرحال شیوع بیماریهای واگیردار عموما تبعات اجتماعی خوب یا بد را به دنبال دارد. برای مثال، شیوع ویرانگر بیماری تب زرد در قرن نوزدهم، نهاد بردهداری را در نیواورلان بنا کرد. بااینحال در هاییتی، این بیماری کمک کرد تا بردگان به دنبال آزادی از دست استعمارگران فرانسوی باشند. «گاهی اوقات بیماریهای عفونی، به تاریخ شتاب میدهند یا مسیر حرکتی جامعه را آشکار میکنند؛ درحالیکه گاهی اوقات این بیماریها مسیر جوامع را به کلی تغییر میدهند».
امپراتوری بیمار
گاهی اوقات همهگیری هر دو تأثیر را بر یک جامعه میگذارد. با توجه به سخنان «هارپر»، شیوع بیماری عفونی بر افزایش و کاهش امپراتوری روم باستان تأثیرگذار بود.
او در کتاب خود با نام «سرنوشت روم: آب و هوا، بیماری و انقراض یک امپراتوری» نوشت که همهگیریها با نوسانات آب و هوا در تعامل بودند تا در ابتدا مقاومتها را تحریک و سپس نقص برگشتناپذیری در امپراتوری روم ایجاد کنند؛ اما مردم پیش از دوران روم باستان نیز به بیماریهای عفونی مبتلا شده بودند؛ مثلا در زمان شکلگیری شهرها در حدود شش هزار سال قبل، مردم در کنار یکدیگر جمع شدند و این اجتماع باعث شد تا باکتریها و ویروسها بتوانند راحتتر گسترش یابند؛ مخصوصا از طریق آلودگی منابع آب و غذا در دورانی که بهداشت مناسبی نیز وجود نداشت. بااینحال این مشکل تا زمان ظهور روم باستان که عناصر مورد نیاز برای بروز همهگیری برای اولین بار در کنار یکدیگر قرار گرفتند، وجود نداشت.
رشد جمعیت و تجارت به مناطق دور در امپراتوری روم سبب شد تا انتقال بیماری از حیوانات به انسان مانند آبله و سرخک افزایش پیدا کند. طاعون آنتونین در دوران سلطنت «مارکوس اورلیوس» در اواخر دهه ۱۶۰ میلادی شایع شد. «هارپر» میگوید: اگرچه در آن زمان میلیونها نفر جان خود را از دست دادند، قلمرو امپراتوری به اندازه کافی وسیع بود که بتواند این حجم از تلفات را در خود جای دهد و حدود ۹۰ درصد از جمعیت سالم ماندند.
سازماندهی مجدد سیاسی و تقسیم قدرت برای مقابله با کمبود مواد غذایی و رکود اقتصادی در پی بروز همهگیری ضروری بود و در همین راستا «مارکوس اورلیوس» از رهبران سراسر امپراتوری دعوت کرد تا به دولت امپراتوری ملحق شوند. ثروت و دانش آنها کمک شایانی به بهبود وضعیت در استانها کرد و دولتهای استانی قدرت بیشتری برای حل چالشهای داخلی پیدا کردند. با این کار، حداقل برای مدتی، جامعه جان دوبارهای گرفت و سپس در اواسط دهه ۲۰۰ یک آفت ناشناس که به نام طاعون قبرسی شناخته میشد، در امپراتوری روم پخش شد.
این بیماری بنا بر توصیف شاهدان عینی، یک مرگ دردناک پس از چند روز خستگی، تب، خونریزی از چشم، کوری و کمشنوایی بود. «هارپر» معتقد است که ویروس آنفلوانزا یا تبهای شایع مانند تب زرد یا اِبولا احتمالا سبب این شیوع مرگبار شده است.
همزمان با همهگیری طاعون قبرسی، خشکسالی، تهاجم بیگانگان، درگیری میان ژنرالها و بزرگان و کاهش ارزش سکه سبب شد تا امپراتوری روم باستان به زانو درآید. در طول یک دهه، این بیماری گسترش یافت و درصد بالایی از جمعیت را به کام مرگ کشاند (تلفاتی بیشتر از طاعون آنتونین) بهطوریکه صحبت از یک آمار دقیق بسیار دشوار است.
با افول و ازبینرفتن دولت مرکزی، به دلیل علاقه زیاد ژنرالها به حکمرانی، امپراتورهای مختلفی با قدرت نظامی روی کار آمدند، ولی در زمان کوتاهی از دور خارج شدند و از آن پس هیچگاه امپراتور، برتری و بزرگی گذشته را به دست نیاورد.
تا اوایل دهه ۴۰۰ میلادی، نیمه غربی امپراتوری روم باستان به تصرف نیروهای مهاجم درآمد و امپراتوری تنها در شرق به کار خود ادامه داد تا در اواسط دهه ۵۰۰، شیوع طاعون بوبونیک که با نام طاعون ژوستینانیک نیز شناخته میشود، در قلمرو روم گسترش یافت و بر اساس نظر «هارپر»، بیش از ۵۰ درصد از جمعیت، جان خود را از دست دادند. کمی پس از این اتفاق، امپراتوری روم، حمله مسلمانان را تجربه کرد و به یک کشور کوچک تبدیل شد. «هارپر» میگوید طاعون و تغییر آبوهوا بهجای ازبینبردن سریع قلمرو روم، باعث تضعیف قدرت امپراتور شد.
انعطافپذیری سیاسی
به نظر «مرل آیزنبرگ»، مورخ محیط زیست در دانشگاه مریلند در آناپولیس، بازسازی تاریخ روم توسط «هارپر» درست به نظر نمیآمد؛ زیرا او معتقد بود که حتی با نرخ مرگومیر بالای طاعونی که در امپراتوری روم شیوع پیدا کرد، تأثیر کوچکی بر جامعه و افول سیاسی کشور داشته است.
اسناد و مدارک باستانشناسی که اخیرا مورد بررسی قرار گرفته نشان میدهد که زندگی در دوران شیوع طاعون ژوستینانیک رشد بیشتری نسبت به قبل از همهگیری این بیماری در برخی از قسمتها داشته است. حکمرانی و وضع قانون به منوال قبل پیش میرفت، سیستم مالی پایدار ماند و مزارع نیز کشت و زراعت قبل را داشتند. او میگوید که طاعون بهطور قطع ناحیه مدیترانه را متأثر کرده است، ولی تأثیر چندانی بر زندگی اغلب مردم دیده نمیشود.
مرگومیر زیاد باید کار را برای بازماندگان به جهت دفن قربانیان طاعون به همراه سنگقبر حکاکیشده و ساخت ساختمانهای جدید با کتیبههایی که فرد سازنده و دلیل ساخت را مشخص کرده باشد، سخت کرده باشد. تعدادی از این کتیبهها در سوریه که یکی از مناطق متأثر از طاعون بوده است، نشان میدهد که کمتر از نیمی از جمعیت امپراتوری روم تسلیم این بیماری شدهاند و این نتایج توسط گروه «آیزنبرگ» در کنفرانس ملی آکادمی علوم در ماه دسامبر ارائه شد.
اما «هارپر» بر این عقیده است که تخمین مذکور بر اساس شواهد محدودی است که تأثیرات سیاسی و اجتماعی گسترده طاعون در امپراتوری روم باستان، در آن دیده نشده است و چگونگی گسترش این همهگیری از ناحیهای به ناحیهای دیگر، مزید بر علت شده است و حل این اختلاف نظر را دشوار خواهد کرد.
«آیزنبرگ» میگوید که ویرانی واقعی ناشی از یک همهگیری تا قبل از مرگ سیاه در قرون وسطی که بین ۷۵ تا ۲۰۰ میلیون نفر معادل نیمی از جمعیت اروپا را به کام مرگ کشاند، وجود نداشته است. شیوع مجدد بیماری مرگ سیاه که ناشی از یک باکتری مشابه با طاعون ژوستینانیک بود تا قرن ۱۸ در اروپا و در قرن ۱۹ در خاورمیانه اتفاق افتاد، اما افول این بیماری نیز سریعتر از آن بود که باعث نابودی جامعه شود.
«هارپر» و سایر مورخان بر این عقیده بودند که شیوع بیماری مرگ سیاه در میان کشاورزان و کارگران بسیار کم بوده است و این اتفاق باعث شد تا بازماندگان بتوانند تقاضای موقعیتهای شغلی بهتری را از طبقه حاکم داشته باشند. در این رابطه، «جان هالدون» یکی از مورخان متخصص در حوزه اروپا و مدیترانه در دانشگاه پرینستون نیز با این موضوع موافق است که مرگومیر شدید باعث بروز تغییرات اقتصادی در جامعه شده است؛ برای مثال نظام فئودال که در آن دهقانان در ازای خدمت به یک ارباب یا پادشاه، بستههای زمین دریافت میکردند، بهتدریج تضعیف شد و هیچ سقوط سیاسیای به وجود نیامد.
در حقیقت «هالدون» ناظر پروژه تحقیقاتی «آیزنبرگ» بود، ولی در تحقیقات او درباره طاعون ژوستینانیک مشارکت نداشت. نکته جالب این است که بخشهای غربی اروپا تا حد زیادی در قرون وسطی از این بیماریها مصون ماندند. اگرچه، در دوران جدید، مراقبتهای پزشکی مناسب و واکسیناسیون بهطور عمومی نرخ مرگومیر ناشی از همهگیری را نسبت به قرون گذشته کاهش دادند، ولی «هارپر» معتقد است که دنیای مدرن که در آن بسیاری از کشورها از نظر اقتصادی در هم آمیخته هستند و ارتباطات بینقارهای وجود دارد، در زمان بروز همهگیری نسبت به اختلالات مالی بسیار آسیبپذیر هستند.
در گذشته، بیماریهای واگیردار جان تعداد بیشتری از مردم را میگرفتند، ولی همهگیری در عصر جدید مانند کووید-۱۹، تأثیر بیشتری بر اقتصاد و سیاست دارد. از دیدگاه «هارپر»، درس کنونی تاریخ برای مردم، هوشیارماندن است.
ایمنشدن در مقابل بیماری
شوکهای ناشی از همهگیریهای گذشته، بسیار عمیق بوده است. مورخان دریافتهاند که شیوع بیامان بیماریهای عفونی میتواند نظم اجتماعی موجود را اصلاح یا حتی تخریب کند؛ برای مثال تب زرد را در نظر بگیرید. این بیماری ویروسی ناشی از پشه به پیروزی شورش بردگان سیاهپوست در هاییتی در بین سالها ۱۷۹۱ تا ۱۸۰۴ علیه استثمار فرانسه بسیار کمک کرد.
این موضوع توسط «فرانک اسنودن» یک تاریخدان علم و پزشکی در دانشگاه ییل در کتاب همهگیری و جامعه: از مرگ سیاه تا زمان حال در سال ۲۰۱۹ توصیف شده است. در آن زمان، «ناپلئون بناپارت» بیش از ۶۰ هزار سرباز را برای سرکوبکردن شورش به آنجا ارسال کرد، اما بسیاری از تازهواردان اروپایی در مقابل تب زرد به دلیل نداشتن ایمنی کافی تسلیم شدند. درحالیکه سیاهپوستان اهل هاییتی ایمنی کافی را به دست آورده بودند.
تب زرد در حقیقت به ازبینرفتن نظام بردهداری در هاییتی کمک کرد و سیاهپوستان توانستند در آن جنگ پیروز شوند و به آزادی دست یابند. علاوه بر این به اعتقاد «اسنودن»، این بیماری به جاهطلبیهای «ناپلئون» به گسترش قلمروی خود در قاره آمریکا پایان داد. در سال ۱۸۰۳، شکست تحقیرآمیز نیروهای فرانسوی در هاییتی و ازبینرفتن رؤیای استفاده از این جزیره بهعنوان سکوی پرتاب برای فتح آمریکای شمالی، موجب شد که حاکم فرانسه قلمروی لوئیزیانا را در ازای پول نقد به ایالات متحده آمریکا بفروشد.
این مبادله سبب شد تب زرد تحولی در بردهداری قرن نوزدهم نیواورلان نیز ایجاد کند. بیماری تب زرد بیش از ۱۵۰ هزار نفر را بین سالهای ۱۸۰۳ تا ۱۸۶۰، درست قبل از جنگهای صلیبی به کام مرگ کشاند و هیچ راه درمان یا واکسنی برای آن وجود نداشت. این بیماری بسیار دردناک و وحشتناک بود و بسیاری از مبتلایان تهوع شدید و خون سیاه داشتند و پس از چند روز تسلیم این بیماری میشدند. افرادی که از این بیماری جان سالم به در میبردند، در مقابل بیماری ایمن میشدند که به آنها «سازگارشده» میگفتند.
به گفته «کاترین الیواریوس»، مورخ در دانشگاه استنفورد، در یک شهر با تبعیضهای شدید میان ثروتمندان و فقرا، مردان و زنان و نژاد سفید و بردگان، شهروندان سازگارشده به موقعیت مخصوصی دست یافته بودند. سفیدپوستان که از این بیماری جان سالم به در برده بودند، اغلب یک مدرک پزشکی دال بر ایمنبودن در مقابل تب زرد دریافت میکردند و از طریق آن میتوانستند به شغلهای خوب، وامهای بانکی و مسکن در بهترین محلهها دست پیدا کنند.
بسیاری از مهاجرانی که در دهه ۱۸۴۰ به نیواورلان رسیده بودند، مخصوصا ایرلندیها و آلمانیها، این بیماری عفونی را یک راه رسیدن به موفقیت میدانستند و مایل بودند تا خطر مرگ ناشی از بیماری را بپذیرند تا در صورت زندهماندن بتوانند از مزایای مذکور استفاده کنند. سیستم اجتماعی مبتنی بر ایمنی، خانوادههای نیواورلان را به ثروتمندترین و قدرتمندترین خانوادهها تبدیل کرد تا حدی که برخی از آنها درحالحاضر نیز بسیار برجسته هستند، بااینحال سیاه پوستان از این مزایا بهرهمند نشدند.
این ایمنشدن نهتنها به اقتصاد بردهداری آسیبی وارد نکرد بلکه ایمنشدن بردهها سبب شد تا احتمال زندهماندن بردگان در همهگیریهای بعدی افزایش یابد و در نتیجه، قیمت این بردگان برای صاحبان آنها ۲۵ تا ۵۰ درصد افزایش یافت که تشدید سیستم بردهداری را در پی داشت. این سازگاری یا همان ایمنشدن برای کووید-۱۹ هنوز مشخص نیست، بااینحال چشمانداز ایمنشدن بهعنوان منافع اجتماعی و اقتصادی، امری واقعی است. کشورهایی مانند شیلی، آلمان و انگلستان در نظر دارند تا مجوزهایی برای افراد سازگار صادر کنند.
این مجوز، تأیید میکند که یک فرد به بیماری کووید-۱۹ مبتلا شده است و بهبودی کامل را به دست آورده است و میتواند به محل کار بازگردد. مجوزهای ایمنی احتمالا درصورتیکه واکسن ویروس کرونا تا بیش از یک سال ساخته نشود، به یک استراتژی بسیار جذاب مبدل میشود. در این صورت، ما باید به درسهایی که تاریخ به ما داده است توجه کنیم و نسبت به خطرات اجتماعی بالقوه این بیماریها هوشیار باشیم.
فراموشکردن همهگیریها
فراموشنکردن اتفاقات، شاید بهعنوان آخرین درسی که از گذشته دریافت میشود، بسیار دشوار باشد، ولی نباید به نسل آینده اجازه دهیم تا این اتفاقات را به دست فراموشی بسپارد؛ زیرا همهگیریهای دیگری نیز بهطور قطع اتفاق خواهد افتاد و آنهم در زمانی که انتظار آن را ندارند؛ برای مثال شیوع آنفلوآنزا در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۱۹ که حدود ۵۰ میلیون نفر را قربانی کرد، پس از مدت کوتاهی به دست فراموشی سپرده شد.
«اسنودن» در یک مصاحبه آنلاین به این موضوع اشاره کرد که چگونگی فراموشکردن این اتفاق بزرگ در زمان بسیار کوتاهی بسیار تأملبرانگیز است و با استفاده از کتابی از «آلفرد کراسبی» به نام «همهگیری فراموششده آمریکا» این موضوع را شفافسازی کرد. او میگفت که دانشمندان در دو دهه اخیر هشدار داده بودند که یک مجموعه از بیماریهای عفونی شامل سارس و مرس با یکدیگر ادغام خواهند شد و یک همهگیری جدید را در پی خواهند داشت، اما جهان هیچ نوع آمادگیای برای مقابله با کووید-۱۹ از خود نشان نداد. احتمالا فراموشکردن همهگیریها مسری است.
در هر عصری، آرامشدن اوضاع و بازگشت روزمرگیها، به پاکشدن خاطرات ناخوشایند همهگیریها از حافظه کمک میکند. زمان مشخص خواهد کرد که این فراموشی درباره کووید-۱۹ هم تکرار میشود یا خیر.